حمید احراری از فعالان ملی - مذهبی درباره اهداف دولت اوباما دربرابر ایران با روزسخن گفته است او معتقد است گرچه اصلاحطلبان بسیاری از پایگاه های خود را در ساختار رسمی قدرت از دست دادهاند، اما با توجه به گسترش نارضایتی در شهرهای بزرگ که پتانسیل بالایی برای تقویت جنبشهای اجتماعی فراهم آورده، اصلاحطلبان قادرند، آرایش قدرت در ایران تغییر دهند.
احراری معتقد است “سه پایه قدرت در ایران، از عهد ساسانیان تا امروز، روحانیان، سپاهیان و اصناف بودهاند و هر سه آنها نگران هستند و همگی به راهی برای خروج از بحران میاندیشند. این سوداگری، منطق سادهای دارد، بحران اقتصادی با دولت کنونی روزبروز تشدید خواهد شد. حفظ قدرت به مقتضای ضرورتهای اقتصادی- اجتماعی، تغییراتی را به کاخ سفید در واشنگتن تحمیل کرده است، بنا بر این بعید نیست که مسافران تازهای را به خیابان کاخ تهران ببرد.” این گفت وگو از پی می آید.
ایران درزمان دولت آقای احمدی نژاد بسیار تلاش کرد تا با دولت بوش مذاکره کند؛ آیا این چرخش کماکان درسیاست جمهوری اسلامی ایران قطعی است؟ چرا؟
چرخش در سیاست داخلی جمهوری اسلامی ممکن است، اما قطعی نیست. تجربه سی ساله به ما آموخته است که وقتی هیاهو زیاد میشود، ماه عسل نزدیک است. از قرائن برمیآید که تمایل نومحافظهکاران ایرانی به مذاکره بیش از دمکراتهای آمریکایی است. اگر احمدینژاد نتوانست با سارا پیلین مناظره کند، عدم آشنایی احمدینژاد با زبان انگلیسی، یک مشکل ساده بود، اما مشکل اصلی، عدم تمایل سارا پیلین برای دیدار بود. بر خلاف پیشبینیهای مقامات جمهوری اسلامی ایران ، اوباما به کاخ سفید رفت. این تحول، درست زمانی رخ داد که جمهوری اسلامی پا به عرصه سه بحران جدی گذاشته است:1 ـ بحران اقتصادی 2- بحران در سیاست خارجی 3- بحران در حوزه اجتماعی.
این بحران ها درچه مرحله ای قرار دارند؟
این بحرانها هنوز مدیریتپذیر هستند و به مرحله غیرقابل بازگشت نرسیدهاند. بر خلاف تلقی بسیاری از سیاستورزان، حکومت جمهوری اسلامی، در مقاطع حساس و بحرانی، از قابلیت انعطاف و عقلانیت سوداگرانه برخوردار است. صاحبان قدرت و تصمیمگیران جمهوری اسلامی میتوانند چرخشهای واقعبینانه و مصلحتگرایانه - از نوع پذیرش قطعنامه 598- داشته باشند.
شرایط امروز ایران نسبت به گذشته در دوره اصلاح طلبان چه تغییری کرده است؟
در دوران حکومت نومحافظهکاران در کاخ سفید، سایه جنگ بر سر جمهوری اسلامی افتاده بود و صدای شلیک موشکهای دوربرد از همسایگی ایران شنیده میشد. در چنین شرایطی، تعداد نظامیان در هرم قدرت جمهوری اسلامی افزایش یافتند. از وزیر نیرو تا وزیر دفاع، از نمایندگان مجلس تا استانداران، با سوابق سپاهی و نظامی به صحنه آمدند، تا تهدید نظامی- امنیتی را رفع کنند. حتی در دوران جمهوریخواهان نومحافظهکار، اوضاع در سال های گذشته به دلایل زیادی، به نفع نظامیان جمهوری اسلامی ایران بوده است. دشمن دیرین و قدرتمندی مانند صدام سرنگون شد. طالبان به ارتفاعات پاکستان گریختند و قیمت نفت رو به افزایش گذاشت و پول نفت و صندوق ذخیرهی ارزی، پاسخگوی مطالبات اقتصادی و آرزوهای نومحافظهکاران ایرانی شد. درگیرشدن اسرائیل با حماس و حزبالله، فرصتی برای تجدید قوا ایجاد کرد. جنگ در سرزمین کنعان، جنگی دور از مرزهای خطر بود. اصلاحطلبان از حوزه حکومت اخراج شدند تا رقیبی برای سیاستگذاران اصلی و قدرتمندی که در دوران اصلاحات در پشت صحنه بودند، وجود نداشته باشد. اما امروز شرایط رو به تغییر است و جمهوری اسلامی برای بقا و حفظ قدرت، باید استراتژی خود را تغییر دهد، متغیراصلی در استراتژی محافظهکاران ایرانی، استراتژی آمریکا در ساماندهی خاورمیانه و ایران است.
