گفت و گو

نویسنده

گفتگو با مازیارمیری کارگردان فیلم حوض نقاشی

جامعه ما درگیریأس وتکراراست!

 

فیلم سینمایی “حوض نقاشی” محصول حوزه هنری یک ملودرام انسانی است درباره زوجی کم توان ذهنی. فیلمی تاثیرگذار درباره عشق، احساس وظیفه و دشواری‌هایی که زندگی در جامعه امروز در پی دارد. میری پس از فیلم “سعادت آباد” در رویکردی تازه به موضوع خانواده فیلمی ساخته گرم که عواطف بیننده اش را درگیر می کند و بیش از آنکه قصه یک خانواده باشد، تصویری از دنیای امروز ما است.

 

گفتگو را با یک سوال کلیشه ای شروع کنیم، ماجرای ساخت “حوض نقاشی” از کجا شروع شد؟

از دفتر منوچهر محمدی با من تماس گرفتند، که ملاقاتی با او داشته باشم. ما پیشتر هم دوستی داشتیم و محمدی از کسانی بود که فیلم‌هایم را پیش از نمایش به او نشان می دادم و نظرش را می پرسیدم. با محمدی صحبت کردیم و من ایده ها و طرح‌هایی که داشتم مطرح کردم، او هم طرح‌هایی داشت. از دل این طرح ها به یک طرح اولیه رسیدیم. طرح هایمان کاملا فرق داشت، اما شباهت هایی هم وجود داشت که تقویت شد و طرح اولیه را ساخت.

 

نگارش فیلمنامه چطور پیش رفت؟ چقدر طول کشید؟

بعد از صحبت ها به طرح اولیه رسیدیم، بعد به نویسنده فکر کردیم که طرح نهایی و فیلمنامه را بنویسد.حامد محمدی معرفی شد. با هم چند جلسه صحبت کردیم. حامد شروع کرد به نوشتن. در تمام مرحله نگارش متن، من و آقای محمدی هم در جریان روند شکل‌گیری فیلمنامه بودیم.

 

سعادت آباد اگر چه فیلمی عاشقانه نیست اما خط عاشقانه هم دارد. با توجه به فیلم ها و مجموعه هایی که ساخته اید به نظر نمی رسد بخواهید در یک نوع موضوع و روایت محدود شوید و این تنوع ویژگی شاخص کارنامه شما است. می شد فکر کرد بعد از “سعادت آباد” فیلمی اجتماعی بسازید نه یک ملودرام لطیف عاشقانه. پرداختن به زندگی دو شخصیت کم توان ذهنی، از کجا وارد قصه شد؟

زمانی که درباره روایت یک قصه عاشقانه گپ می زدیم، به این فکر کردیم که اگر دشوارترین نوع رابطه عاشقانه را بخواهیم طرح کنیم به چه رابطه ای می رسیم و به این موضوع بپردازیم که یک خانواده و یک عشق فراتر از شرایط موجود جامعه و دور ازفضای بی اخلاقی که شاهدش هستیم زندگی می کنند و از پیچ مشکلات عبور کرده اند. پیشنهاد محمدی این بود که آنها را آدم‌های ضعیفی ببینیم که سخت تر از آدم های عادی می توانند حقوق از دست رفته شان را احیا کنند و از این بابت بیشتر صدمه می بینند. به بیماری های مختلف فکر کردیم، مثل اوتیسم، اما یکی از دلایلی که بیماران مبتلا به اوتیسم حذف شدند به این دلیل بود که چنین بیمارانی معمولا درونگرا هستند و کمتر در جامعه حضور پیدا می کنند. بلاخره به کم توانان ذهنی رسیدیم. هر دو فکر کردیم که شرایط این شخصیت ها نباید سوار بر فیلم شود و این اتفاقا خود قصه و شرایط است که بر زندگی و سرنوشت این افراد اثر دارد.

 

اگر فیلم احساساتی تر می شد چه اتفاقی می افتاد؟

نمی خواستم یک ملودرام اشک انگیز بسازم، می خواستم فیلم آیینه ای از جامعه امروز باشد و اقشار بیشتری را درگیر کند و مخاطب بیشتری داشته باشد، این برایم جذاب تر بود.

