درست یک هفته بعد از اینکه الیاس حضرتی گفت: “ با طناب کروبی می توان ته چاه رفت” نامبردگان الیاس، مرتضی، حسین، محسن، محمد و فاطمه خانم با یک طناب وارد یک فضای تاریک شده و یک دفعه طناب را در همان تاریکی گم کردند. از بالا نوری معلوم بود.
مرتضی: حالا چی کار کنیم؟
حسین: صبر کن، عجله نکن، جیغ می زند: حاجی ی ی ی!
محسن: این طناب چی شد، سرش دستم بودها!
الیاس: اصلا نگران نباشین، فقط همه جا تاریکه دیده نمی شه، وگرنه من مطمئنم که سرطناب همین دور و برهاست. جیغ می زند: حاجی ی ی ی!
فاطمه خانم: حتما باز هم خوابش برده، بابا! صد بار گفتم گوش ات سنگینه، اون ساعت رو بذار بغل دستت، وگرنه خواب می مونی.
مرتضی: کاش یه رادیویی چیزی داشتیم….
فاطمه خانم با عصبانیت: رادیو بی رادیو، اگر قراره رادیو و تلویزیون داشته باشیم که قیافه اون هدیه تهرانی رو ببینیم، صد سال سیاه اگر بگذارم اینجا رادیو بیاد.
مرتضی: حالا شما ناراحت نشو، اگر رادیو هم داشتیم ته این چاه برق نداشتیم.
محمد: گفتم نریم ته چاه، اینجا من چشمام نمی بینه چیزی بنویسم…. اصلا الآن رادیو و تلویزیون فایده نداره، فقط هفته نامه….
حسین: محمد آقا! شما راهکار خوب نشون می دی، چیزی به نظرت نمی رسه؟
محمد: اول باید سر طناب رو پیدا کنیم، بعد هم باید سرمایه جور کنیم برای هفته نامه یا روزنامه….
مرتضی: من پنجاه هزار تومن دارم، ولی چطوری روزنامه ته چاه دربیاریم؟
الیاس: منم پنجاه هزار تومن دارم، ولی حتی اگر روزنامه رو ته چاه دربیاریم چطوری بفرستیمش بالا که خط بدیم؟
محمد: من می تونم به بالا خط بدم، خودم هم پنجاه هزارتومن دارم، ولی ما فعلا لازم نیست به بالا خط بدیم، ما باید به پائین خط بدیم…..
فاطمه خانم: حاجی به من پنجاه تومن اضافی داده، من صد هزار تومن دارم، ولی اگر قراره هدیه تهرانی بشه سردبیر من نمی ذارم حاجی پاشو بذاره بیرون. من همیشه می دونستم سرطناب حاجی کجاست، الآن نمی دونم چرا پیداش نمی کنم؟
مرتضی: فعلا که ما نمی تونیم به پائین خط بدیم، چون خودمون زیر پائین هستیم. فکر کنم ما باید به حاجی خط بدیم، اون با بالا لابی کنه، بعد سرطناب رو پیدا کنیم، بعد بریم بالا که به پائینی ها خط بدیم.
محمد: من یه خط دارم که به کارگزاران هم می رسه، می خواین به اونها بگیم بیان کمک؟ اونها زیرزمین خوب کار می کنن.
مرتضی: اصلا و ابدا، شما فعلا تا با حاجی توافق نکردی با هیچ کس حرف نزن….
فاطمه خانم با غیظ: اونم با کارگزاران، فورا می رسه دست عفت خانوم، اصلا….
( پنج نفری شروع می کنند به فریاد کشیدن، صدایی نمی آید، چند روزی می گذرد، یک هفته بعد از بالا کسی می گوید: ته اون چاه کسی هست بخواد رای بده؟ بکشین کنار، داره یه صندوق می آد.)
چرا زشت است؟
البته می دانیم زشت است، ولی نمی دانیم چرا زشت است؟ شاید منظورش این است که درست نیست، یا غیر منطقی است، اما نه، چنین آدمی هیچ وقت به این فکر نمی افتد که چرا غیر منطقی است یا چرا نیست؟ پس احتمالا داشته به صاحب عزا فکر می کرده که گفته زشت است. مرتضی آقا تهرانی، نماینده دائم و ثابت تهران و مصداق بارز ادب معاصر گفت: “ عبور از احمدی نژاد زشت است.” آگاهان چند راه پیشنهاد می کنند:
اول: اگر کنارش بمانیم غلط است، چون احتمالا فرو می رویم توی چیز و آن وقت زشت است.
