جنگ و خونریزی از لیبی تا افغانستان

مهدی فتاپور
مهدی فتاپور

تحول سیمای سیاسی منطقه در چهل سال اخیر:منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا در آتش جنگ های داخلی می‏سوزد. گسترش فعالیت داعش از سوریه به عراق، شروع درگیریهای نظامی در یمن و ادامه جنگ و ناامنی از لیبی تا افغانستان تصویری است از آنچه امروز درکشورهای اسلامی میگذرد. هر چند این درگیری‏ها در هر کشور بسته به تاریخ، سطح رشد و نیروهای درگیر ویژگی خاص دارد ولی میتوان در مجموعه تحولات، روندهای عمومی را تشخیص داد که بر فراز ویژگی‏های محلی عمل میکند. نوشته اخیر کوشش اولیه‏ایست برای نگاهی عمومی به روندها و نیروهای اصلی درگیر در این کشورها.

چهل سال پیش در جهان دو قطبی آن‏روز کشورهای منطقه عمدتا تحت حاکمیت سکولارهای اقتدارگرای متمایل به غرب و جریانهای ناسیونالیستی عربی با روابط نزدیکتر به شرق بودند. شاه ایران نمونه تیپیک گروه اول و ناصریست‏ها و بعثی‏ها نمونه تیپیک دومی‏ها. جریانهای چپ بعنوان یکی از نیروهای اپوزیسیون در این کشورها فعالیت عمدتا زیرزمینی داشتند. بعد از سرکوب اخوانیها در مصر و سوریه جریانهای مذهبی نقشی فرعی و حاشیه ای در تحولات سیاسی داشتند. حکومت اسلامی در عربستان و پاکستان وجود داشت ولی این حکومت ها بیش از آنکه با اسلامی بودنشان تعریف شوند با غربگراییشان در منازعات جهانی شناخته می‏شدند. تحلیل و موضع نیروهای سیاسی چه در هر کشور و چه در سطح جهان عمدتا بر اساس نوع رابطه آنان با دو قطب جهانی تعین میشد. مثلا غربیها وشاه ایران نزدیکی با رژیم اسلامی نظامی پاکستان را به هند دمکرات ترجیح میدادند و این در هر دو قطب عمل می‏کرد. انقلاب اسلامی برآمد چهره دیگری بود. حضور دین در حکومت در شکل یک حکومت بر آمده از انقلاب و متکی به اکثریت مردم و نه حکمروایی نظامیان و یا شیوخ مولتی میلیاردر.

امروز چهره منطقه دگرگون شده است. ناصریست‏ها و بعثی ها به عقب صحنه رانده شده‏اند و حافظ اسد آخرین بازمانده آنان حتی اگر برکنار نشود، در آینده دشوار میتواند همان چهره پیشین بعثی ها را نمایندگی کند. کمونیست ها بعنوان یک نیروی اپوزیسیون در هیچ کشوری حضور جدی ندارند و جریانهای معتقد به نوعی حکومت اسلامی یکی از عناصر اصلی همه تحولات و درگیری‏ها هستند.

این نوشته قصد بررسی عواملی را که به تغییر ترکیب نیروهای اصلی سمت دهنده روندها در این کشورها انجامیده ندارد. در این رابطه میتوان بر عوامل مختلفی انگشت گذاشت. منجمله دگرگونی هایی که در پروسه جهانی شدن در ساختار اجتماعی کشورهای این منطقه بوجود آمده و مقاومت در برابر این پروسه منجمله شکل گیری نیرویی با تاکید بر هویت اسلامی را تقویت نموده. کشورهای قدرتمند جهان و در مرکز آنان کشورهای غربی در روندهای طی شده در هر کشور نقشی پراهمیت و در مواردی تعیین کننده ایفا کرده اند. تقویت طالبان در برابر دولت نجیب الله در افغانستان، تقویت داعش در برابر دولت سوریه و تقویت افراطیون مذهبی در لیبی در برابر قذافی را میتوان بعنوان نمونه های برجسته در این عرصه یاد کرد وجود کشور اسراییل و غلبه افراطیون در این کشور بعنوان عاملی در تقویت افراطیون در کشورهای اسلامی تاثیر گذار بود. میتوان در این لیست عوامل دیگری مثل تاثیرات فروپاشی کشورهای سوسیالیستی و… را افزود. این نوشته قصد بررسی سیاست کشورهای غربی و یا روسیه و چین و یا تک تک عواملی را هم که به تغییر ترکیب نیروهای موثر سیاسی اجتماعی در این کشورها انجامیده ندارد. بررسی هریک از عوامل و نقش و وزن آنان نیازمند بحث های جداگانه ایست. هدف این نوشته نگاهی است کلی به آرایش سیاسی کنونی نیروها و سمت گیری های عمومی آنان در شرایط امروز.

