چرا تلویزیون ایران یکباره اقدام به پخش دادگاه خسرو گلسرخی میکند؟
جمهوری اسلامی ایران، همزمان با سالگرد بیست و دوم بهمن نیازمند بسیج مردم در حد گسترده است. بنابراین نیازمند تبلیغات موثر است. اما تبلیغات موثر با کلیشهسازیها در خصوص انقلاب سازگار نیست. چنین است که هر سال به نحوی خود برای شکستن کلیشههایی که خود بانی آنهاست، پا پیش میگذارد.
به این معنا، تبلیغات مربوط به انقلاب، یک دوره قبض و یک دوره بسط را پشت سر گذاشته است.
در سالهای پس از پیروزی انقلاب با قبض مواجه بودیم. بهترین نمونه و مصداق قبض در تبلیغات انقلاب، تصاویر آیه الله خمینی در پاریس، زمان پیاده شدن در هواپیما و سخنرانیهای اول انقلاب بود. هر سال کسی یا چهرهای که در کنار ایشان نشسته بود، یا در تصویری حضور داشت، حذف میشد. تصویر قطب زاده که در هواپیما در کنار ایشان نشسته، آیه الله طالقانی در فرودگاه، دکتر یزدی در سخنرانیها و مصاحبههای اول انقلاب و حتی مهندس بازرگان نخست وزیر انقلاب، از مصادیق این ماجرا هستند. حتی تصاویر شاه نیز کمتر نشان داده میشد. سخنرانیهای خود آیه الله خمینی نیز با سانسورهای عدیده منتشر میشوند.
ماجرای این قبض در کتابهای درسی و کتابهای رسمی تاریخی بیش از این است.
این قبضها مقصود نظام برای عرضه کردن تصویری دقیقاً ساخته و پرداخته شده از انقلاب را فراهم میکند. اما این بازسازی یک پیامد روشن داشت. تبلیغات انقلاب به تدریج به کلیشهای فاقد جذابیت بدل شدند. به ویژه آنکه افزایش نارضایتی گروهها و اقشاری از مردم، به تدریج این کلیشه را به ضد خود بدل میساخت.
چنین بود که فرایند بسط تدریجی پس از فرایند قبض آغاز شد. اما متاسفانه این فرایند بسط چنان مدیریت میشود که به هیچ روی اساس آن روایت تک ذهنی را بر هم نزند. به یاد دارم که اولین اقدام برای بازآفرینی این کلیشه نشان دادن چهره شاه بود. البته تصاویر معدود. مانند صحنه تاجگذاری و صحنه توام با گریه هنگام خروج از ایران.
پخش تصاویری از مهندس بازرگان نیز گام بعدی در شکستن این کلیشه بود. از دو سه سال پیش هر سال تصاویری بدیع از تظاهرات مردم نشان داده میشود که به صراحت نشانگر حضور گروههای دیگر در ماجرای انقلاب است. حتی تصاویری که نشانگر حضور نیروهای چپ در انقلاب بود. پخش بخشی از دادگاه خسرو گلسرخی نیز در همین چارچوب قابل فهم است.
اما نکته جالب توجه اثرگذاری این الگوست. من امسال شخصاً شاهد بودم که این کلیشه زدایی آرام، دوباره گروههایی از مردم را به سر شوق میآورد. تکرار آن کلیشهها، در گروههایی از مردم واکنش معکوس به بار میآورد به طوری که گاه با شاه همدلی میکنند. اما من امسال شاهد بودم که نفس دیدن چهره خسرو گلسرخی در تلویزیون، دوباره احساسهای اول انقلاب و خشم علیه شاه را در آنها زنده میکند.
اقدامی دوجانبه در این فرایند بسط در حال انجام است: جمهوری اسلامی تا حدودی توفیق پیدا میکند که به تدریج با بازآفرینی چهرههای محذوف، آنها را در منظومه تنگ خود مصادره کند. اما با این کار، انسجام منظومه تنگ خود را نیز به هم میزند.
کاش تلویزیون میتوانست از تصلب روایتهای تک صدایی خارج شود و به جای مصادره دیگرهای ممنوع در فضای تک صدایی خود، نمایانگر فضای چندصدایی و پیچیده اول انقلاب شود. او با عدم آشتی با فضای چندصدایی اول انقلاب، خواسته یا ناخواسته بانی یک مخاطره بزرگ است و آن بی اثرشدن و ناشنیدنی شدن اصل انقلاب است. اگر این چهرههای مصرف نشده، دست کم برای گروههای دیگر امکانهایی برای بازآفرینی انقلاب، اگرچه به نحوی ناموافق با جمهوری اسلامی ایران فراهم میکنند، تلویزیون با این مصادرههای هر ساله این امکان را نیز زائل میکند
متاسفانه جمهوری اسلامی چندان خود را در حصر کلیشه های تک ذهنی خود می پندارد که گاه از یک تصویر یا کلام نیز احساس نگرانی می کند. غافل از آنکه به شرط برون رفت از این کلیشه های بی معنا، سخن های بسیار شنیدنی در باب انقلاب می توان گفت.
منبع: ادوار نیوز