آرزوها و دغدغه های امروز ایرانیان

نویسنده

» پاسخ پنج ایرانی به پرسش لوموند ــ بخش چهارم

پاسخ رامین پرهام نویسنده “تاریخ مخفی انقلاب ایران” با همکاری میشل توبمان

 

“نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران”

این بود آنچه که مردم ایران در روز جمعه 25 سپتامبر، آخرین جمعه از ماه رمضان، در خیابان ها می گفتند. خمینی بعد از آنکه عمامه را به جای تاج نشاند در سال 1980 این روز را روز قدس نامگذاری کرد. این نامی است که مسلمانان بر اورشلیم یا به تعبیر آنان “سرزمین اسلامی دراشغال یهودیان غاصب” نهاده اند. بنابر آنچه که در ادبیات رسمی نظام اسلامی آمده است تقدیس این روز در تقویم ایران بخشی از” استراتژی امام خمینی برای اسلامی کردن مسئله فلسطین” بود. یا به بیان دیگر برای فلسطینی کردن ایران.  به این ترتیب  روز قدس باید به یک مسئله منطقه ای و حتی می توان گفت جهانی در ارتباط با آن چه که خمینی “امت اسلام” می نامید تبدیل می شد. پیشینه این نقشه حساب شده نه به سال های اخیر می رسد و نه حتی به سال  1979 که کنترل دستگاه حکومت در ایران به دست جبهه ای افتاد که اگرچه ناهمگنی عناصر تشکیل دهنده آن یعنی انقلابیون اسلامی و ملّی مذهبی ها و چپی ها در وحله اول غیرمنطقی به نظر می رسید راه را برای رسیدن به  اهداف دراز مدّت هموار می کرد. تاریخچه طرح جهانی کردن روز قدس به اواسط قرن گذشته باز می گردد. به آن زمانی که یک آخوند جوان شیعه ایرانی به نام نواب صفوی ـــ شمایل برجسته معبد انقلاب اسلامی و بنیانگزار گروهک تروریستی فدائیان اسلام ـــ در نخستین کنفرانس وحدت اسلامی در اورشلیم شرقی که در آن زمان در اشغال اردن بود، سوکارنوی اندونزیائی و قطب مصری و برادران مسلمان و یک فلسطینی جوان به نام یاسر عرفات را ملاقات کرد. سه دهه پس از این دیدار هنوز جوهر قطعنامه 598 سازمان ملل که به جنگ ایران و عراق پایان می داد خشک نشده بود که خمینی اعلام کرد: “جنگ ما جنگ عقیدتی است و مرز و کشور نمی شناسد… ما اعلام می کنیم که جمهوری اسلامی ایران یک دژ نظامی تسخیر ناپذیر و پشت جبهه آموزش سربازان اسلام جهت آماده کردن آن ها برای مبارزه با کفر و الحاد است…” بدین ترتیب سنگ بنای وصیت به ادامه یک جنگ دراز مدّت فرساینده گذاشته شد، جنگی که ایجاد ارعاب از طریق برنامه اتمی پشتوانه آن است و به بهای زیرپا گذاشتن منافع ملّت ایران پیش برده می شود.

“انقلاب شکوهمند اسلامی” فرزند تحقیرچند جانبه غرب و حاصل یک اشتباه بود. زاده خوارشمردن غرب بود که یکی از روشنفکران به اصطلاح فاضل مارکسیست که به محافل مذهبی نزدیک بود، تحت عنوان غربزدگی آن را دررده امراضی چون مننژیت یا هپاتیت قرارداده و به یک “غده عفونی” تشبیه کرده است. و به این خوارشماری مسئله زنان و اسرائیل هم افزوده شد.  اولی یعنی غرب که آمریکا تجسم آن بود در 4 نوامبر 1979 به گروگان گرفته شد و دومی به محض دستیابی اسلامگرایان به قدرت به زیر چادر رانده شد و به سومی یعنی اسرائیل وعده داده شد که به زودی نابود خواهد شد. امّا انقلاب اسلامی در کنار خوارشمردن غرب مرتکب یک اشتباه نیز شد و آن این بود که خواست هویت ایرانی ایران را به هویت اسلامی تقلیل دهد، اسلامی غلط انداز که از نظر فرهنگی عقیم و از نظر سیاسی بیمارگونه است. جوانان نسل جدید ایران همگی در دوران حاکمیت نظامی استبدادی به دنیا آمده اند که سه دهه تمام با تمام قوا سعی کرده است کاری را که خلفای عرب در تحققش شکست خوردند به سرانجام برساند یعنی اسلامی کردن ایران و فرهنگ و هویت و سیاست و زبان و تاریخ ایرانی از بیخ و بن.

 محسن مخملباف، یکی از سخنگویان جنبش سبز اخیراً نوشت: “جنبش سبز ایران بمب اتم نمی خواهد”. در شرایطی که دنیا به دنبال صورت برداری از سانتریفوژهای “دژ نفوذ ناپذیر” جمهوری اسلامی است جنبش سبز ایران در درون کشور به فتح این دژ می رود و افقی تازه در مقابل جهان می گشاید، افق آزادی و دموکراسی. سبزی این جنبش خنثی کننده انقلاب 1979 و پادزهر سم اتمی است. سبزی است که از آن بوی دوستی و عطر گل به مشام می رسد.

 

منبع: لوموند 5 اکتبر