نمایش روز♦ تئاتر ایران

نویسنده
جمشید کمالی


نمایش “بدرود امپراطور” به کارگردانی علی پویان بر صحنه است. نگاهی داریم به این نمایش روز تهران.

theater_1_b.jpg


نگاهی به نمایش بدرود امپراطور

غرور و تعصب

کارگردان:علی پویان، نویسنده:محمد ابراهیمیان بر اساس نمایشنامه جان گابریل بورگمن نوشته هنریک ایبسن، طراح صحنه: مجید میرفخرایی، بازیگران: جهانگیر الماسی، ژیلا سهرابی، نسیم ادبی، مرجانه گلچین و….

خلاصه داستان: جان گابریل بورکمن مرده است. همسر و معشوقه اش –که خواهر همسرش بوده- برتابوت او گرد آمده اند تا گذشته دردناک زوال او را مرور کنند.


جان گابریل بورگمن یکی از دردناک ترین تراژدی های ایبسن به شمار می آید. انسانی که تا انمتهای عمر همه چیز را قربانی می کند تا به خواسته های خود برسد. او حتی از عشق نیز عبور می کند چون می پندارد مردم به او واندیشه هایش نیاز دارند. اگرچه مردم او را قبول نمی کنند، اما او همچنان مصر است و با کشتن خود و فرو پاشی خانواده اش به تمامی شکایت ها پایان می دهد و در واقع با مرگش تاوان تمام ننگ هایی را که بر پیشانی اش زده بودند می پردازد.

محمد ابراهیمیان در بدرود امپراطور متن ایبسن را مورد بازخوانی قرار داده است. او بسیار از ایبسن بورگمن را وارد نمایشنامه کرده است. این در حالیست که ایبسن ابتدا اجازه می دهد تا شخصیت اش در قالب گفت و گوهای الا و گونهیلد قوام بیاید. گونهیلد همسر بورگمن است که سال های طولانی فقط از نام همسر سایه او را بر سر داشته و این در حالیست که الا بر عکس او همواره عشق بورگمن را در سینه داشته است. او نیش و کنایه های خواهر را تاب نمی آورد و زبان به طرفداری از بورگمن می گشاید. این تناقضی که ایبسن در نمایشنامه اش مدنظر دارد از قالب زبان گونهیلد و الا در اختیار مخاطب قرار می گیرد تا تماشاگر در قالب این گفت و گو ها شخصیت را در ذهنش بسازد. حتی ارهارت پسر بورگمن نیز در میانه راه وارد این گود می شود و حتی ایبسن به نوعی مسیر تقدیری مورد نظر خود را نیز در قالب شخصیت ارهارت به نمایش می گذارد. بورگمن تقریبا آخرین شخصیتی است که وارد بازی می شود. او می آید تا تصویر ذهنی مخاطب را کامل کند. اما پویان و ابراهیمیان از همان ابتدا با اعلام خبر مرگ بورگمن او را مقابل تماشاگرشان قرار می دهند. بنابراین تماشاگر در شکل بازی جهانگیر الماسی خیلی زود با قضاوت صاحبان اثر آشنا می شود. اینجا کنشمندی مرد نظر ایبسن از دست می رود. از دیگر سو طراحی صحنه ای که میرفخرایی برای این نمایش درنظر گرفته چندان با سردی روح اثر همراه نیست. فضا ها و نور هایی که در کار پویان دیده می شوند عمدتا رنگ های گرم هستند . بازیگراتن نیز با بسیار با شدت حس خود را به نمایش می گذارند. این شیوه بسیار از آنچه ایبسن در متن توقع دارد می کاهد.

حتی مرگی هم که ابراهیمیان برای بورگمن تدارک می بیند با آنچه ایبسن مد نظر دارد متفاوت است. در نمایشنامه ایبسن مرگ بورگمن در راستای اضمحلال تدریجی شخصیت اصلی داستان است. بورگمن درحالی جان می دهد که با الا در باغ نشسته وتازه به آنچیزی می اندیشد که عمری بر آن چشم بسته بوده است. اما در نمایش پویان بورگمن مرگ را خود خواسته بر می گزیند و با یک طپانچه خود را به قتل می رساند. این اضمحلال نیز در راستای یک تصمیم از بیرون شکل می گیرد و دوباره ابراهیمیان مبنای نمایشنامه ایبسن را بر هم می ریزد.

تنها شخصیتی که در نمایشنامه ابراهیمیان از بازخوانی ایبسن مورد توجه قرار می گیرد شخصیت فانی است. او زنی بدکاره است که روح ارهارت را دراختیار می گیرد و او را همراه خود می برد. بازی خوب مرجانه گلچین هم این بار بر عکس دیگران متناسب با نقش به نظر می رسد. لباس قرمز او که نشانه شهوت است قرار بوده در تضاد با سردی خانه بورگمن قرار بگیرد. او تنها شخصیتی است که لباس رنگی بر تن دارد. این قرمزی زمانی فضا را می شکند که او در فضای خانه به حرکت در می آید و سردی حرکت دیگر بازیگران را می شکند. البته انچه گفتم ایده الی بوده که باید روی صحنه رخ می نمود. اما تمام این حرکات سینوسی مورد نظر ایبسن در این نمایش به حرکاتی خطی بدل شده و آنگونه که ابراهیمیان در برنوشت کار می نگارد به عمد بوده است.

فضای سنگین صدای پای بورگمن نیز که در نمایش نقشی اساسی دارد نیز در کار پویان حذف شده است. پویان در برنوشت می نویسد برای دستیابی به ساختاری روان برای اجرا در صحنه این اتفاقات رخ داده است. درصورتیکه تمام ایده های اجرایی ایبسن، پدر نمایشنامه نویسی مدرن به روایتی خطی از زندگی یک انسان تبدیل شده که قواعد مناسب ساختار داستان پردازی نیز در آن به کار نمی رود. کار میان داستان پردازی و شخصیت نمایی حیران به نظر می رسد. هرچقدر در کار دقیق شدم نتوانستم متوجه شوم چرا ابراهیمیان و پویان چنین خوانش اشتباهی را از این متن و از همه مهمتر کاملا آگاهانه پیش روی مخاطبشان قرار می دهند. به هر حال به نظر می رسد با آگاهی بیشتر سراغ چنین نمایشنامه هایی رفت که در حکم ناموس تاریخ نمایشنامه نویسی محسوب می شوند.