 

یعنی شما فکر کردید برای نمایش زوال ارزش های اخلاقی در جامعه امروز باید به سراغ شخصیت های ضعیف یا بیمار رفت؟

من اصلا نمی خواستم فیلمی درباره اخلاق بسازم. من می خواستم کرامت انسانی را نشان بدهم و بگویم در شرایط دشوار انسان هایی هستند که عشق و اخلاق را زیر پا نمی گذارند. نگاه دور ما به این آدمها این طور است که الفبای زندگی را هم نمی دانند، اما وقتی نزدیکشان می شویم درک می کنیم که کیفیت زندگی شان چقدر بالا است و انسان برایشان محترم است و کرامت دارد. با نمایش بخشی از طبقه پایین جامعه و بخشی از طبقه بالا شرایط امروز را که همه با آن درگیر هستیم نشان دادیم. یک شخصیت کم توان ذهنی و یک ناظم که شخصیت فرهنگی است در یک شرایط بغرنج گرفتار شده اند. همه ما یک گرفتاری مشترک داریم.

 

این گرفتاری مشترک چیست؟

جامعه ما درگیر یاس و تکرار است. انسان‌ها خسته‌اند و قدرت تحمل یکدیگر را ندارند. این خستگی را می توان با عشق و گفتگو حل کرد، این پیچ تند را با کمک این تمهیدها می‌توان با خطر کمتری رد کرد. دوست داشتم عشق را در شرایط سخت نشان بدهم.

 

لحنی که برای روایت و ساختار بصری فیلم انتخاب کردید، یکدست است تا انتها و سکانس پایانی در حیاط خانه و جمع شدن خانواده کنار هم. این بخش با سکانس‌های دیگر یکی نیست و در تعارض با بقیه فیلم است. به نظر می رسد سکانس پایانی کمی غیرواقعی است. یعنی در دنیای خیال اتفاق افتاده؟

حوض نقاشی فیلمی سخت است، حتی به نظر من کارگردانی آن از سعادت آباد دشوارتر بود. دوربین در این فیلم ناظر است و من به عنوان کارگردان باید بدون آنکه قضاوتی داشته باشم هر آنچه در قاب بود ترسیم و قصه را روایت می کردم بدون این که تاکیدی روی نکته ای داشته باشم. شما به عنوان فیلمساز دوست دارید به تماشاگر بگویید ببین! من این حرف را دارم. اما درحوض نقاشی من از این هم پرهیز کردم، اجازه می دادم در قابی که انتخاب کرده ام تماشاگر چیزهای دیگری را هم ببیند. دوربین در حوض نقاشی میانه است، ناظر است بدون این که واکنشی داشته باشد، تصورم این است تا پایان فیلم این نکته رعایت شده. پلان آخر را پلان ویژه ای می دیدم، از زمانی که درگیر طرح فیلم بودم با محمد آلادپوش بارها روی حرکت دوربین در این پلان صحبت کرده بودم. تست های مختلفی زدیم تا به این پایان رسیدیم.

 

در مراسم اختتامیه شما و آقای محمدی حاضر نشدید تا سیمرغ مردمی را دریافت کند، این اعتراض به عملکرد برگزارکنندگان جشنواره درباره تقسیم سیمرغ بلورین رای تماشاگران بود؟

من از این متعجبم که در یک معاونت سینمایی در یک دولت در دو سال دو رفتار متفاوت می بینیم. پارسال “برف روی کاج‌ها” به درستی به دلیل ۲ دهم درصد اختلاف رای با “بوسیدن روی ماه” سیمرغ بلورین بهترین فیلم تماشاگران را گرفت. دبیر جشنواره پارسال می خواست این سیمرغ را بین دو فیلم تقسیم کند اما آقای شمقدری مخالفت کرد. امسال با تفاوت ۸ دهم درصدی بین “حوض نقاشی” و “هیس! دخترها فریاد نمی‌زنند” تصمیم گرفته شد سیمرغ بلورین مشترک داده شود. اگر بخواهیم حق یک فیلمساز یا فیلم را که در بخشی نادیده گرفته شده در بخش دیگری جبران کنیم، اعتبار جشنواره را زیر سوال بردیم. کما این که در این سال ها این اتفاق افتاده و اهمیت جشنواره کمرنگ شده است. آن سیمرغ هم شکل برخورنده ای داشت و فکر کردیم که برای دریافتش نرویم.

منبع : سایت مناظره