گزیدهای از آثار و اندیشههای دکتر مهرداد مشایخی
جامعه ایرانی از نگاه مرد رفته…
سرطان درست در شبی که استیو جابز را از دنیای علم گرفت، مرگ یک 56 ساله دیگر از اهالی اندیشه را رقم زد. فقدان دکتر مهرداد مشایخی اما مسلما برای ایرانیها تاثیرگذارتر خواهد بود. این جامعهشناس، نویسنده، محقق و فعال سیاسی و اجتماعی سالها بود که در آمریکا سکونت داشت و پس از دریافت مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد در رشته اقتصاد و در رشته جامعهشناسی مدرک دکترا گرفته بود. او استادیار مهمان در گروه جامعه شناسی دانشگاه جرجتاون بود و به تدریس مباحثی نظیر “جامعه شناسی سیاسی”، “جهانیشدن و تحول اجتماعی در جوامع در حال توسعه”، “جنبشهای اجتماعی”، “جامعهشناسی دموکراسی و استبداد” و “سیاست و فرهنگ در ایران پس از انقلاب” میپرداخت. او از معدود محققانی است که به طور تخصصی به جامعه ایران پس از انقلاب اسلامی میپرداخت و کتابهای “فرهنگ سیاسی در جمهوری اسلامی ایران” (به زبان انگلیسی)، “به سوی دموکراسی و جمهوری در ایران” و “جنبش اجتماعی و سیاست مجادلهآمیز در ایران پس از انقلاب” از آثار اوست.
او که کودکی خود را در پاریس گذرانده بود در دوره دبیرستان به تهران آمد و پیش از وقوع انقلاب به آمریکا رفت. مشایخی از فعالان کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی بود که پس از انقلاب به ایران آمد اما خیلی زود منتقد وضع موجود شد و به آمریکا برگشت. دکتر مهرداد مشایخی از چهرههای تاثیرگذار اتحاد جمهوریخواهان ایران بود که پس از انتخابات جنجالی ریاستجمهوری 1388 از جنبش سبز ایرانیان حمایت کرد و در در تحصن و اعتصاب غذا که مردادماه ۸۸ در حمایت از معترضان ایرانی مقابل سازمان ملل در نیویورک برگزار شد شرکت داشت.
نگاه موشکافانه دکتر مشایخی و بررسی مسائل و موضعات روز جامعه ایرانی در آثار او آن چنان ویژه و منحصر به فرد است که با مطالعه آنها از توقف این اندیشهورزی بسیار بیشتر از مرگ نابغه دنیای تکنولوژی افسوس خواهید خورد. برخی از آرا و اندیشههای این متفکر جامعهشناس را در موضوعات محتلف گردآوری کردهایم که میخوانید:
جنبش سبز
مجموعه روشها، آکسیونها، و شیوههای مبارزاتی که از سوی جنبش اعتراضی بهکار گرفته می شود را در ادبیات جنبش های اجتماعی، اصطلاحا “منبع های عمل”(Repertoires) جنبش خطاب می کنند. منبعهای عمل بهکار گرفته شده از سوی جنبش سبز به راستی متنوع و پر از ابتکار و خلاقیت بودهاند؛ هیچ امکان و فضایی را دست نخورده نگذاشتهاند. در این جنبش برضد چیرگی(Domination)، بسیاری از مبارزات در عرصه نمادها و فرهنگ است. نباید فراموش کنیم که قدرت جمهوری اسلامی بر سه پایه استوار بوده است: قهر و سر کوب، هژمونی فرهنگی(بر بخشهایی از جامعه)، و استفاده از درآمد نفت برای برپایی مناسبات کلاینتالیستی خود(با حامیان فقیرش). بنابراین مبارزه با نمادها، نظام معانی و ارزش هایی که جمهوری اسلامی برای سه دهه در میان جوانان پراکنده است، به اندازه حضور در خیابانها اهمیت دارد. جنبش سبز نمی تواند صرفا خود را به یک اعتراض انتخاباتی یا خیاباتی فرو کاهد. “معانی” ساخته شده در این سه دهه می باید باز تعریف شوند و معانی نوینی به جای آنها قرار گیرند. (روزآنلاین)
