همزمان با بیست و پنجمین سالگرد حکومت سیدعلی خامنه ای در ایران، اظهارات فراوانی از سوی هواداران و حامیان وی منتشر شد که در آن به ذکر مناقب رهبر جمهوری اسلامی و ویژگی های او پرداخته بودند. در این میان اما یکی از نگرانی های ویژه حامیان آیت الله خامنه ای این بود که همه نیروهای سیاسی درون حکومت، ولایت او را گردن ننهاده اند. راستگرایان تاکید داشتند که بسیاری از حامیان و همراهان آیت الله خمینی، نوبت که به ولی فقیه شدن خامنه ای رسید، آسمان تپید و آنان از پذیرش ولایت او سرباز زدند.
در همین راستا حجتالاسلام علی سعیدی نماینده آیت الله خامنه ای در سپاه چندی پیش طی سخنانی در این زمینه گفته بود: “ما امروز با مشکلات عدیدهای مواجه هستیم؛ خواص به دو قسمت تقسیم شدهاند و مردم نمیدانند چه اتفاقی قرار است بیفتد.” او که در مراسم سالگرد مرگ آیت الله خمینی در محل سابق سفارت امریکا سخن می گفت، با مقایسه حوادث صدر اسلام و تاکید بر روایت شیعی از آن، از اینکه برخی خواص “بین اختیارات دو رهبر” تفاوت قائل می شوند، ابراز تاسف و تاکید کرده بود: “انسانها را باید با فکر و اندیشه مورد سنجش قرار دهیم و نه اینکه برخی زمانی یار امام بودهاند. متأسفانه امروز به برخی از اصولگراها نیز میگوییم مرزبندی کنید. اما چرا برخی حاضر نیستند مرزبندی کنند؟”
سعیدی در پایان گفته بود: “برخی خواص دچار استحاله شدهاند و این یکی از مصیبتهای انقلابهای توحیدی است. برخی آقایان که ثبات ندارند دچار استحاله شدهاند. مشاهده کنید که آقایان در اول انقلاب چه میگفتند اما حالا چه میگویند،بدترین مسئله دستبرد به نرمافزار انقلاب است و تعجب میکنم چرا عمامه به سرها و کسانی که در کتاب و قرآن تعقل میکنند چرا چنین سخنانی را بیان میکنند.”
آیت الله سید احمد خاتمی نیز چندی پیش در مراسمی مشابه که در تربت حیدریه برگزار شده بود، با اشاره به “جریان واقفیه” در دوره یکی از امامان، گفته بود: “امروز جریانی که می گوید امام را قبول داریم ولی در مقابل آرمانهای امام و ولایت فقیه ایستاده، واقفه گری مدرن است.”
واقفیه به جریانی در میان شیعیان گفته می شود که تا امام هفتم را به عنوان امام پذیرفته بود و بعد از او ولایت فرزندش را نپذیرفت. کنایه احمد خاتمی به این معنی بود که گروهی از کسانی که ولایت آیت الله خمینی را پذیرفته بودند، امروز ولایت جانشین او را نمی پذیرند.
اصطلاح واقفیه بعد از جنبش سبز بارها مطرح شد و هواداران سیدعلی خامنه ای، منتقدان او را متهم به توقف در ولایت خمینی کردند. برای نمونه حجتالإسلام مرتضی آقاتهرانی، نماینده تهران در مجلس و معلم اخلاق کابینه احمدی نژاد، در یادداشتی که در آذرماه سال ۱۳۸۸، نوشت، درباره علت “ریزشها و رویشها” در نظام جمهوری اسلامی با اشاره به ماجرای واقفیه و اینکه چند تن از نزدیکان امام هفتم شیعیان، امامت فرزند او را نپذیرفته بودند، آورده بود: “همین افراد امام را کنار گذاشتند. اینها با تمام مقبولیت و شهرتی که داشتند، وقتی امام هفتم شهید شد، بهصراحت اعلام کردند که امام هشتم(ع) امام نیست و بهنوعی سرکردگان «واقفیه» شدند. در حقیقت میدانستند که امام رضا(ع) امام است ولی چرا اذعان نمیکردند؟ زیرا شاکلهشان با امام(ع) همخوانی نداشت و اسیر طمع پول و مادیاتی شده بودند که زیر دستشان بود.”
