”کار اصلی آقایان روحانی که معدن داری و کارخانه داری نیست” این جمله بخشی از سرمقاله کیهان یکشنبه 2 تیر است که حسین شریعتمداری در مورد افشاگریهای عباس پالیزدار نوشته است. میتوان از آقای شریعتمداری پرسید چطور آقایانی که کارشان کارخانه و معدن داری نیست میتوانند کشورداری کنند؟
قدیمیها اصطلاحی داشتند که میگفتند آخوندها دست بگیر دارند. این اصطلاح ریشه در نوع معیشت و گذران عمر روحانیت داشت. دریافت وجوهات شرعیه، حق منبر، نذورات و صدقات، شهریه مراجع تقلید و کمکهای خیرین منابع اصلی درآمد روحانیت بود و آنها برای دریافت این مبالغ نیازمند توانائیها و مهارتهای خاصی نبوده و کمک به روحانیت برای گذران زندگی عرف جامعه بوده است. طبعا چنین منابع درآمدی نمیتوانست منشا ثروتهای کلان باشد به همین دلیل در سالهای قبل تصور رایج از زندگی روحانیت، یک زندگی ساده و با حداقل هزینه بوده است. درست یا غلط، این سبک زندگی روحانیت را عادت داده بود که به حداقل قانع باشند. همچنین پول گرفتن از این و آن برای روحانیت نه تنها امری مذموم تلقی نمیشد بلکه شیوه رایج و جا افتاده “زی طلبگی” بود. جامعه هم این شیوه را پذیرفته و نگاه مذموم به آن نداشت زیرا اغلب روحانیون اگر لباس روحانیت را کنار میگذاشتند فاقد مهارتی حرفهای بودند که بتوانند به اتکای آن معیشت خود را تدبیر کنند.
بعید است کسی شنیده باشد که آخوندی در سالهای قبل از انقلاب برای امامت جماعت یا وعظ و خطبه حقوق گرفته و قرارداد داشته باشد. مردم بنابر هنجارهای جامعه نمیگذاشتند روحانی محل لنگ بماند. اما در سالهای بعد از انقلاب این سبک زندگی تغییر کرد و روحانیت با منابع متعدد درآمد روبرو شد. ائمه مساجد حقوق بگیر سازمان تبلیغات شدند. مبلغین اعزامی به روستاها از حوزه و دفتر تبلیغات حق ماوریت دریافت میکردند. پیشنمازهای ادارات و مدارس و موسسات، پس از عقد قرارداد حاضر به اقامه نماز میشدند. سه سال پیش، طبلهای بیست و سه چهار ساله که پیش نماز یک شرکت کوچک زیرمجموعه شهرداری تهران بود در ازای پنج نماز ظهر و عصر و یک زیارت عاشورا در هفته، قراردادی با حقوق ماهانه حدود 550 هزار تومان منعقد کرد.
روحانیت پس از انقلاب حقوق بگیر شد اما دست بگیر سابق را هم ترک نکرد. آنها اکنون هم از حکومت حقوق میگرفتند هم از مردم وجوهات و نذورات دریافت مِیکردند. با این تفاوت که اگر در گذشته مردم از سر صدق و اعتقاد زندگی روحانیت را تامین میکردند اکنون از سر احتیاط و آینده نگری به علما پول میرساندند. نزدیکی به روحانیت میتوانست امنیت و منفعت افراد را افزایش دهد. در دستگاههای دولتی همین که شایع شود فردی به نحوی مورد حمایت یک روحانی است ناگهان در موقعیتی ممتاز و امن قرار میگیرد و هر چه این روحانی عالیمقامتر باشد این موقعیت ممتازتر خواهد بود.
آنچه شریعتمداری با بیانی متملقانه در سرمقاله خود تایید کرده واقعیت همین داستان است: “درباره استفاده برخی شخصیت های برجسته روحانی از مراکز اقتصادی نظیر معدن سنگ و یا کارخانه لاستیک سازی و… که با هدف تأمین هزینه فعالیت های خیرخواهانه آقایان صورت می پذیرفته- و می پذیرد- نیز باید گفت اینگونه اقدامات شایسته آقایان نیست… یک نظام تثبیت شده، تأمین هزینه اینگونه اقدامات نظیر سرپرستی کودکان معلول برعهده نظام است و موارد آن در قانون اساسی و ساختار نظام نیز پیش بینی شده است بنابراین چه نیازی به ورود آقایان در این دست از فعالیت های اقتصادی وجود دارد؟!“
این چه کار خیرخواهانهای است که از کیسه دیگران صورت میگیرد؟ اگر هزینه اقدامات خیرخواهانه آقایان از محل اموال دولتی تامین میشود پس دیگر چه ثوابی به حساب آنها نوشته میشود؟ در سالهای اخیر هرگاه حرف و سخنی از پول گرفتن روحانیون مطرح شده (نظیر داستان کمکهای شهرام جزایری به کروبی و محفوظی و شاهی عربلو و بسیاری دیگر) استدلال دفاعی آنها این بوده که مردم از قدیم به روحانیت کمک میکردند و این چیز جدید و خلافی نیست. اما علما فراموش کردهاند که این کمکها مربوط به زمانی بود که با نان و پیاز و حق منبر زندگی را میگذراندند و در گوشه حجره نشسته و شرح لمعه میخواندند. آخوندی که در مقام صدارت نشسته و حقوقی در سطح ریاست یکی از قوای سهگانه میگیرد دیگر چه نیازی به اخذ وجوهات و نذورات دارد؟