امروز وقتی از ایران صحبت می شود، همه به یاد اظهارات رعدآسا و جنگ طلبانه رییس جمهور محمود احمدی نژاد یا تحریم های سازمان ملل که علیه برنامه هسته ای ایران اعمال شده می افتند.
آرمین عارفی، روزنامه نگار ۲۵ ساله ایرانی- فرانسوی و خبرنگار چندین رسانه فرانسوی در ایران، در کتاب خود تحت عنوان “تور و چادر” با ذکر خاطرات و ارائه تصویری از این کشور پیچیده با سنت های هزار ساله که زندگی روزمره در آن با سرکوب حکومت دیکتاتوری عجین شده، به بحث پیرامون زوایای مختلف “زندگی در ایران آیت الله ها” می پردازد. با خواندن این کتاب تصویر دیگری از ایران در ذهن نقش می بندد.
او ۳۰ سال پس از ظهور انقلاب اسلامی در این کشور به سؤالات فرانسوا سینو، گزارشگر نوول ابزرواتور پاسخ می دهد.
شما در نوشتن این کتاب از یادداشت های مربوط به دو سال زندگی تان در ایران استفاده کرده اید. چرا چنین شیوه ای را انتخاب کردید؟
مقالاتی که در مورد ایران و توسط کارشناسان بزرگ نوشته شده بسیارند. من که یک روزنامه نگار جوان هستم می خواهم با افراد بسیاری ارتباط برقرار کنم تا یک تصویر متفاوت از آنچه معمولاً توسط رسانه ها منتشر می شود ارائه دهم. ایران کشوری است جوان و بسیار قابل دسترس؛ کشوری که در هر گوشه و کنار آن می توان عجین شدن لبخند و اشک را مشاهده کرد. من قصد داشتم کتابی بنویسم که زندگی مردم ایران را به شکلی دراماتیک توأم با بی رحمی های روزمره به تصویر بکشد.
یعنی در نهایت کتابی شبیه به “پرسپولیس”…
من به فیلم مرجان ساتراپی بسیار علاقه دارم. در جای جای این فیلم و کتاب های مصور پرسپولیس نیز می توان اشک و لبخند را در آن واحد مشاهده کرد. ولی باید توجه داشته باشیم که پرسپولیس ایران معاصر را به تصویر نمی کشد و بیشتر ایده های مربوط به یک کشور جهنمی را تداعی می کند. من می خواستم عکس آن را نشان دهم و پیشداوری هایی که در مورد ایران و مردم آن، نه دولت، وجود دارد را از بین ببرم… امروز می توان به مدت دو سال در ایران زندگی کرد و به خوبی پا گرفت.
آیا این مسأله به این خاطر نیست که شما با جوانان ایرانی بسیاری در ارتباط بوده اید؟
بی شک همین طوره و البته این ارتباط اجتناب ناپذیر است. سه چهارم مردم ایران کمتر از ۲۵ سال سن دارند، یعنی بعد از انقلاب اسلامی به دنیا آمده اند. این افراد اصلاحات شاه را ندیده اند و تجربیات شان فقط مربوط به دوران جمهوری اسلامی است. ولی زمانی که صحبت از جوان می کنیم، یعنی داریم از حرکت، تفریح و زندگی صحبت می کنیم…
انجام برخی تفریحات در جمهوری اسلامی مشکل است… ولی شما در کتاب تان جوانان را به صورتی نشان داده اید که علی رغم اینکه در خفقان زندگی می کنند، بسیار آزاد نگرند. آیا در اینجا حالتی از روان گسیختگی وجود ندارد؟
ایرانی ها کاملاً روان گسیخته اند. من در کتابم نوشته ام که اگر مراسم جایزه اسکار در ایران برگزار می شد، ۷۰ میلیون نفر می خواستند جایزه بگیرند. مردم، مخصوصاً خانم ها، آن طور که می خواهند نمی توانند لباس بپوشند… در محل کار باید وانمود کنی که یک مسلمان واقعی هستی. برعکس مردم در تاکسی ها، بقالی ها،… از نظر سیاسی به ابراز عقیده می پردازند و یا حتی به دولت ناسزا می گویند. آیت الله ها نیز از این مسایل آگاه اند و آن را تحمل می کنند.
آیا اکنون که ۳۰ سال از انقلاب اسلامی گذشته، امکان وقوع انقلاب جدیدی وجود دارد؟
الآن ۳۰ سال است که مردم می گویند “آخوندها امسال می روند”. امروز جوانان کمی دلزده شده اند. تقدیرگرایی بر همه امور زندگی غالب شده، به ویژه اینکه دولت هیچ اپوزیسیونی را تحمل نمی کند و اینکه مردم هرگز برای رسیدن به یک هدف مشترک گردهم جمع نمی شوند. ازطرف دیگر، مردم ایران ذهنیت بسیار پیچیده ای دارند. مردم شیفته سنت و اعتقادات اند و هیچ گاه دموکراسی را نشناخته اند. از این پس تنها زمان است که می تواند به ایرانیان کمک کند تا به سوی دموکراسی پیش روند. و در نهایت این سؤال پیش می آید که آیا جامعه بین الملل امروز به واقع می خواهد شاهد یک ایران دموکراتیک باشد یا خیر؟
فرهاد خسروخاور در مصاحبه ای با نوول ابزرواتور به “جدایی بین جامعه مدنی و دولت” اشاره کرد. نظر شما در این رابطه چیست؟
این جدایی کاملاً آشکار است. حکومت یک موجودیت خشن دارد و جامعه مایل است و البته حق دارد از آن جدا شود، ولی نمی داند پس از آن چه خواهد شد، چون هنوز راه حل بهتری پیدا نکرده. جامعه دیگر حکومت را نمی خواهد، ولی نکته مسلم این است که جامعه قبل از پیوند خوردن با حکومت به توان خود ایمان داشته است.
منبع: نوول ابزرواتور، ۱۹ فوریه ۲۰۰۹