نگاه

نویسنده
پرستو سپهری

دو یادداشت بر آخرین اثر آیدا کدخدایی در نگاه و صحنه و دیگر از این دو گفت و گویی با یکی از بازیگران نمایش خنکای ختم خاطره پس از یورش لباس شخصی ها به سالن و نیمه ماندن کار اجرا…

 

“بیداری”…

نگاهی به نمایش “یک دقیقه سکوت”

 

نمایش “یک دقیقه سکوت” به کارگردانی “آیدا کیخایی” و نوشته “محمد یعقوبی” و با بازی فرانک کلانتر، نوید محمدزاده، معصومه رحمانی، مژگان خالقی، جواد مولانیا و سارا پورصابری اثری است اجتماعی ـ سیاسی. فشرده‌ای از وقایع تاریخ معاصر ایران بین سال‌های 1357 تا 1377 است که این دوره را به چند بازه‌ی زمانی تقسیم می‌کند. داستان به شکلی موازی روایتگر زندگی روشنفکری نمایشنامه‌نویس و مراودات او با همسرش و اجرایی از نمایشنامه او (همزمان در هنگام نوشته شدن) می‌باشد.

 

 

روشنفکر متعهد زمانه نسبت به مسائل اجتماعی و فرهنگی جامعه آگاه است و این آگاهی، تنها به معنای دانستن نیست. هدف ازاین آگاهی انعکاس آن در هنر و نوشته‌های خود نیز می‌باشد تا مخاطبین خود را متوجه بطن اثر کرده و جدا از منش اخباری حوادث و رویدادها، آن‌ها را حلاجی کرده و نگاه خود به آن را به شکلی تاثیرگذار به بیننده القاء کند. این نمایش دورانی را به تصویر می‌کشد که روشنفکر نه امنیت جانی دارد و نه حتی امنیت فکری.

نمایش‌هایی که رویدادی تاریخی را سوژه اصلی خود قرار می‌دهند پسندیده است دو مقوله را در خود جای دهند و از آن‌ها پیروی کنند. نخست آنکه وقایع تاریخی را به شکلی صادقانه، صحیح و ملموس ارائه دهند و سپس ضرورت فضای روز جامعه طلب کند که زمان داستان نمایش در آن دوره‌ی خاص باشد. بدین معنا که شباهت‌ها و فصل مشترک‌های دو دوره زمانی را هاشور بزند. نمایش “یک دقیقه سکوت” از این قاعده پیروی می‌کند.

ساختار اجتماعی نمایشنامه، در دل خود نگاهی به حقوق زنان و دغدغه روشنفکر زمانه را نیز جای داده‌است و در عین حال زندگی دوره‌ای تاریخی را در مقیاس کوچک یک خانواده متشکل از سه خواهر ترسیم می‌کند. ملودرامی اجتماعی ـ سیاسی برآمده از بطن جامعه که محدوده تاریخی خاصی را به عمد برگزیده که این بازه تاریخی قابل بسط و گسترش است.

 

 

هر یک از شخصیت‌های نمایش، نمودی است از افراد جامعه. خواهر بزرگتر زنی است که به سبب نوع افکارش (نمونه‌ی آن تفکرش در مورد داشتن فرزند) توانایی زندگی در این اقلیم را ندارد و سرانجام به خارج از کشور کوچ می‌کند، خواهر وسطی زنی است معمولی با خواسته‌های معمولی و به ظاهر راضی از زندگی که در پایان به زانو در می‌آید. کاراکتری ملموس و نمونه‌ای از زنان جامعه. زنانی که در انتخاب همسر سختگیر نیستند، می‌سازند و فداکاری می‌کنند اما در پایان رنج و محنت است که نصیبشان می‌شود که بازی خوب بازیگر آن، نقش را ملموس‌تر و باورپذیرتر کرده‌است. شوهر او شخصیتی است بذله‌گو و شوخ‌طبع که برای تعدیل فضای نمایش به کار گرفته شده و شاید ارتباط خوب او با خواهر کوچکتر به این دلیل است که گویا او هم در خواب است اما بدین معنی که او برای گریز از رنج بردن، شادی کاذبی را برگزیده و خود را به خواب زده است.

 

 

به خواب رفتن‌های استعاری خواهر کوچک در پیشبرد زمانی داستان کمک خوبی کرده و نگاه اجتماعی نویسنده را در نهاد خود شکل می‌دهد. ساختار نمایشنامه جذاب و فریبنده است. دو نمایش را همزمان در حال اجرا می‌بینیم، زندگی نویسنده که در حال نوشتن نمایشنامه است و همزمان اثر او. این به نوعی تأثیر زندگی بر هنر هنرمند و رابطه متقابل آن را به نمایش در می‌آورد. (مسئله‌ای که پرداخت بیشتر به آن عمق بیشتری به اثر می‌داد) به بیان دیگر هنر ابتدا در ذهن خالق خود، خلق می‌شود و این آفرینش هنر در ذهن، مرحله‌ایست بالقوه و تاثیرگذار بر زندگی او و آنچه در بخشی از این نمایش اجرا می‌شود و شکل می‌گیرد که همان هسته‌ی اصلی نمایش است همین بخش است. نمایشنامه در هنگام نوشته شدن، خلق می‌شود و به علت کشته شدن نویسنده‌اش ناتمام می‌ماند و به نوعی آخرین اثر نویسنده‌اش یا همان چکیده عمر رفته‌اش محسوب می‌شود. هنرمند و روشنفکر متعهد زمانه جسمش از بین می‌رود اما روح او درون اثرش و با امضای او بر پای آن، جاودانه باقی می‌ماند. اثر کاراکتر نویسنده در این نمایش، روایتگر گوشه‌ای از واقعیات تلخ جامعه است که تأثیر آن را بر قشر متوسط و سایه عظیمی که بر زندگی آن‌ها افکنده را بازتاب می‌دهد.

خواب تمثیلی خواهر کوچک این نگاه را به همراه دارد که با خوابیدن در آن سال‌ها نه تنها او چیزی را از دست نداده بلکه بدست آورده و حتی گویا تمام این وقایع در کابوس‌های او رخ داده‌است، پنجره‌هایی که از تعدادشان کم و به عمق آن‌ها افزوده می‌شود و کابوس‌هایی که به مرور تلخ‌تر و تلخ‌تر می‌گردند. نویسنده بیدار است و می‌نویسد، اما کاراکترش در خواب است و این نویسنده است که در مقام روشنفکر متعهد زمانه می‌تواند سبب “بیداری” گردد.