در محافل سیاسی داخلی و خارجی، با دو رویکرد متضاد، آینده سیاسی حسن روحانی را گمانه زنی و ترسیم می کنند. داوری کارنامه ی او در این گمانه زنی دخالتی ندارد. گمانه زنی فارغ از آن است. یک رویکرد بر این باور است که روحانی در صورت به ثمر رساندن مذاکرات هسته ای، حریف را با هر درجه از قدرت سیاسی، زیر سلطه می گیرد و تبدیل می شود به نیروئی فراتر از آن چه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، برای رئیس جمهور تعیین کرده است. یک رویکرد به عکس اصرار دارد بر این که اگر حسن روحانی توفیق پیدا کند و مذاکرات هسته ای را به مرحله ی نهائی برساند، تاریخ مصرفش تمام شده و نیروهای مخالف، باری دیگر و بر پایه ی دستاوردهای او در زمینه ی اقتصادی و گشایش سیاسی، سوار بر پست ها و مقامات دولتی می شوند و از آستین خود، رئیس جمهوری نزدیک به مرام خود را بر کرسی صدارت می نشانند. این رویکرد توجه دارد به این که مردم ایران در صحنه های سیاسی، حرکات غیر منتظره از خود نشان می دهند و چندان دشوار نیست آنها را متقاعد کنند تا به جانشین حسن روحانی، هرچند با ویژگی هائی متفاوت از او رای بدهند.
نمی دانیم کدام رویکرد با شرایط سیاسی ایران بعد از اعلام نتیجه نهائی مذاکرات هسته ای همخوانی دارد. اما این را می دانیم که نتیجه ی نهائی مذاکرات هسته ای هرچه باشد، ایران پس از آن به سرعت تغییر می کند. در صورت شکست و بر باد رفتن امید، حسن روحانی که سهل است، روسای او در ساختار سیاسی با مشکلات اساسی برای اداره کشور مواجه می شوند. مشکلاتی که سرکوب و حصر خانگی رهبران جماعات ناراضی، مشکل را بر آنها آسان نمی کند. به خصوص در شرایطی که اسلام به جان اسلام افتاده و این خود مسلمین هستند که با ژست ها و نمایش های خشونت آمیز و جاه طلبانه خون یکدیگر را می ریزند، مدیریت ایران اسلامی در محاصره ی بحران ها ی اسلامی، ممکن نخواهد بود. تخم لق “رهبری مسلمین جهان” را مدیران انقلاب 57 ایران در نخستین روزهای پر هیجان پیروزی انقلاب، در دهان دیگر دستجات اسلامی با گرایش های تحجرگرایانه شکستنه اند. و اینک کاریکاتورهائی از آن جاه طلبی، بیخ گوش ایرانیان بیرق سیاه هوا کرده اند. هریک می خواهد برتری خود را در اقدام به جهاد و کشتار دیگر مسلمانان، به جهان ثابت کند.
در میانه ی دو رویکرد که پیرامون درجه ی قدرت گرفتن یا به ضعف گرائیدن حسن روحانی مطرح می شود، رویکرد سومی قابل پیش بینی است که آن هم می تواند زندگی سیاسی حسن روحانی و تیم او را در دور جدید و تندی که به آن وارد شده اند، بکلی دگرگون کند. از هم اکنون نشانه هائی از این رویکرد سوم ظاهر شده است. تا کید عباس عراقچی بر این که ممکن است محدودیت هائی را بپذیریم، ولی محدودیت ها موقت است یا تاکید دیگران بر این که اراده داریم به توافقی برسیم و به خوب و بدش کار نداریم، آینده ی سیاسی روحانی و مجموعه ی او را پر سنگلاخ پیش رو می گذارد. دستجاتی که مدتهاست نسبت به نتایج مذاکرات ابراز بدبینی می کنند، به کم راضی نمی شوند و نظر به این که دنبال بهانه می گردند تا دولت را از آن خود کنند، هر نوع محدودیت را که در مذاکرات پذیرفته بشود، به سازشکاری روحانی و تیم او نسبت می دهند. در یک چنین موقعیتی، اولا معلوم نیست مواضع رهبر چگونه اعلام می شود و کدام الفاظ را برای توجیه سند توافق به کار می برد. از طرفی روشن هم نیست که در این امر مهم که موضوع منازعه ای تاریخی در دستجات سیاسی ایران است، تا چه اندازه گوش شنوا در برابر ولی فقیه آماده ی پذیرش است. در هر صورت به فرض هم که رهبر مانند همیشه، نظرخود را در جای درست ترین تصمیم تحمیل کند و مدعیان حسن روحانی هم آن را بپذیرند، تضعیف روحانی از زوایای دیگری به صورت جدی تر آغاز می شود. این رویکرد سوم که احتمال وقوع آن قوی است، ایران را از بسیاری خطرهای بین المللی نجات می دهد، اما حسن روحانی را به جمع سیاستمداران توانائی در تاریخ معاصر ایران می افزاید که پس از شکستن یک مانع بزرگ در سیاست های مرتبط با منافع ملی، از صحنه ی سیاست رانده شده اند.
مردم در این فرض محتمل، نمی توانند به نفع حسن روحانی، نیروی منسجم و یکدستی تشکیل بدهند. به چند دلیل:
۱ – آن که احزاب سیاسی مستقل وجود ندارد.
