رئیس جمهور: حتی اگر یک روز به پایان دولت نهم مانده باشد، جراحی اقتصادی را انجام خواهم داد.
شرح صحنه
یک اتاق عمل، بیماری به نام ایران خانم روی تخت خوابیده، هاله نور توسط پروژکتورها بر وی تابیده، تعدادی از اعضای کابینه با لباس جراحان بالای سر بیمار ایستاده اند.
شخصیت ها:
دکتر احمدی نژاد یک چهارپایه زیر پایش گذاشته و یک ماسک جراحی جلوی دهانش زده و مشغول جراحی است.
وزیر ارشاد با تعدادی قیچی و تیغ جراحی در یک سینی ایستاده است.
وزیر اقتصاد و دارایی تند و تند خبرها و آمارهای مربوط به تغییر وضع بیمار را می گوید.
فرمانده نیروی انتظامی با چماق و مواد بیهوش کننده بالای سر بیمار ایستاده و به محض اینکه بیمار به هوش می آید با چماق توی سرش می زند و برای بیهوش کردنش از اسپری استفاده می کند.
وزیر اطلاعات گروهی از اقتصاددانان که فامیل بیمار هستند، را در گوشه ای نشانده و به زور در حال گرفتن رضایتنامه از آنان برای جراحی بیمار است.
وزیر بهداشت و درمان به عنوان دستیار و مشاور جراحی کنار محمود جراح ایستاده است.
معاون وزیر بهداشت پس از استعفای او وارد صحنه می شود.
زریبافان به عنوان دستیار جراح دائما عرق دکتر را با دستمال یزدی خشک می کند و به او آخرین اطلاعات را می دهد.
استاد مددکار معاون سابق دانشگاه زنجان دستیار جراح ومسوول تجاوز
استاد مددجو معاون سابق وزارت علوم و متخصص چشم و مسوول حراست بیمار
مدیرعامل صدا و سیما و مشاور تبلیغاتی رئیس جمهور در حال فیلمبرداری از جراحی هستند.
وزیر امور خارجه تعدادی از نخست وزیران را از توگو و سودان و مالی و زیمبابوه آورده تا صحنه را تماشا کنند.
محمود جراح: رضایت نامه فامیل بیمار رو گرفتین؟
وزیر اطلاعات: نیم ساعت دیگه طول می کشه، بچه ها دارن چپ و راستش می کنن، قول داده که هم رضایت بده هم جلوی تلویزیون اعتراف کنه که هر چی شما بگین….
محمود جراح: اعتراف تلویزیونی لازم نیست، کارهای تلویزیونی رو خودم می کنم.
مدیرعامل صدا و سیما: دوربین آماده، صدا آماده، هاله نور آماده، شروع می کنیم.
محمود جراح لبخندی به دوربین می زند و رو به وزیر ارشاد: لطفا قیچی….
وزیر ارشاد قیچی را می دهد. رئیس جمهور یک بخش از بدن بیمار را قطع کرده و توی سطل می اندازد.
زریبافان: دکتر! اینو برای چی قطع کردین؟ برای جراحی اقتصادی؟
محمود جراح: بله، اولا اینجوری انرژی هسته ایش کنترل می شه و ثانیا دیگه نمی تونه مقاومت کنه.
محمود جراح به وزیر ارشاد: تیزی، لطفا!
وزیر ارشاد چاقوی تیزی را به دست جراح می دهد. جراح شکم بیمار را باز می کند و به دنبال چیزی می گردد، ولی پیدا نمی کند…
محمود جراح از وزیر بهداشت: ببینم، کلیه اش بالای قفسه سینه بود یا پائین؟
وزیر بهداشت و درمان: اجازه بدین بپرسم( تلفن می زند) می گن پائین، دو تاست.
محمود جراح: ولی اینجا یکی بیشتر نیست…
وزیر اقتصاد: ایشون یکی بیشتر نداره، وقتی قیمت مسکن بالا رفت، یکی شو فروخت…
محمود جراح: بسیار خوب، این چیه اینجا؟
وزیر بهداشت: این آپاندیسه….
محمود جراح: اسمشو شنیدم، به چه درد می خوره؟
وزیر بهداشت: کاربرد خاصی نداره، فقط وقتی درد گرفت باید عملش کنیم و بندازیمش دور.
محمود جراح: پس مثل روزنامه چی ها می مونه… ( آپاندیس را می کند و می اندازد دور)
وزیر اقتصاد: حاج آقا! بیمار یک مقداری مصرفش بالاست و هزینه زیاد تولید می کنه. به نظرم معده شو کوچیک کنین که مصرف مواد غذایی اش بیاد پائین.
