از قابله آقا تا غائله دین گریزی

مسیح علی نژاد
مسیح علی نژاد

نه خرافه پرستی و خرافه گویی نکته ای نو است و نه دهان گشودن برای قصه گویی و داستان سرایی در میان جماعت ائمه ی جمعه، حدیثی تازه است. برای مردم جای جایِ جهان هم شاید پیش بیاید که در سال، یک یا دوبار حدیث و حکایتی  مبتنی بر خرافات از مقامات بشنوند و همان حکایت، نُقلِ محفل و مجلس شان شود تا بر آن بخندند و در هوای آلوده ی سیاست کمی نفس  تازه کنند اما اهل ایران که باشی هم کار از آمار بی شمارِ این خرافه گویی های مذهبی در راس سرانِ کشور می گذرد و هم در بدنه ی جامعه دیگر کار از خنده گذشته است و گاه گریه می آید آدم را که  جمعی چنین  عنان عقل از دست داده، بر نسلِ عصرِ مدرن حکومت می کنند.

آنچه موضوعِ مختصر این مقاله است، فیلمی است از گفته های  امام جمعه و تولیت قم که در میان هوادران رهبر جمهوری اسلامی، فرصت را غنیمت می شمارد تا قصه ای را به نقل از خواهر آیت الله خامنه ای چنین نقل کند: آقای خامنه ای هنگام تولد، زمان خروج از بدن مادر “یا علی” گفتند و قابله نیز در جواب ایشان گفت “علی یارت”.

 و این اما همه ی قصه نیست. آنچه موضوعِ این فیلم را درخورِ توجه  می کند اتفاقا همان بخش از گفته های امام جمعه  است که چندان مورد توجه ی توجه نشان دهندگانِ به این فیلم نشده است.  اشاره ی جدیِ او بر این نکته که فرمانده ی لشکرِ علی ابن ابی طالب، سردار مهدوی نژاد نیز با شنیدنِ قصه ی قابله ی آقا راغب  می شوند تا آن فرد را بیابند و حکایت را از زبان او ثبت کنند.

  منظور و مقصود سردار، یافتنِ قابله ی آقا  و یا یافتن خواهرِ آیت الله خامنه ای است.  باقیِ حاضرانِ و شنوندگانِ این حکایت نیز به گفته ی سعیدی از سپاهیان و چهره های نظامیِ کشور بوده اند. یعنی جمعی که باید برای یافتن و کشف کردن حلقه های مفقوده در امنیت کشور راغب و پیگیر باشند، نه تنها پای صحبتِ قصه گو نشسته اند بلکه پشتکار نیز نشان داده اند و فرمانِ یافتن و کشف کردنِ قابله ی آقا یا رابط بلاواسطه با  این قابله را نیز صادر کرده اند تا گفته هایشان در تاریخ ثبت شود و مبادا تاریخ بدون ثبتِ قصه های خواهرِ ناتنیِ آیت الله خامنه ای برای آیندگان نوشته شود.

 قصه ی سردارهایی که قاتل را رها می کنند و دنبال قابله می گردند نیز در همان برگه های تاریخ  ثبت خواهد شد که  چنین سوژه ی طنز و طعنه و تحقیرِ یک نسل شدند. فیلمِ یک روحانی که دارد خیلی جدی از مفاهیم مذهبی و “رهبرِ معظمِ انقلاب” و “ولایتِ فقیه” و “حضرت علی”حرف می زند، اینک سینه به سینه و دست به دست  می چرخد  تا اسباب خنده و تفریحِ یک ملتِ منتقد شود. همان بخشی از جامعه که  به هر دلیلی دیگر انگیزه یا حوصله ی جک و طنز ساختن از گفته های احمدی نژاد را ندارد این روزها دارد حکایت متولد شدن شخصیتِ اولِ یک کشور اسلامی را تکثیر و تحقیر می کند..