 

نیروهای اصلی تاثیر گذار

در وجه کلی، نیروهای اصلی تاثیرگذار در منطقه را می‏توان چنین تقسیم بندی کرد

 ۱ - سکولارهای اقتدارگرا

 ۲ - نیروهای مذهبی افراطی

 ۳ - نیروهای مذهبی میانه روتر (اخوانیها، حزب عدالت و توسعه..)

 ۴ - نیروهای دمکرات و چپ

 ۵ - سازمانهای شیعه در کشورهایی که اقلیت جدی شیعه وجود دارد.

ترکیبی از این گرایشها همراه با تمایزات قومی، تاریخی و نقش کشورهای قدرتمند جهان در هر کشور شرایط ویژه و پیچیدگی های مشخصی را شکل میدهد.

در مصر مذهبیون افراطی، اخوانیها و دمکرات ها علیه مبارک یعنی سکولارهای اقتدارگرا همسو بودند. نیروی اصلی تظاهرات اعتراضی اخوانیها و دمکرات ها بودند. مبارک توسط ارتش کنار گذاشته شد و فردای برکناری او سه نیروی همسوی پیشین در برابر یکدیگر قرار گرفتند. اخوانیها به اتکا سال‏ها کار تشکیلاتی سیاسی، انتخابات را بردند. این بار افراطیون مذهبی، نیروهای دمکرات و طرفداران مبارک در موضع اپوزیسیون و همسو با یکدیگر قرار گرفتند تا جاییکه هم سکولارها و هم افراطیون مذهبی و عربستان از کودتای ارتش استقبال کردند. در سوریه افراطیون مذهبی، اخوانیها و دمکرات ها در برابر حکومت اسد قرار داشتند. افراطیون مذهبی در این کشور موفق شدند دو نیروی دیگر را در حاشیه قرار داده و به نیروی قدرتمند جبهه مقابل اسد بدل شوند و دامنه فعالیت خود را به عراق گسترش دهند. شاید بتوان گفت که تنها در تونس روند ها بگونه دیگری پیش رفت و نیروهای دمکرات قادر شدند یکی از نیروهای اصلی تاثیر گذار بر روندها باشند. در تونس میانه روهای مذهبی در انتخابات برنده شدند و بر خلاف مصر با نیروهای سکولار دمکرات همراهی کرده و این مجموعه موفق شد که قانون اساسی متعادلی را به تصویب رسانده و از درگیریهای حاد سایر کشورها احتراز کند.

در عراق و یمن اختلافات دیرینه قومی قبیله ای، این بار درقالب های مذهبی ابعادی جدید یافته که کنترل آن در آینده نزدیک دشوار به نظر میرسد. در عراق و سوریه، گرایش افراطی مذهبی تنها به نظامیان مسلح متشکل خلاصه نمیشود و با سرکوب داعش نیز چنین گرایشی به حیات خود ادامه داده و در شکلی دیگر در فضای سیاسی عراق و سوریه و کل منطقه تاثیر گذار خواهد بود. ده سال کوشش برای نابودی طالبان به نتیجه نرسید و حکومت افغانستان مجبور است که حضور چنین نیرویی و تاثیر آن بر روندهای سیاسی این کشور را بپذیرد. درشمال آفریقا در نیجریه و مالی و سودان و.. اختلافات و درگیری‏های تاریخی قومی این بار در پوشش جریانهای مذهبی ابعادی جدید یافته و به نظر نمیرسد برخلاف تصوری که سیاست‏مداران فرانسوی ارائه میدهند این گرایشها با سرکوب نظامی نابود شوند. پاکستان انبار باروتی است که هر لحظه ممکن است منفجر شود.