جنبش ما بهخاطر تنوع نیروهای اجتماعی شرکت کننده اش، در عمل جنبشی “رنگین کمان” است. این تنوع امری عینی است و ناشی از روند تفکیک پذیری در جامعه ایرانی است؛ گرایش های گوناگون طبقاتی، قومی، جنسیتی، نسلی، مذهبی ـ دینی، فکری و سیاسی همه حضور دارند. مضاف بر آن ساختار حکومتی و خصلت تبعیضگر آن، در عمل به سیاسی شدن و هویت یابی این نیروها یاری رسانده است.بنابر این همه این نیرو ها، کم وبیش در جنبش سبز حضور دارند و بدنبال “حق” گمشده شان می گردند. پذیرش این واقعیت از سوی آقای موسوی، البته، گامی بهجلو است. ولی، مهم تر از آن، میدان دادن به این گرایش ها در فرایند تصمیم گیری و تدوین برنامه است. برای موفقیت جنبش، این امر باید دیر یا زود صورت گیرد. آنها که نگاهشان همچنان بر انقلاب 1357 و خصلت توده گرایانه آن خیره مانده است، طبعا با این گوناگونی برخوردی منفی دارند، زیرا بدنبال نوستالژی “وحدت کلمه” هستند.(روزآنلاین)
جامعه ایرانی
متاسفانه شکستهای سیاسی پیاپی در قرن بیستم، نظیر شکست جنبش مشروطه، جنبش ملیشدن صنعت نفت و دولت مصدق، تجربهی ناخوشایند انقلاب ۱۳۵۷، و شکست حرکت دوم خرداد، بهنوبهی خود مطلق بودن نقش استبداد را، بهگونهای، به ضمیر ناخودآگاه جمعی ایرانیان منتقل کرده است. بههمین خاطر نمیتوانند بهآسانی به حرکتهای سیاسی اعتماد داشته باشند (که البته تمامی آن پدیده منفی نیست). در چنین شرایطی، حرکتهایی که بر همبستگیهای سنتی استوار باشند، از امکان موفقیت بیشتری برخوردار میشوند: بسیج بر پایه قومیت، بسیج بر پایهی مذهب و فرقه، بسیج حول شخصیتهای فرهمند (پوپولیستی). در چنین اوضاع و احوالی تشکلهای سیاسی نیز از ساختاری غیردموکراتیک و شخصیتمدار بهرهور هستند. (دویچهوله)
من روی یک معضل رفتاری معین امروزی تأکید دارم و نه سراسر تاریخ ایران. این مشکل را در حوزههای معینی بوضوح میتوان مشاهده کرد: در فعالیتهای سیاسی مخالفان حکومت، در ورزش ایران، در میزان ایجاد بنگاههای اقتصادی مستقل از دولت، در سطح نازل شکلدادن تشکلهای مدنی و صنفی، و اصولاً بارزبودن روحیه تکروی و نقش “شخصیتها” در سامانگرفتن فعالیتهای جمعی و گروهی. نتیجه این امر ضعف نهادها و سازمانهای اجتماعی مدنی در ایران بوده است. در جامعه برونمرزی، که نقش عوامل محیطی بسیار تغییر یافته است شاهد آنیم که کارنامه ایرانیان بسیار موفقتر از جامعه درونمرزی بوده است. ولی تا آنجا که به کارنامه فعالیتهای نسل اولیها برمیگردد سنگینی فرهنگ تکروی و بدگمانی را در پارهای از فعالیتهای جمعی همچنان میتوان شاهد بود. (دویچهوله)
نسل جدید ایرانیان
آنچه در ایران امروز شاهدش هستیم تجربهای از نسل سوم است. نسلی که نه به دنبال انقلاب کلاسیک است و نه پروژهای مانند اصلاحات سال ۷۶ را قبول دارد. من اسم آن را پست اصلاحاتی میگذارم.این حرکت نگاه جهانی دارد. جهانی فکر میکند و جهانی عمل میکند. استفاده از تکنولوژی نمادی از این مشخصه است. این حرکت نگاه غیرایدئولوژیک و غیر آرمانگرا دارد.به دنبال یک آرمانشهریوتوپیایی نیست. بنابر فرصت ها و مصالح موجود بهترین بهرهبرداری را میکند. این حرکت به جایی رسیده است که دفاع از حقوق اولیهاش را سرلوحه قرار داده است. (تحصن جمعی از روشنفکران و فعالان مدنی ایرانی در مقابل سازمان ملل)
