یمن، به عنوان یکی از فقیرترین کشورهای حوزه خلیج فارس، از آخرین کانون های بحران در منطقه خاورمیانه است که برخی شباهت ها و نیز تفاوتها را با دیگر کانون های بحران نشان می دهد. ناآرامی های یمن پس از حوادث سوریه دومین مورد از درگیری های درون منطقه است که نام جمهوری اسلامی را نیز به عنوان یکی از بازیگران پشت پرده بر سر زبانها انداخته است.
جمهوری اسلامی در حالیکه به طور رسمی در صحنه سیاسی از حوثی های یمن حمایت می کند، هرگونه حضور خود در این کشور را تکذیب می کند.در مقابل برخی کشورهای عربی و در رأس آنها عربستان سعودی که در دفاع از رئیس جمهوریمن، عبد ربه منصور الهادی از 26 مارس مواضع حوثی ها را بمباران می کند، بر نقش ایران در ناآرامی های این کشور تأکید می کند. نگاه تحلیلگران و کارشناسان ایرانی، در داخل و خارج از کشور هم به این مسئله متفاوت است؛ چنانکه عباس عبدی تحلیلگر و فعال سیاسی در تهران، در گفتگو با روزآنلاین سیاست جمهوری اسلامی در یمن را در مجموع مثبت ارزیابی می کند. اومعتقدست سیاست حمایت از حوثی های یمن از موضع ایدئولوژیک نیست. متن گفت و گو با وی در پی می آید.
آقای عبدی! ایران در یمن چکار می کند یا کرده است؟
اگر یکی دو سال پیش از کسی پرسیده میشد که ایران چه جایگاهی در یمن خواهد داشت، پاسخ احتمالی وی، هیچ و یا در حد هیچ بود. ولی امروز وضعیت طوری است که عربستان به درست یا نادرست مدعی است که جمهوری اسلامی ریشه اصلی مشکلات یمن است. اگرچه این گزاره در حدی که ادعا شده نادرست است، زیرا بحران یمن دهها سال ریشه دارد و پیش از بحران فعلی نیز اتفاقات نظامی گستردهای در آن رخ داده بود که هیچکدام به ایران ربط نداشت، ولی برخی از اتفاقات و تمهیدات و بطور مشخص رفتار عربستان موجب شد که پای ایران کمابیش به تحولات آنجا باز شود. داشتن همپیمان برای تامین منافع ملی هر کشور امری غیر طبیعی نیست البته به شرطی که در پی تامین منافع کشور و ضمن حفظ منافع مردم آن کشور باشد.
و شما اعتقاد دارید که حضور جمهوری اسلامی در این مناطق مطابق با منافع کشور و مردم است؟
این که چنین حضوری حتما به تامین منافع ملی منجر شود را قبول ندارم، بلکه نحوه حضور مهم است. جلوگیری از یکه تازی سعودی ها در منطقه با اهداف ملی ایران تطابق دارد ولی باید مراقب بود که منافع مردم منطقه در این میان از میان نرود. بنابر این به طور اصولی نمی توان رد یا تایید کرد بلکه باید موردی و بر حسب سیاست موجود سخن گفت.