در همان ایام سایت رجانیوز نیز در یادداشتی تحت عنوان”این همان واقفیه نیست؟” از اینکه برخی اصولگرایان حاضر به جبهه گیری در برابر “فتنه” نبودند، ابراز تعجب کرده و نوشته بود: “وقتی مرز خودی و غیرخودی برداشته شد؛ وقتی تأسی از رهبری کنار رفت؛ آنگاه است که کار به اینجا می کشد. […]وقتی معیارها گم شد و باب ملاحظه برخی به اصطلاح «بزرگان» نیز باز شد، این خط سیر طبیعی است. آیا این مشی در پازل سرخط جریان نه چندان جدید واقفیه نیست؟”
این سایت دو سال بعد در یادداشتی دیگر پرسیده بود: “از نظر روانشناسی چرا مواضع امثال آقایان صانعی، عبدالله نوری، موسوی خوئینی ها، آذری قمی و… پس از رحلت امام خمینی(ره) تا این اندازه تغییر پیدا کرد؟” نویسنده معتقد بود: “به عقیده من، مشکل امثال آقای صانعی و عبدالله نوری در این است که آنان صرفا محبت و کشش «قلبی» نسبت به شخص امام خمینی(ره) داشته اند و هیچگاه جایگاه ولی فقیه را از شخص امام خمینی(ره) تفکیک نکردند. به خاطر همین هم وقتی مصداق ولایت فقیه تغییر یافت، نرم افزار آنان کشش درک و همراهی با امام خامنه ای را پیدا نکرد.”
فشار بر نیروهای سیاسی ایران برای پذیرش “ولایت مقام معظم رهبری” دیگر چیزی نیست که پنهان مانده باشد. چند روز پیش صادق خرازی از اصلاح طلبان نزدیک به بیت آیت الله خامنه ای، طی سخنانی انتخابات ۲۴ خرداد سال گذشته را فرصتی برای پوست اندازی اصلاحات دانست و بر نقد گذشته اصلاح طلبی نیز تاکید کرد. او گفته بود: “همه نیروهای سیاسی باید جایگاه خود را در منظومه سیاسی ایران مشخص کرده و صریح و روشن بگویند چه نسبتی با جمهوری اسلامی دارند و با وجود انتقاداتی که به بخش های مختلف ممکن است داشته باشند، اما مشخص کنند که آیا نهادهای قانونی را به رسمیت میشناسند یا نه؟ نیروهای سیاسی باید بگویند که آیا فصلالخطاب بودن رهبر معظم انقلاب را میپذیرند یا نه؟ آیا به حق تعیین سرنوشت مردم باور دارند یا نه؟ چرا که در شرایط کنونی زیست دوگانه معنایی ندارد. نمیشود در ظاهر گفت جمهوری اسلامی را قبول داریم اما در عمل از شیوهها و رفتارهایی استفاده کرد که اصل و اساس نظام را زیر سئوال میبرد.”
صادق خرازی که بعد از به قدرت رسیدن حسن روحانی امکان حضور در تیم وزارت خارجه را نیافته بود، مدتی از دیپلماسی دولت جدید انتقاد کرده و حتی تماس تلفنی روحانی و اوباما را “بی جا” دانسته بود. اما به مرور دانست که یافتن “جایگاه در منظومه سیاسی ایران” از راهی دیگر عبور می کند.
تاکید بر فصل الخطاب بودن سیدعلی خامنه ای، در واقع تلاش برای بازگرداندن خامنه ای به جایگاهی است که روح الله خمینی از آن برخوردار بود و جانشین خمینی این جایگاه را از دست داده است. و “نظام” صریحا این موضوع را روشن کرده که جریانهای سیاسی تنها در صورت پذیرش “ولایت” خامنه ای است که اجازه فعالیت خواهند داشت.
در آذرماه گذشته روزنامه کیهان با اشاره به خوشحالی هاشمی رفسنجانی از حمایت رهبر جمهوری اسلامی در مذاکرات هسته ای، نوشته بود: “اگر کلام رهبری فصلالخطاب است- که براساس منطق شیعه و تصریح قانون اساسی قطعی است- چرا برخی قائلین به این منطق ۴ سال پیش خلاف ادعای خود عمل کردند و راه سرزنش و اعتراض نسبت به همراهی خود با قانونشکنان و فتنهانگیزان را باز گذاشتند؟”