محمود جراح: می شه کلا معده رو برداشت؟
وزیر بهداشت: هر چی شما بفرمائین، ولی اگر یک مقدار کمی باقی بمونه بد نیست، هم غذا می خوره، هم اینکه زیادی گرسنه اش نمی شه، برای رژیم هم خوبه.
محمود جراح معده را کوچک می کند. بعد نگاهی به روده کوچک می کند و می گوید:
- این چرا اینقدر درازه؟ به نظر می رسه خیلی دست و پاگیر باید باشه، چه لزومی داره این همه روده دست و پاگیر در این بیمار وجود داشته باشه؟
وزیر بهداشت: به نظر من تا سه چهارمش رو می تونین قطع کنین، چون تنها کاری که می کنه اینه که غذا رو هضم می کنه. با این وضعیت که پیش می ره می شه عادتش داد هضم شده بخوره، اگر قرار باشه در میزان معده صرفه جویی بشه، روده به این درازی هم نه برای نظام خوبه، نه برای آینده کشور.
محمود جراح مقداری از روده را در می آورد و می ریزد توی سطل آشغال.
بیمار لحظه ای به هوش می آید، مسوول نیروی انتظامی بلافاصله مرحله بعدی طرح امنیت اجتماعی را اجرا کرده و او را بیهوش می کند. بعد محمود جراح شش بیمار را نشان می دهد و از وزیر بهداشت و درمان می پرسد:
- این قلب شه؟ چقدر بزرگ و سفیده، واقعا این ملت ایران چه دلی داره، آمریکا می خواد در مقابل این ملت با این قلب مقاومت کنه؟ فتبارک الله احسن الخالقین….
وزیر بهداشت و درمان: حاج آقا! اجازه می دین استعفا بدم یا می تونم نظرم رو بگم؟
محمود جراح: امروز روز آخر دولت نهمه، ولی نظرت رو بگو، هر کسی می تونه در دولت نظرش رو بده. بفرما….
وزیر بهداشت: حاج آقا! این ریه بیمار هست، قلبش نیست، قلب اون وره…
محمود جراح: شوخی کردم، می دونستم ششه، می خواستم ببینم تو چقدر می دونی، مگر اون یکی اسمش ریه نیست؟
وزیر بهداشت: کاملا صحیحه، شما این اطلاعات پزشکی رو از کجا آوردین؟
محمود جراح: این ریه یا به قول شما فرنگ رفته ها شش بیمار اوضاعش چطوره؟
وزیر اطلاعات: این بخش خطرناکی است، دائم نفس کش می طلبه و هر چی هوای تازه وارد مملکت می شه از همین جا جذب می شه، بخصوص جریانات مساله دار که با هوای نفس هم ارتباط داره.
محمود جراح: حالا برای یک جراحی بزرگ چی کارش کنیم؟
وزیر بهداشت: براساس ارزیابی ما از هوای تهران تقریبا سه چهارم ریه بیمار بخاطر آلودگی هوا و مصرف سیگار از بین رفته، به نظر من یک کمی باقی بگذارید، بقیه شو در بیارین.
محمود جراح سه چهارم ریه بیمار را درمی آورد و بخشی از آن را باقی می گذارد.
وزیر اطلاعات: دکتر! از همه مهم تر قلب بیماره، این بیمار هر کاری کنی دلش با ما نیست. ممکنه به زبون چیزی بگه، ولی ما شنود کردیم، اطلاع دقیق داریم، این قلبش با ما نیست.
وزیر بهداشت و درمان: من مخالفم، چون اگر قلبش رو وردارین می میره. اون وقت کسی نیست که ما اداره اش کنیم. البته من با نظر وزیر اطلاعات اصلا نمی خوام مخالفت کنم، فقط به عنوان دکتر عرض کردم.
محمود جراح: دست شما درد نکنه، پیشنهاد خوبیه، قلبش رو نگه می داریم، ولی شما هم چون دو بار در یک جلسه مخالفت کردی، خودت برو تا شب نشده و کابینه نهم تموم نشده یک مشکل خانوادگی پیدا کن و استعفا بده، من همین الآن می گم آقای الهام تکذیب کنه، ولی شما خودت برو.