در درون منطقه عربستان و امارات نیروی اصلی حامی و منبع مالی گرایش های افراطی منطقه اند. آنها در همه جا یا مستقیما با کمک دولتی یا از طریق شیوخ مولتی میلیاردر، این جریانها را تقویت میکنند. ترکیه و قطر علیرغم نوسان در سیاست هایشان در وجه عمومی نیروی حامی اسلام گرایان میانه روتر (اخوانیها) هستند. هر چند ترکیه در پیشبرد سیاست ناسیونالیستی خود و برای گسترش نفوذ در کشورهای منطقه سیاست های متضادی اتخاذ کرده است ولی در وجه کلی در همه کشورها تقویت کننده اخوانی ها بوده. تلویزیون الجزیره در قطر سالهاست که نقش ارگان تبلیغی این نیروها را برعهده دارد. من در اوج درگیری‏های مصر قبل از کودتای ارتش برای تعطیلات به مصر رفته بودم و در آنجا مستقیما شاهد صف بندی ها بودم. میدان تحریر در تسخیر اپوزیسیون بود. چادرهای چپ ها، ناصریست ها و طرفداران البرادعی در کنار طرفداران مبارک تمام میدان را پوشانده بود. افراطی ها در میدان حضور نداشتند ولی آنها هم در موضع مخالف محمد مرسی بودند. من شاهد بودم که تظاهرکنندگان دفتر تلویزیون الجزیره را در میدان تحریر به آتش کشیدند. نیروهایی که در میدان تحریر جمع شده بودند به ترکیه و قطر دشنام میدادند، از اوباما انتقاد میکردند و از عربستان و امارات با تمجید یاد میکردند بی توجه به آنکه موضع مخالف عربستان با محمد مرسی نه از زاویه آنان بلکه از زاویه عکس آنان است و عامل آن نارضایتی از تحولات دمکراتیک و اینکه چرا دولت مرسی کم اسلام گراست.

صرف نظر از تاثیرات روندهای بین المللی، تاثیرات جهانی شدن و سمت گیری های عام کشورهای غربی بر شکل گیری گرایش‏ها در این منطقه که موضوع بحث این مطلب نیست، کشورهای غربی بر اساس منافع مشخصشان در این یا آن کشور و یا براساس مقتضیات روابطشان با دیگر متحدانشان، مواضعی گاه متضاد اتخاد کرده اند. در وجه عمومی دولت اوباما عمدتا با سیاست ترکها و قطری‏ها همسو بوده است. مخالفت با کودتای نظامی در مصر و سیاست محتاطانه تر در قبال اپوزیسیون سوریه زمانی که وزن افراطیون در اپوزیسیون مشخص شد از این شمارند، فرانسوی ها با وجود آنکه سوسیالیست ها قدرت را در دست دارند در حفظ منافع مشخص و گسترش نفوذ اقتصادی سیاسی خود سیاست سارکوزی رییس جمهور پیشین را ادامه داده و به موقعیت جریان‏های افراطی بی توجه‏ترند و در بسیاری موارد با سعودیها همسو بوده‏اند و آلمانیها محتاطانه تر عمل کرده و هم در لیبی و هم در سوریه این تمایز انعکاس داشت.