فشارهای آمریکا دردوره اوباما نسبت به دوره بوش آیا دچار چرخش می شود؟
بله، استراتژی آمریکا در شرایط کنونی، دچار چرخشی اساسی شده است. فشارهای نظامی جای خود را به فشارهای هوشمند اقتصادی دادهاند. توجه آمریکا از جنگ گرم به سوی جنگ سرد متمایل شده و پوشش رسانهای و تبلیغاتی غرب گسترده شده است. در کنفرانس منامه و شرم الشیخ آشکار شد که آمریکا در چند سال اخیر توانسته است تا حدی دشمنی دولتهای عربی و اسرائیل را با دشمنی اعراب و جمهوری اسلامی ایران، جایگزین کند. وهابیت و افراطیگری شیعی در عراق، دامنه مخالفتهای مذهبی با ایران را در پهنه خاورمیانه گسترش دادهاند، هر چند بیانات صریح و تند مقامات ایرانی، برخی مخالفان اسرائیل را در بین اعراب خوشنود میکند، اما استراتژی نرم ایالات متحده، در حال پیشرفت بطئی بوده است.
دولت اوباما و دمکرات های آمریکایی سازماندهی تحریم را با چه اهدافی دنبال می کنند و کدام یک از این اهداف قابلیت تحقق دارد؟
درحال حاضر در بستر دمکراتهای آمریکایی، چهار رؤیا دیده میشود:1-تشدید فشارهای اقتصادی به منظور کاهش قدرت مالی و سرمایهگذاری ایران 2- کنترل روابط مالی و تدارکاتی جمهوری اسلامی با حزبالله، حماس از طریق شنود الکترونیک حسابها 3- کنترل روابط تسلیحاتی جمهوری اسلامی و تشویق روسیه به مشارکت در تحریم اقتصادی و نظامی
4- تشدید تبلیغات رسانهای.در بین این اهداف، به اعتقاد مشاوران کاخ سفید، فشار اقتصادی مؤثرتر و کمهزینهتر است. گرچه مقامات دولت ایران امیدوارند که با توجه به اقتصاد غیرشفاف جمهوری اسلامی، راهی برای جلب سرمایههای آواره که بعضاً منشأ آنها شناختهشده نیست، به سوی بانکهای شبهدولتی باز کنند. اما این سرمایهها، به راحتی به سوی ایران روانه نمیشوند و در صورت ورود به ایران، به غول تورم کمک خواهند کرد و با اشتغال و تولید، کاری ندارند؛ از اینرو در یک صورتبندی کلی، کاهش سوبسیدها و بازتاب طرحهای اقتصادی دولت نهم، آمریکا را خشنود خواهد کرد، زیرا بحران سوم (اجتماعی) را در جمهوری اسلامی تقویت میکند. افزایش قیمت بنزین، گازوئیل، آب، برق و نان و افزایش قیمت دلار به دو هزار تومان، بستر اجتماعی لازم برای تحقق رؤیای چهارم خواهد بود. درچنین شرایطی، قیمتکالاها افزایش مییابد و ممکن است بیکاران، معلمان، دانشجویان، فقرای شهری و حتی بازاریان را به خیابان ها بیاورد. کافیست بحران به خیابان ها کشیده شود، درآن صورت اهرمهای بینالمللی برای فشار بیشتر، مشروعیت مییابند. در آن شرایط، رؤیای دمکراتها تعبیر و همه انرژی جمهوری اسلامی صرف داخل خواهد شد.