دوم: اگر پشت سرش راه برویم، احتمالا مجبوریم استعفا بدهیم و جلوی زن و بچه و در و همسایه زشت است.
سوم: اگر روبرویش بایستیم با دوازده تا ماشین و سی تا محافظ از روی مان رد می شود و بعد می میریم و زن و بچه مان می مانند گرسنه و سفیل و سرگردان و آن وقت زشت است.
چهارم: اگر فرار کنیم و برویم خانه و منتظر بمانیم که تقی به توقی بخورد ممکن است تترقی یک چیزی بخورد توی سرمان و بمیریم و ببرندمان بهشت زهرایی که یک ماه قبل مسوولش گفته بود تا ده روز دیگر بیشتر جا نداریم و حتی یک قبر هم پیدا نکنیم برای مردن و آن وقت واقعا زشت است.
نتیجه گیری اخلاقی: چیزی که زشت است، هر کاری اش بکنیم زشت است.
آمار رو وللش، بزن بریم بازار
دولت علمی همین است، وقتی می گوید تمام دنیا با ما هستند، دلیلش این است که به ما تلفن می زنند، وقتی هم می گوید 98 درصد مردم طرفدار ما هستند، معنی اش این است که چون 98 درصد مردم سی سال قبل طرفدار یکی دیگر بودند و 75 درصد مردم ده سال قبل طرفدار کسی بودند که حالا مخالف ماست، و چون 35 درصد مردم به رئیس دولت رای دادند و چون 25 درصد مردم به این مجلس رای دادند که احتمالا شصت درصد این 25 درصد طرفدار ماست، پس حاصل جمع همه اینها با هم می شود 98 درصد. می گوئید نه، بروید به خیابان و بشمرید. علی سعیدلو دیپلمه بیکار که هنوز معلوم نیست چه مسوولیتی در هیات دولت دارد، برای اثبات کاهش گرانی گفت: “ ما به بانک مرکزی کار نداریم. شما به بازار بروید و خودتان تحقیق کنید، بعد متوجه می شوید که قیمت ها کاهش داشته است.” در همین راستا برخی آگاهان آخرین متدهای علمی دستیابی به واقعیت های اجتماعی و اقتصادی را بشرح زیر اعلام کردند:
روش بررسی آمار قدرت خرید: دست می کنیم توی جیب خودمان و پول مان را می شماریم.
روش محاسبه گرانی قیمت ها: آمارهای مرکز آمار را می گیریم، آنها را پاره می کنیم و بعد می رویم بازار از همکلاسی سابق مان که ساندویچ فروش است، قیمت لوازم منزل را می پرسیم.
روش محاسبه قیمت خانه: به سراغ بنگاه مسکن می رویم، او از دیدن ما می ترسد و قیمت مناسب را می گوید.
روش محاسبه نرخ رشد: نرخ رشد چهار سال گذشته را می گیریم و آن را همین جوری ضربدر دو می کنیم و جواب را در حضور رهبر اعلام می کنیم.
روش محاسبه قدرت سیاسی: تعداد کشورهایی که به آنها سفر کردیم یا ممکن است سفر کنیم، یا رهبران آنها به کشور ما سفر کرده اند، یا شماره کد تلفن شان را بلدیم محاسبه می کنیم، و آن را از تعداد کل کشورها کم می کنیم، حاصل جمع می شود تعداد طرفداران ما در جهان.
نتیجه گیری اخلاقی: آمار چیزی است که لازم است گفته شود، نه چیزی که واقعا هست.
انتخابات و حاجی ارزونی
صد بار گفتم این احمدی نژاد به محض اینکه تصمیم بگیرد مشکلات را حل کند، همه چیز درست می شود. دیدید؟ هنوز طرح اقتصادی اجرا نشده نتایج آن آشکار شد. مسوول سازمان بازرگانی استان تهران در آستانه انتخابات و اعلام نظر کارشناسان مبنی بر افزایش جدید قیمت ها در ماههای آینده گفت: “ بهای همه کالاها در حال پائین آمدن است.” وی به تمام کالاها دستور داد سریعا پائین بکشند.