جمهوری اسلامی در گسترش ایده حکومت دینی در منطقه نقش پراهمیتی داشت. با انقلاب ایران حکومت دینی متکی به مردم از یک تئوری فراتر رفته و به واقعیت عملی تبدیل شد. سیاست جمهوری اسلامی در دهه اول پس از انقلاب صدور انقلاب و تعرض بود و در همین چارچوب یکی از پایه های افراط گری در منطقه محسوب میشد. امروز در کشورهای عربی افراطی ترین نیروها کسانی هستند که شیعیان را کافر و جمهوری اسلامی را دشمن خود میدانند. برخی گرایش های سلفی‏ و وهابی‏ کشتن شیعیان را بلامانع میدانند. جمهوری اسلامی مدتهاست با شرایط پیچیده ای مواجه گردیده. نیرومند ترین معتقدان به حکومت دینی دشمنان جمهوری اسلامی و شیعیان هستند. در دوره اخیر دشوار میتوان سیاست جمهوری اسلامی را همانند سالهای پس از انقلاب صرفا با افراط گری توضیح داد. جمهوری اسلامی کماکان مبلغ حکومت دینی در منطقه و تقویت کننده جریانهای شیعه است ولی در عمل مجبور گردیده که در سوریه در کنار حافظ اسد، یعنی یک نیروی سکولار اقتدارگرا در برابر مدافعان حکومت دینی قرار گیرد. در کردستان جلال طالبانی سکولار را برای مبارزه با مدافعان حکومت دینی تقویت کند و در دوره گذشته تقویت کننده ائتلاف شمال در برابر طالبان بود؛ موضع گیریهایی که تنها با پراگماتیسم سیاسی قابل توضیح است.

 

حکومت دینی و جنگ‏های مذهبی

حکومت دینی حتی در معتدلترین شکل آن تثبیت تبعیض بر ادیان و مذاهبی است که در اقلیت اند. و این تبعیض مقاومت شکل خواهد داد و هر چه نقش دین در حکومت گسترده باشد این مقاومت گسترده تر و خطر درگیری های خشن بیشتر است. حتی در ترکیه که حکومت، دینی نیست، تقویت گرایش های دینی در حکومت، علویان را که همواره به دوری از سیاست معروف بودند وادار کرده که در موضع اپوزیسیون قرار گیرند و سیاست خارجی این کشور به درگیری‏ و تنش‏ در درون این کشور انجامیده. در مصر مسیحیان بالاتفاق مخالف مرسی بودند و امروز در سوریه در برابر اپوزیسیون و درکنار حکومت اسد. در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا شیعیان در اقلیت اند و در هر کشوری که شیعیان بعنوان اقلیت حضور دارند اولین قربانیان حکومت دینی در منطقه هستند و خواهند بود. بالاخص آنجا که بزرگترین سخنگویان مدافع حکومت دینی در این کشورها افراطیون سلفی باشند. جمهوری اسلامی بایک تناقض بنیانی در سیاست خارجی خود مواجه است. از یکسو مدافع حکومت دینی است و از سوی دیگر در برابر نیرومندترین مجریان اعمال حکومت دینی قرار دارد.

اگر چهل سال پیش مدافعان حکومت دینی در این منطقه در حاشیه قرار داشتند امروز آنان در اشکال گوناگون همه جا حضور و نقشی تعیین کننده ‏در روندهای سیاسی دارند. درگیریهای سیاسی در این کشورها عمدتا پوشش مذهبی بخود گرفته و بسته به کشور، در شکل درگیری گرایش های مختلف سنی مذهب معتقد به حکومت دینی، سنیان و شعیان و همچنین گرایش های دینی و سکولارها جریان دارد. درگیریها و کشاکش‏های قومی ملی و درگیری نیروهای متمایل به این یا آن قدرت بزرگ که در گذشته وجود داشت امروز در ابعادی ویران کننده و در شکل درگیریهای آمیخته به گرایش های مذهبی در منطقه جریان دارد.

اروپاییان پانصد سال پیش با جنگ های مذهبی در گیر بودند. در آلمان کاتولیک ها شهر ماگدبورگ پروتستان نشین را آنچنان ویران کردند که چنگیزخان نیشابور را و گوستاو پادشاه پروتستان سوئد برای انتقام از کشتار پروتستان ها در ماگدبورک، تا شهر کنستانتز در جنوب غربی آلمان تاخت و با همکاری پروتستان های آلمانی در مسیر، شهرها و روستاهای کاتولیک نشین را ویران کرد و کاتولیک ها را از دم تیغ گذراند. پس از سی سال جنگ و کشتار، این بزرگترین متفکران دینی مسیحی بودند که در تدوین ایده سکولاریسم و عدم دخالت دین در حکومت برای نجات مسیحیت و امکان همزیستی مذاهب نقشی تعیین کننده داشتند. شرایط امروز جهان با پانصد سال پیش اروپا قابل قیاس نیست ولی در منطقه ما نیز همانند آن‏روز اروپا، بخش عمده منازعات پوشش‏های مذهبی یافته و سایر تضادها خود را در این چارچوب بیان میکنند و این ابعاد کیفیتا جدیدی به منازعات میدهد. جدایی دین از دولت به تنهایی به مشکلات و درگیریهای منطقه پایان نمیدهد ولی برای غلبه بر شرایط جدیدی که در این دو دهه پدید آمده و برای امکان پذیرشدن همزیستی مذاهب گوناگون در کنار یکدیگر این تنها راه است.