وزیر بهداشت: اتفاقا مشکل خانوادگی آماده هم دارم، پدر خانومم پاش فردا می شکنه من باید هر روز پیشش باشم، خیلی ممنون که موافقت فرمودید… پس من مرخصم؟
محمود جراح: بله، زودتر برو بیرون، یک معاونی چیزی بفرست به جای خودت بیاد اینجا، دیگه مرخصی، خداحافظ….
وزیر بهداشت موبایلش را روشن می کند: الو، رادیو فردا؟ من می خواستم خبر استعفا و ناگفته های خودم رو از دولت نهم بگم….. ( وزیر بهداشت از اتاق عمل خارج می شود.)
محمود جراح سپس وزیر اقتصاد را صدا می کند: به نظر من دست راستش زیادی درازه، اینطور نیست؟ شما فکر نمی کنی علت رشد مفاسد اقتصادی بیمار همین دراز بودن دست راست باشه؟
وزیر اطلاعات: از نظر اداره ما اصولا دست راست بیمار توی دست دشمنه، تا به حال هم چند بار دیدیم که همین دست از آستین غرب خارج شده، فیلم و عکس هم داریم، البته در مورد دست چپ باید خدمت تون بگم که دست چپش چون مدتها هیچ کاری نکرده قانقاریا گرفته و هیچ نگرانی نداره. برای حفظ ظاهر اگر باقی بمونه از نظر جهانی بهتره….
وزیر خارجه: ایشون صحیح می فرمایند، اصولا دست چپ در سطح جهانی بهتره که دیده بشه، اما در داخل نباید تکون بخوره.
محمود جراح دست راست بیمار را قطع می کند و می اندازد توی سطل آشغال. و بعد وزیر راه را صدا می کند.
محمود جراح: وضع پای بیمار چطوره؟
وزیر راه: پای راستش زیادی گاز می ده، پای چپش هم که دائما ترمز می گیره، اما وقتی پیاده است مشکلی نداریم.
محمود جراح: از نظر اقتصادی فایده ای هم داره؟
وزیر راه: اگر یک راهی پیدا کنیم که پای بیمار حرکت نکنه، ولی ایستادگی بکنه، به نفع نظام هست. چون وقتی راه می ره، یا می ره جلو که ما رو از انقلاب دور می کنه، یا می ره عقب که ملت ناراضی می شن، یا می ره به راست که در جهت اهداف استکبار قرار می گیره، یا می ره به چپ که باعث تندروی می شه، بهتره حرکت نکنه ولی ایستادگی بکنه.
محمود جراح: من فکر می کنم بهترین راه پای بندی به اصول و پایداری در مواضع هسته ای است. البته فعلا بیمار مواضع هسته ای اش رو از دست داده، ولی می تونه روی مواضع هسته ای ما پایداری کنه. به نظرم چهار سال پاش رو گچ بگیریم.
در همین موقع معاون وزیر بهداشت و سرپرست جدید وزارتخانه وارد شده و بلافاصله شروع می کند به گچ گرفتن پاهای بیمار…
مشاور فرهنگی: دکتر! من پیشنهاد می کنم یک جراحی پلاستیک هم روی صورتش انجام بشه، مواردی هست که باید اصلاح بشه.
وزیر ارشاد: بله، ما هم در این مورد برخلاف موارد دیگه نظراتی داریم.
محمود جراح: بفرمائید چه کنیم؟
وزیر ارشاد: بخش وسیعی از هزینه های دولت صرف قیافه ایشون می شه، سالی دو میلیون نفر دو دستگیر می کنیم چون موهاشون یا بلنده یا کوتاهه یا رنگ شده یا بیرونه یا سیخه یا گیس شده یا مش شده، به نظرم موهاش رو باید از ته بتراشیم، اینجوری هم در واردات لوازم زیبایی و رنگ مو و سشوار و هزینه آرایشگاه و هزینه تعطیل آرایشگاه و هزینه نیروی انتظامی و هزینه نظامی صرفه جویی می شه، ما حساب کردیم اگر ملت ایران کلا کچل باشند، هزینه دولت یک سوم کم می شه… این یک جراحی بزرگه.
محمود جراح: البته این نکته رو خودم قبلا به شما گفته بودم، ولی خیلی ممنون که گفتید، ولی مشکل اینه که اگر کچل بشه دوباره مو در می آره.
وزیر علوم: یکی از اساتید بزرگ که از معاونین وزارت هست، داره روی یک دارویی تحقیق می کنه که باعث می شه رشد مو بکلی متوقف بشه و یک سوم از کل بودجه صرفه جویی بشه.
محمود جراح: ایشون رو احضار کنید بیان اینجا….
