یادداشت های شاعرانه یک رهبر

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

حداد عادل در مراسم مهمانی شام وزیرارشاد با “اصحاب شعر و ادب”، با اشاره به “طبع شاعرانه” رهبر ایران گفت:” در کجای دنیا این اتفاق افتاده است که یک روحانی طراز اول سیاسی که مسئولیت رهبری یک کشور را بر عهده دارد، شاعر برجسته‌ای هم باشد؟”

توضیح: کلا در طول تاریخ دو رهبر روحانی طراز اول سیاسی وجود داشته اند، آیت الله خمینی و آیت الله خامنه ای، هر دو هم شاعر بودند. در همین راستا برخی از یادداشت های روزانه آیت الله خامنه ای که از طریق کلیه رسانه ها به زور منتشر خواهد شد و حتما باید قبل از مرگ ایشان منتشر شود، ارائه می کنیم.

یادداشت های روزانه یک رهبر شاعر

13 خرداد 1388

خورشید با پهنای صورت به ما لبخند می نمود

آن یار غار آمد

همراه روزهای سخت ادبار

و حرف هایی داشت اکبر آقا،

گفت انتخابات را بگذاریم تا جویی شود جاری،

لبخندی زدیم

صدایش می آمد و نمی شنیدم،

دهانش را می دیدم که جنبان

گفتا روم زین خانه و باری دگر بیایم، گفتیم برو.

 

صدایش کردم

از اعماق

طائب را و مجتبی، که نور چشمان بود.

گفتند امروز نظرسنجی کرده اند و محمود نمی آورد چنان که باید رای را

آه! آه! گفتم صندوق ها را بگوئید که دیگر شوند

 

آمد صادق، صدیق،

سرو چمان کابینه محمود

گفتم گر چرخ به کام ما نگردد،

کاری بکنید تا بگردد

دستم را گرفت و لب بر آن نهاد. گفت:

 

بشچست اجر دیل من با فدای چشمی مستش،

سر خوم می سالامت شیچند اجر سبویی

 

عصر نگاهم خیره شد بر مناظره، مناظره، آه مناظره،

قلبم را گویی دشمن هزار زخم زد

از هزار سال قبل این میرحسین کاش دست برمی داشت

گوشی را برداشتم و عزت مجال نداد که گویم ز زخم دل

هر چه گفتم گفت چشمانم به فدای تان

 

22 خرداد 1388

باد لابلای پرده می پیچید و حرکات موزونی به آن می نمود

به آفتاب سلامی دوباره دادم( این مال کی بود؟ از علی معلم سووال شود)

قهر است گوئیا که نمی گویدم جواب

رفتم برای رای و صندوق خفته بود

و راهی برای سپیدی کاغذ بر آن

گفتند شلوغ است حوزه ها،

گفتم نه چشمی نگران دارم نه خوف دشمنکان

( این تعبیر را تاکنون هیچ کس بکار نبرده، علی)

رفتم به خانه و زنگید محسنی،

گفتا شروع کنیم آن که باید،

گفتم شروع کنید و گوئید با خود

انگار دشمنانی نشانه اند

گفتش همه را گیریم و محبس افکنیم زود؟

گفتیم افکنید! افکنید! افکنید!

شب آمد میرحسین،

شکوه بر لب و می گفت که آنان دغل می کنند در کار ملک،

گفتیم مترسید که ما هستیم

در چشمش بود که ما نیز از همین می ترسیم

گفته بودمش،

آه! گفته بودمش

نیا به این مسابقت که هیچ راکبی رکب نتواند زدن ما را

و هر چه گفته بودیم گوش نکرده بود

و براو رفت آنچه خواهد رفت.

 

23 خرداد 1388

بخت از دهان دوست نشانم نداد هیچ،

دولت خبر ز راز نهانم نداد هیچ

 

دشمن شدند جمله رفیقان پار و پیر،

ما را شلافه کرده و بس می زدند شیر

 

خبر آمد که رفیقان پار و پیر با هم یکی شدند

و خواهند اطلاعیه صادر کنند زود،

من پیشدست بر همه آنان زدم که هی،

مکار اگر کسی بود اینجا منم علی

چیزی نوشتم و عزت ندای داد،

ما پخش می کنیم، هی پخش می کنیم تبریک رهبری،

از صبح تا به شب،

از شرق تا به غرب،

پیامی سراسری.

گفتم که یارماست که او منتخب شده است،

گفتند هیچ چیز معلوم نیست بر ما هنوز

گفتم به جملگی که خفه، جملگی سکون

بطری رود به سوی شما یا میان تون( قافیه را بعدا عوض کنم)

با این پیام جمله جهان ریخت روی هم

گفتند کودتاست، کودتاست، کودتا

کودش چهارسال، محمود کرده است

کردیم “ تا” فقط

 

25 خرداد 1388

آه ای یقین گمشده ای ماهی گریز

( شاید این بیت متعلق به بامداد کثیف باشد)

در سرکه ها شراب نیابی تو هیچ وقت

امروز مجتبی، با چشم های سرخ

آمد که رنج، ناله و آوخ کنان، مریض

گفتم مترس، چاره این فتنه ها منم

گردون به هم زنم

گفت آمدند خلقی گویی به صدهزار

( میلیون حتی اگر در قافیه هم می آمد نمی نوشتم)

کردند جمعیت با همدگر سکوت

ناگاه یک شعار، گفتند: “هی! دروغ”،

گفتند: “هی! دریغ”

گفتم ولش کنید، سه چار روز می دوند

آخر ز کار خسته و سرخورده می شوند

گفتا سکوت می کنند، چه باید کنیم ما؟

گفتم که گیر گیر،

گفتا که گاز گاز؟

گفتم شود دراز

حکایت بجز چکش

گر بر سری که کس استاده می نخورد

( خیلی قافیه مزخرف شد)

نقدی و طائب هی خبر از شهر داده اند

گویا که عده ای

کمی کشته گشته اند،

مجروح نیز بیش

دیشب میان کوی انگار پنج تن

را کشته کرده اند

بی بی سیان و موسادیان کشته اند خلق!

( استفاده شود)

ما را خبر نبود، گر بود اثر نبود

گفتند کهریزک انبوه سبزها

گفتم که نه، ببرید جای دیگری

گفتند جا نداریم،

گفتم که یادتان نرود

ما را خبر نبود

 

25 تیر 1389

امروز، هی آفتاب می تابید

هی خورشید گرم بود

گرمای ما همه جا را گرفته است

 

یک تن سووال داشت

پرسید التزام ولایت چگونه؟ چون؟

گفتیم نیست چیز مهمی که گفتنی

یا حرف مهمی شنیدنی

فقط: “ باید که هر چه رهبر ما حرف می زند

سمعا و طاعتا

او کاملا اطاعت فرماید و همین

 

بیش از چنین عمل

چیزی نبود و نیست

نه جان و مال و فکر

هر کس که گفت دیکتاتوری

مصداق دشمنیست!

گر گفت دیکتاتور، آنقدر می زنیم

تا اعتراف جاری و ساری شود براو

بطری،  

دموکراسی ،

نموده گشت،

در بطن او فرو

 

( یادداشت های شاعرانه رهبر ادامه دارد و انشاء الله بزودی در یک مجموعه منتشر خواهد شد، بعون الله تعالی)