در لحظه کنونی افراط گرایان اسلامی مهمترین خطر برای صلح و پیشرفت منطقه هستند. خنثی کردن آنان، جلوگیری از کسب قدرت توسط آنان در این یا آن کشور و تضعیف نقش آنان در روندها مقدمترین گام در پایان دادن به جنگ و خونریزی در منطقه است. نیروهای دمکرات و کشورهای غربی در دهه های اخیر بارها به خطر قدرت گیری این نیرو بی توجه بودند وبرای مقابله با دشمنی که در مقطع پراهمیت‏تر تصور می‎‏شد به همراهی با افراط گرایان روی آوردند. در همین سالهای اخیر دمکرات‏های مصری هم در مبارزه علیه مبارک و هم علیه محمد مرسی با افراط گرایان همراهی کردند. محمد مرسی بیش از آنکه تلاش کند با دمکراتها و اقلیت های مذهبی مصری زبان مشترکی بیابد و آنان را به حمایت از خود معتقد نماید تلاش نمود با تصویب سریع قانون اساسی اسلامی به پایه های اجتماعی افراطیون نشان دهد که در استقرار حکومت اسلامی مصمم است. در سوریه نیز اپوزیسیون دمکرات کشور در مقابله با رژیم اسد همراهی با افراطیون سلفی را پذیرفتند. سیاست غربی ها در همین راستا در افغانستان، عراق، لیبی و سوریه فاجعه به بار آورد.

پذیرش ضرورت جدایی دین از دولت در بخش مهمی از کشورهای منطقه نیازمند یک پروسه کار سیاسی، فرهنگی و توضیحی است. در اکثر این کشورها اگر انتخابات برگزار شود، جریان‏های مذهبی شانس بیشتری برای پیروزی دارند. فراموش نکنیم که دخالت دین در دولت و زندگی خصوصی مردم در ابعاد متفاوتی میتواند به اجرا در آید و همه نیروهای مذهبی در این عرصه یک سان فکر نمی‏کنند. در مصر محمد مرسی در انتخابات برنده شد در حالیکه نه از حمایت افراطیون برخوردار بود و نه از حمایت الازهر. در این کشور رای مجموعه نیروهای معتقد به حکومت دینی بیش از رای اخوانی‏ها بود. این تعادل نیرو تنها به مصر محدود نیست. در چنین شرایطی خطاست که تصور شود از طریق جلوگیری از مکانیسم انتخابات آزاد میتوان نیروهای اسلامی را به عقب راند. هر جا که چنین عمل شده، آنها به حیات خود ادامه داده و افراطی ترهایشان ابتکار عمل را بدست گرفته اند. آینده منطقه در گرو تغییر ترکیب توان نیروها در جلب آرای مردم است و این امر نیازمند یک کار سیاسی طولانی و پیگیرانه است. توضیح عوامل جنگ و خونریزی که در دهه اخیر تداوم یافته و ابعاد آن مداوما گسترش یافته، یافتن راه‏های همزبانی نیروهای دمکرات کشور با مذهبیونی که از شرایط کنونی حاکم بر منطقه در رنجند و در جستجوی راه‏های پایان دادن بر جنگ و خونریزی در منطقه هستند از الزامات این مسیر است. پانصد سال پیش اروپاییان برای غلبه بر جنگ های مذهبی و پذیرش ایده سکولاریسم به سی سال زمان نیاز داشتند. منطقه ما در جهان متحول و پرسرعت کنونی به چه مدت زمان نیاز دارد؟

توضیح : در مطلب هر جا که از نیروهای مذهبی نام آورده شده نیروهای مدافع نوعی از حکومت دینی مورد نظر بوده است