مارشال برمن، متولد 1940، تا کنون سه بار ازدواج کرده است. سه فرزند دارد که یکی از آنها در سال 1980 در 5 سالگی درگذشت. مهمترین کتاب مارشال برمن All that is solid melts into air , the experience of modernity با مشخصات زیر به فارسی ترجمه شده است: “مارشال برمن، تجربه مدرنیته، هر آنچه سخت و استوار است دود می شود و به هوا می رود”، ترجمه مراد فرهاد پور، طرح نو، 1379. آخرین کتاب مارشال برمن به نام On the Town: One Hundred Years of Spectacle in Times Square (گشت و گذاری در شهر، تاریخ صد ساله میدان تایمز) در فوریه 2006 منتشر شده است.
با برمن جلوی در اصلی دانشگاه کلمبیا قرار گذاشته بودیم . پیش از آن حتی عکسی از او ندیده بودم. وقتی آمد، او را نشناختم . بر مبنای کتابش، تصویری از ظاهر وی در ذهنم نقش بسته بود، که با واقعیت تفاوت بسیار داشت. نانسی فریزر در دیداری که با وی داشتم، تاکید کرد: “ مارشال برمن روح زنده جنبش ضد جنگ ویتنام است ” . ماه رمضان بود . پس از گفت وگو جهت افطار به یک رستوران ایرانی رفتیم. برمن به شدت خسته بود. گفت باید خیلی زود به خانه باز گردم چون فردا باید روزه بگیرم. او یک مارکسیست یهودی است. متن کامل گفت و گو به شرح زیر است.
سه مفهوم متمایز Modernity, Modernization و Modernism چه تفاوتی با یکدیگر دارند؟
به جای مناقشه بر سر الفاظ، باید به اصل مساله پرداخت. چهرههای دانشگاهی در بسیاری از مواقع گرفتار مناقشه بر سر مفاهیم میشوند. چهل سال پیش، وقتی من دانشجو بودم، بحث درباره تئوریهای مدرنیزاسیون بسیار رونق داشت.
[بگذارید بپرسم] آیا شما ایرانیان تالکوت پارسونز را میشناسید؟
محافل روشنفکری و دانشگاهی با افکار او آشنا هستند.
در دهه 60 میلادی نظرات او خیلی مطرح بود. از یک جهاتی به اگوست کنت شباهت دارد. پارسونز تلقی خاصی ازمدرنیته داشت. تصور میکرد در نهایت همه چیز در مدرنیته منحل و با آن یک دست خواهد شد. من نظر او را نمی پسندیدم، برای اینکه بسیاری از تضادهای درونی مدرنیته را نادیده میگیرد. در آن زمان در دانشکدههای ادبیات و هنر بحث مدرنیسم مطرح بود. ادعا میشد که پیکاسو، جیمز جویس، دی اچ لورنس و … از دوران مدرن، که در آن زندگی میکردند، بیزار بودند و هیچ نقشی در پیدایش و شکل گیری دوران مدرن نداشتند. اما این نگاه به نظر من ساده انگارانه بود. برای این که مطالعه آثار آنها - اگر به دقت نگاه کنید- نشان میدهد که تا چه اندازه آنان غرق در زندگی مدرن بوده اند. با این که از آن مفاهیم به وفوراستفاده میشد، اما استفاده هوشمندانه صورت نمیگرفت. مثلا ادعا میشد که نویسندگان بزرگ عصر مدرن به کلی از سبک زندگی مدرن بیگانه هستند، درحالی که آنها به شدت با وضعیتی که در آن زندگی میکردند، درگیر بودند. در راه با شما درباره نجیب محفوظ صحبت میکردم. محفوظ، شناخت بسیار عمیق و نزدیکتری از زندگی در یک شهر مدرن به ما عرضه میکند تا بسیاری دیگر از نویسندگان. این همان سنت مدرنیسم در ادبیات است.
فصل نیویورک کتاب شما با این جمله آغاز میشود: «یکی ا زمضامین اصلی این کتاب سرنوشت همه چیزهای “سخت و استوار” در زندگی مردم و “دودشدن و به هوا رفتن” آنها بوده است. دینامیسم فطری و ذاتی اقتصاد مدرن و آن فرهنگی که از این اقتصاد نشأت میگیرد، هرآنچه را که خود خلق میکند- محیطهای فیزیکی، نهادهای اجتماعی، ایدهها و افکار متافیزیکی، تصاویر و خیالات هنری، و ارزشهای اخلاقی- نابود می کند، آن هم به منظور خلق بیشتر، و ادامه فرآیند بی پایان خلق مجدد جهان» (ص 352، ترجمه فارسی کتاب)
آیا دودشدن و به هوا رفتن محیط فیزیکی سخت و استوار برج تجارت جهانی در 11 سپتامبر توسط القاعده، مصداقی از آن حکم کلی است که در سراسر کتاب به آن به عنوان فرآیند حاکم بر مدرنیزاسیون و زندگی مدرن مینگرید؟