 مسبوق به سابقه بوده است نشستنِ احمدی نژاد در میانِ بخش هایی از روحاینون و فرماندهان سپاه و نظامیان و داستان سرایی در مورد سفرهایش به خارج از کشور و هاله ی نور و  امدادهای غیبی  در محافظت از او   و داستان های مشابه  دیگری در راس حکومت که اتفاقا در حلقه نظامیون مطرح می شد، گاهی رحیمی معاون احمدی نژاد  آشکارا و البته به نقل از مردم یک کشورِ عربی می گفت که احمدی نژاد پیامبر است و  گاهی با مدیریت آقای مشایی مشاور احمدی نژاد هم تطهیر امام زمانی برای دولت شکل می گرفت و گاهی با مدیریت مصباح یزد ی و گاه نیز با همراهی جنتی که می گفت لیست داوطلبانِ نمایندگیِ مجلس به تایید امام زمان رسیده است.  اخیرا نیز فیلمی منتشر شده با عنوان “نشانه های ظهور” که در آن آیت الله خامنه ای را “سید خراسانی” و احمدی نژاد  را به عنوان “شعیب ابن صالح” معرفی کرده اند.

  نوعی همیاری میانِ بخش هایی از روحانیون و نظامیونِ کشور در پیدایش گفتار و رفتاری  چنین خرافه و یاوه شکل گرفته است.    برای این هم زبانی و همگراییِ “مذهبی – نظامی” در عرصه ی قدرتِ سیاسیِ ایران می توان چند مسیر و نتیجه ی روشن را  متصور شد. اول شکستنِ حرمتِ دینداران توسطِ کسانی که خودشان مبلغِ حکومتِ دینی هستند، سپس دین گریزی نسلی که هنوز در میانه تردید و ایمان زندگی می کنند و مهمتر از همه معرفیِ قوی ترِ یک دیکتاتوریِ نظامی تحت لوای حکومتِ مذهبی به توده های مردم است تا با تکثیر این خرافه گرایی ها بلاخره آگاه شوند که  نه تنها چنین حکومتی به حقوق جهان شمولِ مردم ایران اعتنایی نمی کند بلکه قوای نظامی اش برای ثبت خرافات رغبت و انگیزه ی بیشتری دارند تا ثبت حقایق و واقعیاتی که توسط همین مدعیان مدفون می شود. 

صاحبانِ  این  نوع گفتار و رفتارِ «مذهبی ـ نظامی» در ایران همان کسانی هستند که  برای پیروانِ مذاهب دیگر حق آزادی و گاه حقِ حیات هم قائل نیستند.  مسیحیان را فله ای دستگیر می کنند، بهاییان را خانه خراب می کنند، برای سنی ها حق داشتن یک مسجد و عبادتکده در کنار مساجد خویش قایل نمی شوند و حتی منبر و مسجد بر سر مسلمانانی که به شیوه ی آنها مسلمانی نمی کنند هم خراب می کنند.  این تفکر، پیروانِ مذاهب دیگر یا کسانی که دین باور نیستند را در باورِ خویش، مورد خشم و غضب  خدا، گمراه، نجس و دشمنِ دین می‌شمارد و خود را بر حق.   با همین برهان هر گونه ظلمی را نسبت به آنان “عدل خداوندی” هم تعبیر می کنند و هر گونه خشونتی  را در راستای تثبیت حقِ تعریف شده در ذهنِ خویش، “مقدس”  هم می پندارند.

در دنیای مدرنِ امروز دیگر  خشونت فقط به معنای آتش زدنِ قرآن و فحش دادن به صاحبانِ ادیانِ دیگر و فرمانِ قتل و اعدام و سنگسار صادرکردن نیست. به گمانم آنچه  این روزها  همین بخش از سرداران و امامان جمعه با مردمِ ایران می کنند هم  نوعی “خشونتِ مقدس” است. تحقیرِ یک ملت، خودش خشونت است. پرورش جهل   و خلقِ جامعه و جمعِ نادان نیز خشونت است.   در قاموس خیلی ها شاید  یکی از جلوه های خشونت همین رفتار و گفتار “نظامی – مذهبی” است که دنیا به سمت علم  و تکنولوژی پیش می رود، آنوقت در راس قدرت سیاسیِ ایران کسانی نشسته اند که ادعای هسته ای شدن و قدرتمند شدن نیروهای نظامی و سیاسی  شان گوش فلک را پر کرده است اما  هم جامعه را به سمت جهل سوق می دهند و هم وقتی به خلوت می روند دنبال قابله  و هاله می گردند و غائله ای که برای قتلِ یک ملتِ معترض رخ داده است  برایشان هیچ است.  استادانِ برجسته  از دانشگاه  اخراج و دانشجویان آگاه، ستارده دار و منتقدان حکومت متعصب مذهبی  در حبس و بر دار و  دلسوزانِ کشور متواری و منزوی می شوند آنوقت قابله دوستان و هاله پرستان بر ما حکومت می کنند….