اکثر کارتون های گالری بوش و لنگه کفش نگرشی عمیق تر از برداشت احساساتی کذایی به نمایش نمی گذارند، کارتونیست ها انگار که به دم دست ترین نشانه ها و معناها در این ماجرا آویخته و آنها را در بستری از پیش فرض های سیاسی به کار بسته اند، حاصل هم چیزی نیست به جز مشتی کار شعاری و از یاد رفتنی.
کفش الزیدی و عملیا ت تروریستی القاعده
آیا کارتون مطبوعاتی می تواند ازحرکت بر سطح جریانات سیاسی فراتر رود و در عمق غوطه ور شود؟ هفته پیش به دنبال پرتاب لنگه کفش از جانب خبرنگار عراقی به جورج بوش، کارتون های “لنگه کفشی” ستون های کارتون نشریات و صفحات اینترنتتی را قبضه کردند، سایت “ایران کارتون” تعدادی از این آثار را در گالری با عنوان “بوش و لنگه کفش” به نمایش گذاشته است. مروری بر این گالری ما را بیش از پیش نسبت به دشواری حرکت در عمق یک ماجرای سیاسی، متقاعد می کند.
”منتظر الزیدی” خبرنگار خبر نگار شبکه ماهواره ای البغدادیه در نشست مطبوعاتی، جفت کفش های خود را به نشانه اعتراض به صورت جدا جدا سمت رئیس جمهور آمریکا پرتاب می کند و بلافاصله توسط نیروهای امنیتی حاضر در جلسه بازداشت می شود. این حرکت مورد تحسین بسیاری از مخالفان سیاست های آمریکا در عراق قرار می گیرد و ”منتظر” تا حد قهرمان جهان عرب بالا می رود. در نگاهی احساسی و عوامانه که معمولاً اتفاقات را به نشانه هایی ساده و سرراست بر می گرداند “منتظر الزیدی” بر جای ملت عراق می نشیند و “جورج بوش” مفهوم امپریالیسم را نمایندگی می کند و البته عنصر “لنگه کفش” نشانه ای می شود بر اعتراض و مظلومیت، چنان که برای سنگ در انتفاضه فلسطین چنین معنایی قائل شده اند. اکثر کارتون های گالری بوش و لنگه کفش نگرشی عمیق تر از برداشت احساساتی کذایی به نمایش نمی گذارند، کارتونیست ها انگار که به دم دست ترین نشانه ها و معناها در این ماجرا آویخته و آنها را در بستری از پیش فرض های سیاسی به کار بسته اند، حاصل هم چیزی نیست به جز مشتی کار شعاری و از یاد رفتنی.
آیا دست “منتظر الزیدی” آن طور که محمود کارگر کارتونیست ایرانی تصویر کرده دست ملت عراق بود؟ یا افراطی تر از آن، “منتظر الزیدی” چنان که “کارلوس آموریم” برزیلی ترسیم کرده، مردم جهان را نیابت می کرد؟ یا مطابق با دیدگاه “رونالدو” کارتونیست برزیلی، آن لنگه کفش با نقشه کره زمین بر آن، نشانگر خشم کره خاکی علیه جورج بوش یا سیاست های فرامرزی دولت آمریکا بود؟ آیا هیبت قهرمانانه ای که “کارلوس لاتوف” برای “الزیدی” ترسیم کرده درخور حرکت احساسی و فکر ناشده این خبرنگار عراقی است که فرصت به چالش کشیدن رئیس جمهور امریکا را تبدیل به صحنه کفش پرانی کرد؟
نشانه ها اما تیغی دولبه اند و می توان با تأویل آن ها در بستری متفاوت، به معنایی یکسره دیگرگون از آنچه که منظور نظر بوده رسید. مسلماً “الزیدی” قصد انجام عملی تروریستی نداشته اما “آرلیو” دیگر کارتونیست برزیلی شباهتی ظریف ما بین واقعه یازدهم سپتامبر و کفش پرانی او یافته است: در هر دو جریان، شیئی به سمت نمادی از کشور آمریکا پرتاب می شود. کفش های خبرنگار عراقی چونان هواپیماهای القاعده که برج های تجارت جهانی را هدف رفتند، جورج بوش را نشانه می روند و همان طور که کوبریک در “2001 ادیسه فضایی” به ظرافت، انسان ماقبل تاریخ و انسان معاصر را در قبال رفتار مشابه با ابزار به هم پیوند داده بود، کارتونیست برزیلی حرکت “الزیدی” را با عملیات تروریستی القاعده یک کاسه می کند، ایده ای که شاید تند و افراطی به نظر رسد اما چندان دور از حقیقت نیست: ماهیت هر دو عمل به یک اندازه عقب مانده، غیر عقلانی و مخرب است. در واقع “المنتظر” با حرکت خود در آن صحنه، ناخواسته بر نگاه اورینتالیستی و کلیشه ای بخشی از سیاستگزاران غربی نسبت به خاورمیانه مهر تأیید زد: غرب در کسوت فردی متمدن که راهکار گفتگو و تعامل را برگزیده (بوش پشت میکروفن) و شرق به عنوان موجودی خشن، پیش بینی ناپذیر و عصبی که در قبال این راهکار، شیء پرتاب می کند. (خبرنگار در حال پرتاب کفش) در حالی که حقیقت امر ممکن است فرسنگ ها با آنچه که تصویر کذایی به ذهن می آورد فاصله داشته باشد.
شاید اگر المنتظر به جای این حرکت نمایشی بی حاصل، جسارت حرفه ای خود را در پرسشگری و نه پرتاب کفش به کار بسته بود، نتیجه ای به مراتب عمیق تر از محبوبیت موقت نزد عوام به دست می آورد یا لا اقل به وجهه عقلایی خبرنگاران و دیگر اندیشمندان مسلمان و عرب چنین لطمه ای نمی زد که در تار و پود قبایی که اورینتالیسم با کمک کسانی چون الزیدی بر قامت “شرق” دوخته است گم شوند.
چنین است که در میان خیل آثار شعاری گالری “بوش و لنگه کفش” که نشانه های این ماجرا را در بستری ساده انگارنه تأویل کرده اند، کار کارتونیست ترک “اُغوز گورل” را ارزشمند و متفاوت می دانم: کفشی که الزیدی به سمت سیاست های بوش پرتاب کرد با جا خالی دادن رئیس جمهور آمریکایی، به “عراق” اصابت کرده و آن را زخم زده است. ”گورل” با این اثر نشان می دهد که کارتون مطبوعاتی هم می تواند سطح را بشکافد و در اعماق شناور شود.