یعنی به هر حال امروز این ادعا که جمهوری اسلامی در یمن حضور دارد، به نوعی درست است؟ این حضور به چه شکل و با چه کیفیتی است و اساساً چگونه شروع شد؟
این واقعیت بسیار کمتر از آن است که عربستان و همپیمانانش ادعا میکنند؛ ادعایی که حتی اگر درست باشد، نشان از قدرت منطقهای ایران دارد، قدرتی که وجه اصلی آن هم نظامی نیست. بخشی از تغییراتی که به حضور ایران در منطقه منجر شد ناشی از تحولات جهان عرب است. همان تحولاتی که موجب شد بهار عربی شکل بگیرد؛ بهاری که خیلی زود خزان شد. فروپاشی اتوریته حکومتهای سنتی و استبدادی عرب، با جانشین شدن حکومتهای مقتدر و دموکراتیک همراه نشد، و به همین دلیل با وضع بیدولتی مواجه شدیم؛ وضعیتی که مناسب رویش نیروهای افراطی و غیرمسئول است. مثل برکه که بهترین محل برای رشد حشرات است. وضعی که در گذشته در سومالی و در برخی از مناطق یمن و افغانستان وجود داشت و موجب گردید، داعش و القاعده در آنجا کشت شده و پرورش داده شوند. این گروههای افراطی در سوریه، عراق، یمن، لیبی، تا حدی تونس و حتی در مصر هم قدرتمند شدند. با تضعیف و فروپاشی اقتدارهای منطقهای مثل مصر و تا حدی سوریه، فضای گستردهای برای نیروهای سیاسی پیدا شد تا ازمیان سایر قدرتها یارگیری نمایند. در این مرحله ایران به عنوان یک قدرت منطقهای موثر، بیشترین یارگیری را از جناح بندی های سیاسی این کشورها انجام داد…
یعنی پیش از این، سوریه و مصر در یمن جاپاهایی داشتند؟
سوریه در لبنان و مصر در سایر کشورهای چنین نفوذی را داشتند. فراموش نکنید که مصر یک بار در گذشته در یمن مداخله نظامی کرده بود. بخشی از یمن هم با سوریه و مصر بصورت کشور واحدی متحد شده بودند.اتفاقی که در این میان شکل گرفت سرمایهگذاری آرام جمهوری اسلامی روی گروههای حاشیهای یمن بود که نزدیک به شیعیان بودند. در این روند برخی از قبائل یمنی با مذهب زیدی که از سوی قبایل دیگر و نیز عربستان به حاشیه رانده شده بودند مورد توجه بیشتر قرار گرفتند. در کنار اینها، رویداد مهم دیگر شدت یافتن تقابل ایران و عربستان در عراق، سوریه، و خلیج فارس از جمله بحرین بود که انگیزه ایران را برای حضور در یمن یا همان حیات خلوت عربستان بیشتر کرد و با حمایت از گروههای محذوف یا حاشیهای در آن کشور، به قدرت مهمی در آنجا تبدیل شد. فراموش نکنیم که ایران در یمن فقط به عنوان یک کمککننده و شاید تشدیدکننده عمل کرد، والا اساس مشکلات یمن داخلی است و هیچ کشوری، حتی حد ایالاتمتحده هم نمیتواند مستقلاً چنین جریانی را علیه حاکمیت آنجا راه بیاندازد، چه رسد به ایران که قدرت دریایی آن قوی نیست و فاصله بسیار زیادی با یمن دارد. البته فراموش نکنیم که عربستان هیچگاه سیاست متعادلی میان اقوام یمن نداشته، و همیشه درصدد حمایت از یک دستنشانده بوده است. به ویژه آنکه خود را قدرقدرت منطقه میداند و در پی کسب جایگاه مصر در جهان عرب است. همین رفتار موجب شده عدم توازنهای سیاسی در یمن به پاشنه آشیل عربستان تبدیل شود.
زمینه مهم دیگر، تغییر پادشاه عربستان است؛ گروه جدیدی که پس از ملک عبدالله روی کار آمدند، در پی تغییر سیاست و تثبیت جایگاه منطقهای عربستان و از این طریق تحکیم قدرت خود هستند. اشارهای که رهبرجمهوری اسلامی به صاحبان جدید قدرت در عربستان کرد، مرتبط با همین نکته است.
ولی ایران می گوید نیرویی در یمن ندارد؟
بله، و توجه کنیم که ایران برای حضور در کشورهای عرب منطقه، و حفظ و دفاع از منافع ملی خود نیازمند حضور نیروهای ایرانی نیست، زیرا همپیمانان قدرتمندی در لبنان و عراق پیدا کرده است که دست ایران را برای پیشبرد منافع خود، بدون حضور جدی نیروهای ایرانی باز میگذارد.
ممکن است برخی گمان کنند که سیاسی خارجی جمهوری اسلامی غیرمسئولانه و یا در بست ایدئولوژیک است. در این باره باید با احتیاط قضاوت کرد. حضور ایران در هیچ یک از بحرانهای منطقه ای لزوماً ربط کاملی به ایدئولوژی رسمی حکومت ندارد، نه در سوریه و نه در یمن و نه در عراق….
آقای عبدی در اینجا به نظرم نوعی تناقض پیدا می شود. چون شما بالاتر گفتید که ایران در سی سال گذشته روی گروههای حاشیهای یمن که نزدیک به شیعیان بودندسرمایه گذاری کرده است!