در برابر این اقدامات واهداف دولت چه تمهیداتی را اندیشیده است؟ آیا آینده بسامان خواهد شد واگر نشود چه شرایطی برای استراتژی آمریکا درمنطقه و ایران به وجود خواهد آمد؟
دولت نهم، با توجه به وضع نامطلوبی که در شهرهای بزرگ دارد، قصد دارد طرح تحول اقتصادی را برای بهدست آوردن آراء روستائیان و شهرهای کوچک به اجرا در آورد، اما اجرای این برنامهها، بحران اجتماعی در شهرهای بزرگ را تشدید خواهد کرد. این تحولات، یک فرصت برای آمریکا جهت حل مناقشات منطقهای بدون حضور ایران خواهد بود. آنها فکر میکنند که اگر خرگوشی در مزرعه باشد، شکارچی به جنگل نمیرود. در دیپلماسی اقتصادی، آمریکاییها میدانند که با اضافه تولید فعلی اوپک، کشورهای بحرانزده نفتی خاورمیانه، علاقمندند که بازار صادرات نفت ایران را تصاحب کنند. حاشیهنشینان خلیج فارس، جنگ نظامی را نمیپسندند، اما تحریم اقتصادی را یک فرصت چرب تلقی میکنند. این، یعنی تهدیدی واقعی و جدی که تصمیمگیران سیاسی جمهوری اسلامی آن را نمیپسندند.مواضع تندروانه مقامات سیاسی ایران در حوزه سیاست خارجی، از این جهت برای جمهوری اسلامی سودمند است که شرایط ملتهب خاورمیانه، جنگ را به بیرون از مرزها برده است. در اوضاع فعلی، تأکید مقامات ایرانی به ماهیت استراتژیک روابط با سازمانهای اسلامی و رادیکال خاورمیانه، بر اساس همین راهبرد قابل توجیه است. اما این واقعیت انکارناپذیر است که تصمیمگیران جمهوری اسلامی، خطر آمریکا را بسیار جدی تلقی میکنند. گزارش کمیسیون دوحزبی (جمهوریخواه+ دمکرات)، راپورتهای مشاوران اوباما و مقالات واشنگتن پست و نیویورک تایمز، مقامات سیاسی- امنیتی ایران را نگران کرده است. پاسخهای علی لاریجانی در خطبههای پیش از نماز جمعه به مقامات جدید کاخ سفید، نشانه نگرانی عمیق آنها از سیاستهای جدید است. نامه تبریک رئیس دولت نهم به اوباما، یک مقدمه برای چانهزنی و خروج از زاویه بسته رینگ تحریم بود، اما پاسخ مناسبی نیافت. غربیها به موضع ضعیف دولت نهم در عرصه دیپلماتیک واقفند، به همین دلیل از حرفهای آشتیجویانه احمدینژاد در آمریکا و مصاحبههای متعددش، ذوق زده نشدند، اما با تناقضات دیپلماتیک مقامات جمهوری اسلامی، حلقه محاصره را تنگتر میکنند. در جنگ 33 روزه لبنان، با ایجاد نوار حائل و استقرار نیروهای بینالمللی، مرزهای اسرائیل را حراست کردند، و این روزها، پس از دو هفته جنگ در غزه، درصددند که در فلسطین، نوار حائل سیاسی ایجاد کنند.