وزیر علوم: الآن دستشون بنده، ایشون استاد دانشگاه هستند، الآن دارن به یکی از خواهران مخالف دولت تجاوز می کنند، تا ده دقیقه دیگه تشریف می آرن….
استادمددکار سه دقیقه بعد استاد در حالی که زیپش را بالا می کشد و سرش را پائین می اندازد، وارد می شود.
محمود جراح: البته کاری که شما کردید کار بسیار زشتی بود و بعدا مجازات می شی….
وزیر اطلاعات:…. حاج آقا! هیچ مدرکی علیه ایشون وجود نداره…..
محمود جراح: بسیار خوب، شما بفرمائید این دارویی که شما، یعنی دولت نهم کشف کرده و خبر خوش اون رو تا آخرین دقایق عمر دولت، یعنی همین امشب اعلام می کنیم، عوارض جانبی نداره؟ مثلا باعث بیماری خاصی نمی شه؟
دکتر مددکار: نه، هیچ مشکلی نداره، در حقیقت ما ملت رو شیمی درمانی می کنیم و موهاشون می ریزه، یک خطر کوچک وجود داره که ممکنه بیمار فوت کنه، ولی فایده بزرگش اینه که سی درصد از کل هزینه کشور کم می شه.
محمود جراح: بسیار خوب، پس فعلا بکلی کچلش کنید که مشکلات رو یکی یکی حل کنیم.
( بیمار را کچل می کنند. بلافاصله یک سوم واردات کشور متوقف شده و سی درصد نیروی انتظامی نیز استعفا داده و وارد سپاه می شوند.)
مشاور فرهنگی: از نظر ما یکی از مهم ترین مشکلات این بیمار اینه که چشماش می بینه و به همین دلیل چیزهایی رو می خواد که عملا با اساس نظام تعارض داره، مثلا می ره خارج از کشور و اونجا رو می بینه، ماهواره می بینه، از اینترنت استفاده می کنه، جنس مخالف رو می بینه، عکس های قدیمی رو می بینه، و همین باعث می شه دائما انتظاراتش بالا بره، و همه اینها هزینه است.
محمود جراح: یعنی می فرمائید چشماش رو کور کنیم؟
مشاور فرهنگی: نه، من دقیقا چنین نظری ندارم، ولی آیا راه دیگری هم هست؟
وزیر اطلاعات: من مخالفم، چون اگر قرار باشه همه کور بشن، منابع ما هم مشکل پیدا می کنند، به نظر من باید راه دیگری پیدا کرد….
محمود جراح به وزیر اطلاعات: ببینم، من طرفدار کور کردن بیمار بودم؟
وزیر اطلاعات: نه، شما در این مورد چیزی نفرمودید….
محمود جراح: پس لازم نیست شما استعفا بدید، چون با من مخالفت نکردید…. آهای! وزیر علوم! تو راه حلی سراغ نداری؟
وزیر علوم: ما یک دکتر مددجو داریم که ایشون متخصص چشم و مسوول حراست دانشگاهه، همین الآن هم خبر داد که به یکی از خواهران تجاوز کرده و آماده خدمتگذاری هست و رضایت همسر هم داره و هیچ مدرکی هم علیه ایشون وجود نداره، الآن ایشون وارد می شه….
( دکتر مددجو با یک عصای سفید وارد می شود و سلام می کند.)
محمود جراح: خوب! استاد! بفرمائید ما چی کارش کنیم؟
استاد مددجو: ما روی چشم خیلی کار کردیم، اصولا چشم یکی از مهم ترین عوامل تولید کننده هزینه برای کشور هست، هم باعث فساد می شه و هم تقاضا برای تولید ایجاد می کنه، ولی تجربه شخصی من که کمی هم نابینا هستم نشون می ده که کور کردن مردم خیلی در این مورد تاثیر نداره، چون قدرت تخیل افراد رو بالا می بره که همین موضوع گاهی هزینه اقتصادی اش از دیدن بیشتره، به همین دلیل من با کور شدن بیمار مخالفم، ولی ما می تونیم کاری کنیم که بیمار هم چشمش چپ بشه و هم دچار نزدیک بینی بشه. در این صورت اولا همه چیز رو دوبرابر می بینه و آمارهای دولتی رو قبول می کنه، و از طرف دیگه اگر دچار نزدیک بینی بشه، فکر می کنه همینی که هست خوبه و دیگه دلش نمی خواد به آینده یا گذشته فکر کنه.
