ماجرای مامایی کردن ممیزی، فرار نویسندگان یا مرگ ادبیات؟
سقط یا ناقصالخلقه شدن آثار
حسن فراهانی
ممیزی در این ۸ سال دو حالت بیشتر نداشت:
۱.یا همچون مامایی ناوارد و مبتدی بود که باعث شد تعدادی از نوزادان (مجموعه داستانها و رمانها) متولد نشوند، یعنی در واقع آنها را سقط کرد و یا طوری آنها را از شکم نویسنده بیرون آورد که ناقصالخلقه شدند!
۲.یا این ممیزی از علم روز پزشکی و به خصوص مامایی بهره میبرد؛ اما بدبینیاش به خیلی از آثار و متنها، همان نتیجهای را در پی داشت که در بالا ذکر شد. (یا سقط یا ناقصالخلقه شدن آثار).
از اینها که بگذریم، این ممیزی بیشک باعث ناامیدتر شدن نویسندگان شده است. در این مدت، چند اثر به صورت فایل pdf (کتاب الکترونیکی) بر روی اینترنت به صورت رایگان در اختیار خوانندگان قرار گرفت؟ آثاری که به آنها مجوز نشر داده نشد.
اگر قرار باشد در ۸ سال بعدی هم چنین ممیزی اجرا بشود باید فاتحه ادبیات داستانی را خواند. این ادبیات داستانی به اندازه کافی از گرانی کاغذ، تیراژ پایین، فروش کم، شغل نبودن نویسندگی و سایر مشکلات رنج میبرد و اصلا طاقت ادامه چنین ممیزیای را ندارد.
اگر ممیزی را قانونی بدانیم، این قانونی بودن دلیل نمیشود هر کسی را که از راه رسید بر کار ممیزی بگماریم. کسی که معنای “سیاهنمایی” را نمیداند و به هر گونه “نقد” یا “واقعیت حال جامعه”، برچسب “سیاهنمایی” میزند، نباید به او اجازهی ممیزی کردن داد.
یکی از نویسندگان که رمان دفاع مقدسی نوشته بود (البته متاسفانه نامشان را به خاطر ندارم) مدتها پیش در رادیو، طی مصاحبهای اعلام کرد که ممیزی ۴۰ ایراد به اثر او وارد دانستهاند که مثلا: چرا رزمندهی بسیجی یک دختر کُرد را که مجروح است بر پشتاش گرفته به عقب منتقل میکند تا در امان باشد یا به مجروحیتش رسیدگی شود؟ مگر اینها به هم نامحرم نیستند!؟ یا چرا این پسر بسیجی در “اتاق در بسته” با دختر نامحرم است؟ یا در این اتاق باید باز باشد و یا غیر از این دو تن، باید کس دیگری هم به آنها اضافه شود و در اتاق حضور داشته باشد!
شما را به خدا میبینید؟ این ممیزی است!؟ این مسخرهبازی نیست؟ این بدگمانی و امل بودن نیست؟ اینها هم شدند ایراد که به اثر وارد باشد؟ خوب که این فقط یک متن است و فیلم نیست و گرنه آن وقت چه میکردند؟ نباید خود آن کارمند ممیز، ممیزی شود که چرا شرایط جنگ را درک نمیکند؟ وقتی فردی مجروح است و جانش در خطر، محرم و نامحرم بودن معنی ندارد. این را خود اسلام گفته است. حالا ایشان کاسهی داغتر از آش شده است؟ اصلا چرا این کارمند ممیزی به پسر بسیجی، آن قدر بدگمان است که چنین راهحلی برای آن به اصطلاح “مشکلی” که عنوان کرده است ارائه میدهد!؟ البته نویسنده رمان در ادامه بیان کرد که با مسئول یا مسئولان (درست خاطرم نیست) بالاتر صحبت کرده و از ۳۷ ایراد گذشتهاند و تنها ۳ ایراد را وارد دانستهاند که آنها رفع باید گردد. حال باید گفت ایشان دستشان به آن مسئول یا مسئولان بالاتر رسیده است که لابد آشنایی هم با آنان داشتهاند؛ اما نویسندگان دیگر چه؟ آنان چه کنند؟ اصلا هر نویسندهای باید پس از ممیزی شدن اثرش، سری هم به مسئول بالاتر ممیزی بزند؟
شهرام شکیبا که اثرش را در افغانستان چاپ میکند و دیگری هم! یعنی ما از این پس در کنار واقعیتی به نام “فرار مغزها”، واقعیتی دیگر به نام “فرار نویسندگان” خواهیم داشت. اگر علت مشکل اول، دستمزد پایین و کمبود امکانات برای مغزهاست، علت مشکل دوم، ممیزی برای نویسندههاست و گرنه این بندگان گرسنهی خدا که سالهاست با این بینانی و دستمزد پایین سر کردهاند.
اینگونه ممیزی کردن یعنی پرورش دادن یک عدهی بسیار از نویسندگانی که توسری خور بار آمدهاند و به این توسری خوری عادت کردهاند. کسی هم که توسری خور بار آمده باشد، پیشرفتی نمیکند و نهایتش در جا میزند. وقتی نویسندگان در جا بزنند، ادبیات این مملکت در جا میزند. این را یادشان باشد و یادمان باشد.
منبع: وبلاگ راوی رویا