امکانات چرخش در سیاست داخلی و خارجی را چه می دانید؟ آیا این احتمال وجود دارد که نظام به دوم خرداد دیگری تن بدهد؟
دمکراسی بدترین گزینه در شرایط تهدید نظامی است، اما اولین گزینه برای خروج از انزوا و بحران خواهد بود. در ایران دو سناریو همزمان در پرده نمایش است. در یک سناریو، دمکراسی یک خطر تلقی میشود که ممکن است به یک انقلاب مخملی بینجامد. اما در سناریوی دوم، دمکراسی یک فرصت برای خروج از تهدید سوم (بحران اجتماعی) است. یک ضربهگیر یا بهتر است بگوییم که یک “قربانی اصلاحطلب” میتواند مدتی خطرهای بالقوه را دور کند. گرچه برای آمریکا، یک دمکراسی شیک، فرصتی برای چانهزنی واقعی برای کاهش خطر خواهد بود، اما یک فرصت ارزشمند برای خروج از بنبست سیاسی- اقتصادی برای محافظهکاران ایرانی است.سه پایه قدرت در ایران، از عهد ساسانیان تا امروز، روحانیان، سپاهیان و اصناف بودهاند و هر سه آنها نگران هستند و همگی به راهی برای خروج از بحران میاندیشند. این سوداگری، منطق سادهای دارد، بحران اقتصادی با دولت کنونی روزبروز تشدید خواهد شد. حفظ قدرت به مقتضای ضرورتهای اقتصادی- اجتماعی، تغییراتی را به کاخ سفید در واشنگتن تحمیل کرده است، بنا بر این بعید نیست که مسافران تازهای را به خیابان کاخ تهران ببرد.
گرچه اصلاحطلبان بسیاری از پایگاههای خود را در ساختار رسمی قدرت از دست دادهاند، اما با توجه به گسترش نارضایتی در شهرهای بزرگ که پتانسیل بالایی برای تقویت جنبشهای اجتماعی فراهم آورده، اصلاحطلبان قادرند، آرایش قدرت در ایران تغییر دهند. ساختار جمهوری اسلامی به نحوی است که نهادهای اصلی قدرت، با انتخابات دگرگون نمیشوند. اما تحولات آینده در ساختار قدرت، یکسره تابع امیال صاحبمنصبان نیست. تشدید فشارها بر نهادهای مدنی و فعالان سیاسی، حاکی از تأثیر روزافزون جنبشهای اجتماعی بر ساختار قدرت رسمی در جمهوری اسلامی است. بیاعتنایی به این خواستها میتواند به تحولات گستردهی بازگشت ناپذیر (پلاستیسیته اجتماعی) منجر شود.
شما از نوع رابطه میان اصلاح طلبان و محافظه کاران با اطلاع هستید، درچه صورت امکان دارد اصلاح طلبان به قدرت بازگردند؟
من مایلم درپاسخ به این سوال به یک موضوع روز متوسل شوم. این روزها در تلویزیون ایران سریالی در جریان است که مردم به دلیل نام و قیافه بازیگر اول، نامش را یوزارسیف گذاشتهاند. در این سریال، زلیخای هوسران، در چهره یک عاشق مهربان ظاهر شده است و خود را فدای یوزارسیف میکند و اظهار پشیمانی مینماید تا یوزارسیف از بند رها شود. برای محافظهکاران ایرانی، دولت اصلاحات، روزگاری زلیخای هوسرانی بود که آنها را به زندان میافکند. اما امروز، روز دیگری است، گرچه هنوز زلیخا مطرود است، اما سریال یوزارسیف همچنان در جریان است، شاید بتوان سناریوی یوزارسیف را تغییر داد.
احمد بن محمد بن زید طوسی در جامع الستین (قصه یوسف) پایان ماجرای زلیخا را چنین گزارش میکند: “یوسف گفت: هذه زلیخانا (یعنی این زلیخای ماست). زلیخا نعرهای بزد و بیهوش شد. یوسف اسب را بازکشید و بفرمود تا آب بر وی زدند. چون بهوش آمد، یوسف پرسید که ترا چه رسید؟ گفت یا یوسف در آن وقت که با جمال بودم و بخوبی در نصاب کمال بودم، خزینهای در بهای تو باختم و بهزار لطف، بخودت مینواختم، یکبار نگفتی آنِ منی. بدین وقت، اکنون که پیر و مبتلایم چون رسم؟! … یوسف آن را جواب داد: فصبرنا فظفرنا فلو تصبرنی تظفرنی: یعنی صبر کردیم و کامیاب شدیم، پس اگر برای من صبر کنی، به من دست مییابی.”