نسل سومیها همان کودکانی هستند که عمدتا در دهه اول انقلاب به دنیا آمدهاند. بررسی آمار دستگیرشدگان و جانباختگان اخیر موید همین امر است که اکثر آنها در میانه ۲۰ ـ ۳۰ سالگی بودهاند. ولی کدام “تجارب مشترک” جهانبینی این نسل را توضیح میدهند؟ آنچه که اکثریت آنها از جمهوری اسلامی میفهمند محدودیتهای غیر قابل فهم آن است! یعنی تبعیضها و مقرراتی که برای این نسل دیگر قابل توجیه نیست. به علاوه، آنها پدران و مادران خود را در ایجاد این شرایط به نحوی مقصر میبینند. “سیاسی بودن”، “انقلابی بودن”، “آرمانگرا بودن” و “ضد آمریکایی بودن” مفاهیمی هستند که برای این نسل “انقلاب اسلامی” را تداعی میکنند. پس، این نسل به ارزشهایی در تقابل با ارزشهای بالا باور دارد. این نسل، به یک معنی، غیرسیاسی (با تعاریف نسل اول انقلاب) است. اگر امروز، بسیاری از افراد این نسل درگیر یک نبرد مرگ و زندگی با نظام حاکماند، این گرایش اخیر آنها به سیاست را مدیون جمهوری اسلامی هستیم که عرصه را چنان بر این نسل تنگ کرد که دسته دسته آنها را به خیابانها کشانید.(ایرانیان- بخش اول، بخش دوم، بخش سوم)
حمله نظامی به ایران
- طبیعی است که برای افراد سیاسی “ذکر مصیبت” جنگ و یا تکرار فاجعهبار بودن آن، و یا حتی همه “عوامل” را به یکسان مقصر دانستن کمکی به حل مساله نخواهد کرد. طبیعی است که در مجردترین شکل، گزینه نظامی محصول برخورد سه عامل اصلی: سیاستهای جناحی از آمریکا برای تغییر وضع موجود در خاورمیانه، سیاستهای ماجراجویانه جمهوری اسلامی برای وادار کردن جهان به پذیرش آن به عنوان یک قدرت اتمی، و سیاستهای حزب لیکود برای “حفظ امنیت” اسراییل، میباشند. کمتر کسی یکی از این عوامل را مورد پرسش قرار میدهد. تفاوتها بر سر وزنی است که هر یک از ما برای این عوامل قایلیم و در این رابطه، سیاست مشخصی که از دل تحلیلمان استخراج میکنیم. به نطر این نگارنده، یگانه و مهمترین سیاست مشخص و تاثیرگذاری که از سوی سیاستمداران مخالف ایران میتواند و میباید به کار گرفته شود آمادهسازی سیاسی ـ گفتمانی ـ روانی جنبش سبز برای مقابلهجویی با جنگ است. این تصور که ایرانیان پراکنده در جهان قادر به تاثیرگذاری بر محافل غربی برای از دور خارج کردن جنگ از گزینههای موجود باشند، یک توهم است. فراموش نکنیم که افکار عمومی چند ده میلیونی ضد جنگ در دوره بوش نتوانست بر آغاز جنگ تاثیر گذارد. این به این معنی نیست که ایرانیان، در هر جا که هستند، به هر حال، این سیاست را دنبال نخواهند کرد و یا نباید بکنند. بلکه، به این معنی است که روی موفقیتهای این سیاست نمیتوان حساب قابل اعتنایی باز کرد.(خبرنامه گویا)
- متاسفانه جنبش سبز هنوز خود را درگیر جدی مساله سیاست خارجی بطور عام و مداخله نظامی نکرده است. در بیانیههای موسوی، رهنورد، و کروبی نیز هنوز اشاره مستقیمی به سیاستی متفاوت از جمهوری اسلامی نشده است. هفتهها و ماهها، با شتاب جلو میروند و ما هنوز از توافق عمومی بر سر آحاد یک گفتمان بدیل در برابر استدلالهای ایدئولوژیک جمهوری اسلامی غافل ماندهایم. این کار از عهده چند روشنفکر خارج است و محتاج یک «دیالوگ ملی»، زیر نظر جنبش سبز، برای دستیابی به چنین مهمی است. جنبش سبز میتواند بحث در این باره را هر چه زودتر از طریق رسانههای اینترنتی و محفلها و شبکههای درونی و اطلاعیههای «رهبری» خود سازماندهی کند. (خبرنامه گویا)
همچنین از این اندیشه میتوانید بخوانید:
در برابر علوم انسانی رهاییبخش، بدیلی وجود ندارد
چگونگی تغییر قانون اساسی
رابطه از نوع سوم
دگردیسی گفتمان مخالفان سیاسی در ایران پس از انقلاب