۲ – آن که مردم شتاب زده هستند و پس از سالها تحمل سختی و مشقت اقتصادی، انتظار دارند به هر توافقی که ایران و غرب دست یابند، به سرعت وضعیت رفاهی و اقتصادی شان بهتر بشود. در غیر این صورت، اساسا مردم احساس نمی کنند دستاوردی داشته اند.
بی گمان دو تیم مذاکره کننده ی ایران و امریکا این امید و انتظار ایرانیان را می شناسند. اما هردو در شرایطی اوضاع را مشاهده می کنند که گوئی طرف مقابل در موقعیت ضعف قرار گرفته و خود در موضع قدرت بوده و می توانند دست بالا را داشته باشند. امریکا، ایران را به علت غوطه ور شدن در مشقت های اقتصادی ناشی از تحریم دست کم می گیرد. ایران هم امریکا را به علت سیاست های متمایل به دوری از بحران های بیشتر در منطقه، دست کم می گیرد. اگر دو طرف بر این خود باوری بازدارنده غلبه نکنند، بحران های تازه در روابط ایجاد می شود. واقعیت این است که ایران با همه ی گرفتاری های ناشی از تحریم، به علت سیاست شعاری و ضد غربی 35 ساله، دستش در برابر دست پروردگان حکومت شعاری، بسته است و خاصه خرجی و اتخاذ تصمیم های سخت و قبول محدودیت های خارج از قاعده، بقای رژیم را به خطر می اندازد. بنابراین در محدوده های معینی می تواند قبول محدودیت کند. از طرفی امریکا هم بر خلاف ریشخندهای جمعی از سیاستمداران ایرانی، هنوز به خاک سیاه ننشسته تا در مذاکرات زانو بزند.
چنانچه دو طرف در این روزهای باقیمانده از مهلت تعیین شده، بتوانند بر خود بزرگ بینی شان غلبه کنند و به جائی برسند، یک عامل تعادل بخش وجود دارد که در صورت رسیدن به یک توافق محدود، وارد عمل می شود. آن عامل عبارت است از “اختیار رئیس جمهور امریکا برای تعدیل و تعلیق پاره ای از تحریم ها”.
مردم ایران، خوب است به ظرافت های این مذاکرات توجه نشان بدهند و این تصور را که به محض رسیدن به یک توافق، تحریم ها کاملا پایان می یابد، از خود دور کنند. در امریکا کنگره می تواند در صورتی که مفاد توافق را نپسندد، تا سالها از رفع تحریم ها خودداری کند. شاید تا ده سال یا بیشتر. این مانع قانونی را نمی توان نادیده گرفت. همچنین نمی توان فراموش کرد که آزاد سازی دراز مدت هم به صورت غیرمستقیم با چگونگی رفتارهای سیاسی ایران در منطقه، بی ارتباط نیست. بنابراین حکومت ایران، مردم را با بحرانی دراز مدت درگیر کرده که هنوز نمی دانند سود و زیان آن چه بوده و کدام ضرورت به این همه هزینه مقبولیت بخشیده است.
به نظر می رسد، رویکردها نسبت به موقعیت حسن روحانی پس از توافق احتمالی، فرع است بر آن بحران های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی که ممکن است در صورت اعلام نتایج مذاکرات، ظهورکند. در فاصله ی قبول محدودیت های ناگزیر از سوی ایران، و تا وقتی که ایران زیر نظر آژانس پس از امضای پروتکل الحاقی، ساز و کار بازرسی از فعالیت هسته ای خود را سامان بدهد، افت و خیزهای سیاسی قابل پیش بینی نیست. فقط روشن است که در ایران پس از توافق، جنگ قدرت شکل عریان تری به خود می گیرد و منازعات داخلی در حد و اندازه ای نخواهد بود که نیروهای سرکوبگر امنیتی به سهولت از پس آن برآید.
از طرفی تمدید شش ماه یا کمتر تا نهائی شدن توافق، خود خطر دیگری است که با وجود انواع بحران ها در منطقه، ممکن است راههای به سختی پیموده شده را به بن بست بکشاند. اراده سیاسی امریکا را خوب است در همین زمان باقی مانده که تنگ است به کار گرفت و از جوش و خروش دستجاتی که با بحران از هیچ به همه چیز رسیده اند، نهراسید. آنها در هر صورت فضا را پر آشوب می کنند.
از همه مهم تر این که معلوم نیست رئیس جمهور بعدی امریکا، پایان بخشیدن به بحران هسته ای ایران را در فهرست اولویت هایش قرار می دهد یا به راهی دیگر می رود.
وقت تنگ است. شرایط جهانی با پیروزی دیپلماسی در مذاکرات هسته ای، همراه و همگام است. این شرایط، ابدی نیست. لحظه ای است که باید آن را شکار کرد. ایرانیان خسته تر از آن هستند که باری دیگر چشم انتظار بنشینند تا اعجازگری از راه برسد و گره از کار فرو بسته شان بگشاید. زیاده انتظار کشیده اند. از معجزه دل بریده اند. و در صورت در هم ریختن این بازی بزرگ، آرام نمی نشینند.