حرفه: روحانیت

نیما نامداری
نیما نامداری

‏”کار اصلی آقایان روحانی که معدن داری و کارخانه داری نیست” این جمله بخشی از سرمقاله کیهان یکشنبه 2 ‏تیر است که حسین شریعتمداری در مورد افشاگریهای عباس پالیزدار نوشته است. می‌توان از آقای شریعتمداری ‏پرسید چطور آقایانی که کارشان کارخانه و معدن ‌داری نیست می‌توانند کشورداری کنند؟

قدیمیها اصطلاحی داشتند که می‌گفتند آخوندها دست بگیر دارند. این اصطلاح ریشه در نوع معیشت و گذران عمر ‏روحانیت داشت. دریافت وجوهات شرعیه، حق منبر، نذورات و صدقات، شهریه مراجع تقلید و کمکهای خیرین ‏منابع اصلی درآمد روحانیت بود و آنها برای دریافت این مبالغ نیازمند توانائیها و مهارتهای خاصی نبوده و کمک به ‏روحانیت برای گذران زندگی عرف جامعه بوده است. طبعا چنین منابع درآمدی نمی‌توانست منشا ثروتهای کلان ‏باشد به همین دلیل در سالهای قبل تصور رایج از زندگی روحانیت، یک زندگی ساده و با حداقل هزینه بوده است. ‏درست یا غلط، این سبک زندگی روحانیت را عادت داده بود که به حداقل قانع باشند. همچنین پول گرفتن از این و ‏آن برای روحانیت نه تنها امری مذموم تلقی نمی‌شد بلکه شیوه رایج و جا افتاده “زی طلبگی” بود. جامعه هم این ‏شیوه را پذیرفته و نگاه مذموم به آن نداشت زیرا اغلب روحانیون اگر لباس روحانیت را کنار می‌گذاشتند فاقد ‏مهارتی حرفه‌ای بودند که بتوانند به اتکای آن معیشت خود را تدبیر کنند. ‏

بعید است کسی شنیده باشد که آخوندی در سالهای قبل از انقلاب برای امامت جماعت یا وعظ و خطبه حقوق گرفته ‏و قرارداد داشته باشد. مردم بنابر هنجارهای جامعه نمی‌گذاشتند روحانی محل لنگ بماند. اما در سالهای بعد از ‏انقلاب این سبک زندگی تغییر کرد و روحانیت با منابع متعدد درآمد روبرو شد. ائمه مساجد حقوق بگیر سازمان ‏تبلیغات شدند. مبلغین اعزامی به روستاها از حوزه و دفتر تبلیغات حق ماوریت دریافت می‌کردند. پیش‌نمازهای ‏ادارات و مدارس و موسسات، پس از عقد قرارداد حاضر به اقامه نماز می‌شدند. سه سال پیش، طبله‌ای بیست و سه ‏چهار ساله که پیش نماز یک شرکت کوچک زیرمجموعه شهرداری تهران بود در ازای پنج نماز ظهر و عصر و یک ‏زیارت عاشورا در هفته، قراردادی با حقوق ماهانه حدود 550 هزار تومان منعقد کرد. ‏

روحانیت پس از انقلاب حقوق بگیر شد اما دست بگیر سابق را هم ترک نکرد. آنها اکنون هم از حکومت حقوق ‏می‌گرفتند هم از مردم وجوهات و نذورات دریافت مِی‌‌کردند. با این تفاوت که اگر در گذشته مردم از سر صدق و ‏اعتقاد زندگی روحانیت را تامین می‌کردند اکنون از سر احتیاط و آینده نگری به علما پول می‌رساندند. نزدیکی به ‏روحانیت می‌توانست امنیت و منفعت افراد را افزایش دهد. در دستگاههای دولتی همین که شایع شود فردی به ‏نحوی مورد حمایت یک روحانی است ناگهان در موقعیتی ممتاز و امن قرار می‌گیرد و هر چه این روحانی ‏عالی‌مقام‌تر باشد این موقعیت ممتازتر خواهد بود. ‏

آنچه شریعتمداری با بیانی متملقانه در سرمقاله خود تایید کرده واقعیت همین داستان است: “درباره استفاده برخی ‏شخصیت های برجسته روحانی از مراکز اقتصادی نظیر معدن سنگ و یا کارخانه لاستیک سازی و… که با هدف ‏تأمین هزینه فعالیت های خیرخواهانه آقایان صورت می پذیرفته- و می پذیرد- نیز باید گفت اینگونه اقدامات ‏شایسته آقایان نیست… یک نظام تثبیت شده، تأمین هزینه اینگونه اقدامات نظیر سرپرستی کودکان معلول برعهده ‏نظام است و موارد آن در قانون اساسی و ساختار نظام نیز پیش بینی شده است بنابراین چه نیازی به ورود آقایان ‏در این دست از فعالیت های اقتصادی وجود دارد؟!“‏

این چه کار خیرخواهانه‌ای است که از کیسه دیگران صورت می‌گیرد؟ اگر هزینه اقدامات خیرخواهانه آقایان از ‏محل اموال دولتی تامین می‌شود پس دیگر چه ثوابی به حساب آنها نوشته می‌شود؟ در سالهای اخیر هرگاه حرف و ‏سخنی از پول گرفتن روحانیون مطرح شده (نظیر داستان کمکهای شهرام جزایری به کروبی و محفوظی و شاهی ‏عربلو و بسیاری دیگر) استدلال دفاعی آنها این بوده که مردم از قدیم به روحانیت کمک می‌کردند و این چیز جدید و ‏خلافی نیست. اما علما فراموش کرده‌اند که این کمکها مربوط به زمانی بود که با نان و پیاز و حق منبر زندگی را ‏میگذراندند و در گوشه حجره نشسته و شرح لمعه می‌خواندند. آخوندی که در مقام صدارت نشسته و حقوقی در ‏سطح ریاست یکی از قوای سه‌گانه می‌گیرد دیگر چه نیازی به اخذ وجوهات و نذورات دارد؟