این از موضع ایدئولوژیک نیست بلکه از موضع منافع است؛ همچنان که فرانسه لاییک از مسیحیان کشورهای دیگر حمایت می کند زیرا این گروهها خودشان را با فرانسه نزدیکتر حس می کنند. البته قضیه صفر و یک نیست، به تعبیری هر دو هست ولی وجه غالب آن را گفتم. البته ممکن است برخی از عناصر ایدئولوژیک هم در اظهارات برخی از مقامات دیده شود مثل دفاع از زینبیه یا نجف و کربلا و سایر بقاع ائمه، ولی اینها در ذیل مفاهیم دیگری است که عینیت پیدا میکند؛ مفاهیمی که کمتر به آنها اشاره میشود. سیاست خارجی ایران به نسبت عملگراست و در مورد یمن هم اهداف مشابهی را میتواند پیگیری کند مثل افغانستان یا عراق. واقعیت این است که نظم گذشته منطقه و قدرتهای سنتی از میان رفته، قدرتهای عربی فاقد استقلال لازم برای در درست گرفتن ابتکار هستند. ایالاتمتحده و دیگر قدرتهای فرامنطقهای نیز ناتوان از اعمال نفوذ و کنترل مستقیم هستند. حتی به اجبار عراق و افغانستان را ترک کردند، بدون اینکه دستاوردی متناسب با هزینه های انجام داده در عرصه سیاست داخلی آنجا داشته باشند. از سوی دیگر خلاء قدرت را نیز برنمیتابند، زیرا مشکلاتی از قبیل تقویت داعش و القاعده را دارد، لذا چارهای جز تن دادن به نوعی از حضور منطقهای مسئولانه ندارند. و اگر حضور ایران فاقد چنین مسئولیتی بود، ممکن نبود که به توافقات موجود با ایران برسند؛ توافقاتی که در عراق، و مساله هستهای نیز دیده میشود.
روابط ایران و عربستان تا چه حد در مسئله یمن و سایر مسایل منطقه اثرگذار است؟
روابط ایران با عربستان نمیتواند تا این حد پرتنش باقی بماند. هم به لحاظ مسایل مربوط به نفت و هم به لحاظ حج و موقعیت عربستان در جهان اسلام، و هم به دلیل مسائل منطقه ای. بنابراین ضروری است که نوعی از مصالحه و آتشبس نسبی میان طرفین برقرار شود و بیش از این به سوی تنش حرکت نکنند. به نظر میرسد که عربستان هم به دلایل متعدد از جمله شدت یافتن مخالفت افکار عمومی غربیها با بمباران قادر به ادامه سیاست بمباران و تخریب یمن نیست.شکست عربستان در کسب همراهی ترکیه و پاکستان و حتی مصر، برای آن کشور پرهزینه و سنگین بود. مصر نیز با مشکلات داخلی همراه است ضمن این که بسیار سرافکندگی دارد که در مسائل منطقه ای زیر چتر عربستان عمل کند. همچنین معلوم نیست که عربستان بتواند افکار عمومی جهان عرب را علیه ایران بسیج کند. ایران باید با جهان عرب به ویژه روشنفکران آن باب مراوده و گفتگوی جدیتری را باز کند. باید مسایل تاریخی و نژادی که عموماً برساختههای جدید هستند را کنار گذاشت، و کوشید نوعی ثبات درونزای منطقهای فراهم کرد که قدرتهای خارجی نیز با آن مخالفتی جدی نکنند.
شما تصویر قدرتمندی از ایران در منطقه ترسیم می کنید. آیا امری هم وجود دارد که این موقعیت را تهدید یا تضعیف کند؟
بله! علیرغم تمام اینها وضعیت ایران در منطقه خاورمیانه از یک ضعف جدی نیز در رنج است. ایران فاقد پشتوانه سیاست داخلی لازم برای این حضور گسترده است. مثل ارتشی که خیلی جلو رفته ولی متناسب با هر پیشرفت، پشتوانه لجستیکی متناظر آن را فراهم نکرده است. و اگر وضعیت ناخوشایندی پیش آید، که در هر حال پیش خواهد آمد، ممکن است موقعیتهای کسب شده، تثبیت نشود، و به عقب نشینی های گسترده ختم شود. بخشی از این مشکل مربوط به وضعیت سیاست در داخل کشور است که نیازمند نوعی همگرایی جدی میان همه نیروهاست که مجال بحث جداگانهای را میطلبد.
آخرین نکته اینکه به همان دلیلی که ابتدا گفته شد، آشنایی ما ایرانیان با مسایل یمن کمتر از آشنایی ما با لبنان، سوریه و عراق و افغانستان است، لذا ممکن است در مواردی دچار اشتباهات محاسباتی شویم، از این رو همواره باید جانب احتیاط را داشت.