قاب ها و نقاب ها

محمد جواد اکبرین
محمد جواد اکبرین

گاهی بیش از همیشه محتاج مقایسه ی خود با دیگران هستیم تا با مرور شباهت ها یا فاصله ها دریابیم که در کجاایستاده ایم؟

چندی پیش در همایش “روزنامه نگاری در حصار” که به مناسبت سالروز ترور جبران توینی (سردبیر روزنامه ی النهار) در بیروت - پایتخت آزادی مطبوعات در خاور میانه - برگزار شد “صلاح الدین حافظ” دبیر کل اتحادیه ی روزنامه نگاران عرب، از سقوط مطبوعات عربی خاورمیانه در سراشیبی زوال و انحطاط خبر داد و ریشه های آن را چنین تحلیل کرد:

  1. فقر، جهل و بیسوادی و نیز مشکلات روزافزون اقتصادی نمی گذارند که مطبوعات در سبد خرید خانواده قرار گیرند.

  2. وقتی همه ی روزنامه ها از ترس حاکمیت، مثل هم بنویسند خواننده به بیش از یک روزنامه نیاز ندارد چه رسد به اینکه همان یک روزنامه هم صرف نظر از نقد و تحلیل، حتی نتواند به درستی اطلاع رسانی کند.

  3. دستگاه قضایی و حقوقی با صدها ماده ی قانونی به دولت اجازه می دهد که مانع اطلاع رسانی آزاد شود و قوانین نیز به نفع اراده ی حاکمه تفسیر می شود.

  4. هزینه ی بالای نشر از صنعت چاپ گرفته تا حقوق نویسندگان و عدم اطمینان به استمرار نشر، انگیزه ی علاقه مندان به کار مطبوعاتی را متزلزل کرده است.

  5. حاکمیت، مطبوعات و روزنامه نگاران را دشمنان جدی خود می پندارد و نتیجه ی نقد قدرت، زندان و تبعید است.

شباهت موجود میان آنچه “حافظ” درباره ی مطبوعات عربی گفته است با آنچه بر مطبوعات ما می گذرد نیازی به توضیح ندارد ؛ همه ی ناظران گزارش فوق این روند را ناشی از غلبه ی “خودکامگی” و روشن ترین محصول آن یعنی “ستیز با آگاهی و آزادی” می دانند اما جالرب است که همین واقعیت، وقتی در ایران اتفاق می افتد نام آن را دفاع از انقلاب اسلامی و ارزش های الهی و مبارزه با مزدوران بیگانه می گذارند.

توجه به همین شباهت ها کافیست تا آنها که هنوز به رنگ و لعاب دینی سیاست های “دولت ولایت” نسبت به آزادی های سیاسی و مطبوعاتی ، گمان “دین باوری” می برند دریابند که ریشه ی این “آزادی زدایی” را باید در جایی غیر از مبانی دینی جست و جو کرد؛ زیرا تکلیف خداوند با “فطرت انسان” و تکلیف فطرت انسان با آزادی، روشن تر از آن است که نیازمند تفسیر مفسران رسمی دین باشد.

این گزارش نشان می دهد که دیکتاتورها در همه جای جهان شبیه هم اند حتی اگر در قاب ها و نقاب های الهی و اسلامی جا بگیرند.

پائولو کوئلیو در یکی از یادداشت های خود از روحانیانی می گوید که “پس از هزار سال فهمیدند که باید بگذارند عیسی هم در کلیسا نقشی داشته باشد”…آن روز هنوز در ایران فرا نرسیده است!