محمود جراح: موافقم، همین رو عمل کنید. این یک جراحی درست و حسابی اقتصادی است، تا اینجا با حساب هایی که کردیم شصت درصد بودجه کاهش پیدا کرده و ما هیچ مشکلی هم برای مردم بوجود نیاوردیم.
( دکتر مددجو چشم بیمار را عمل می کند و چشم بیمار بلافاصله هم چپ و هم نزدیک بین می شود.)
مشاور فرهنگی: الآن دیگه فقط می مونه سه تا مشکل، دو تاش از همه مهم تره، اول از همه مغز بیماره، ما بررسی کردیم دیدیم این بیمار گاهی نشون می ده که مغزش کار نمی کنه، اما در حقیقت داره به ما دروغ می گه، فقط چون حرف نمی زنه، ما فکر می کنیم فکر هم نمی کنه، یک مشکل بزرگ هم زبونشه، بخش وسیعی از هزینه های وزارت اطلاعات و ارشاد و تولیدات فرهنگی و مشکلات سیاسی بخاطر این دوتاست. برای این ها هم باید فکری کرد.
وزیر اطلاعات: ما مشکل مغزش رو می تونیم راحت حل کنیم…
محمود جراح: نه، مخالفم، اگر بیمار مغز نداشته باشه، هزینه اش زیاد می شه….
وزیر اطلاعات: نه، من اتفاقا موافقم، یعنی منظورم اینه که اصلا نمی گم مغزشو دربیاریم، فقط ما و نیروی انتظامی و وزارت علوم و وزارت خارجه و صدا و سیما و رئیس جمهور می تونیم یک پروژه رو اجرا کنیم و کاری کنیم که هر چی مغز هست فرار کنه و بره، احتیاج به جراحی هم نداره، راحت.
محمود جراح: پیشنهادتون چیه؟ فقط یادتون باشه ما دقیقا چهارده ساعت وقت داریم….
وزیر اطلاعات: پنج ساعت برای ما کافیه. راهش اینه که خود شما، یعنی آقای رئیس جمهور هر کاری که دوست دارید برای این مملکت بکنید، ولی الآن نمی تونید بکنید، همه رو در یک سخنرانی سه ساعته همین الآن اعلام کنید. همه آرمان های خودتون رو بگذارید روی میز، بگید که اگر مدیریت جهان در دست تون قرار بگیره چه می کنید. بگید که جامعه آرمانی که می خواهید درست کنید چی هست. سه ساعت سخنرانی کنید، همزمان هم وزارت خارجه و نیروی انتظامی اعلام کنه که برای بیرون رفتن از ایران هیچ مشکلی در هیچ مرزی وجود نداره، من قول می دم مشکل مغز حل می شه و هر چی مغز مزاحم هست فرار می کنه. اون ها هم که برن دیگه مشکل زبون نداریم. اون رو ما خودمون موردی حل می کنیم.
( محمود جراح در همان محل شروع به سخنرانی می کند و گفته های او از همه شبکه های رادیویی و تلویزیونی پخش می شود. نیروی انتظامی هم اعلام می کند که مرزها باز است. بیمار تکانی می خورد و در همان حالت بیهوشی شروع می کند به شعار دادن و فریاد می زند، ” صل علی محمد، بوی احمدی آمد”)
معاون وزیر بهداشت بیمار را معاینه می کند و می گوید: مغزش کار نمی کنه، مشکل حله.
محمود جراح: خب خدا رو شکر، الآن دیگه فکر می کنم ما موفق شدیم جراحی بزرگ اقتصادی رو انجام بدیم. دیگه مشکلی نیست؟
وزیر اطلاعات نزدیک به مشاور فرهنگی می شود و زیر گوش او چیزی می گوید، مشاور فرهنگی می خندد و می گوید: نه آقا! اون که چیزی نیست، اون درست کار می کنه، هر چی هم بیشتر کار کنه مشکلی نیست….
وزیر علوم به مشاور فرهنگی: قضیه چیه؟
مشاور فرهنگی زیر گوش وزیر علوم چیزی می گوید، وزیر علوم می خندد و می گوید: اتفاقا در این مورد هیچ مشکلی نداریم، بدن سالم همینه، اقتصاد سالم هم واردات داره هم صادرات، هر چی بیشتر کار کنه مشکلی نیست.
ساعت یازده شب است، بیمار دراز کشیده و گاهی شعار می دهد، رئیس جمهور لباس جراحی را در می آورد، وارد دستشوئی می شود و پس از چهار سال بیرون می آید.