سیاست، صحنه ی مبارزه ی گروههای مختلف، جهت تامین منافع و کسب برتری است حال این گروههای مختلف می توانند، گروههای ایدئولوژیک، صنفی، طبقاتی، نژادی، جنسیتی یا آمیخته ای از همه یا برخی از آنها باشند، به نظر می رسد این تعریف ساده، مشهور و کلاسیک که هم نسب از ماکیاول می برد و هم ریشه در برخی آرای مارکس دارد در عین حال یکی از واقع بینانه ترین تعاربف صورت گرفته در باب مفهوم و ماهیت سیاست است.
موریس دوورژه، در یکی از تقسیم بندیهای خود از تعارضات سیاسی، آنها را به دو دسته ی افقی و عمودی تقسیم می کند، در واقع تمایز بین گروههای افقی و عمودی دشوار است، در تعارض بین گروههای افقی، هر کسی می کوشد به گونه ای بر دیگری تسلط یابد، در واقع تعارض بین گروههای افقی، جدال نیروهایی است با موضع قدرت نسبتا برابر، حال آنکه در تعارض بین گروههای عمودی یک یا چند گروه، آشکارا زیر دست محسوب می شوند(۱)، به عنوان مثال مبارزات سیاهان برای الغای تبعیض نژادی یا مبارزات کارگران علیه سرمایه داران- خصوصا در قرون۱۸ و ۱۹ و نیمه ی اول قرن بیستم- از جمله تعارضات عمودی در سپهر سیاست بوده اند.
با این حال آنچه در این نوشتار کوتاه بیشتر مد نظر است، مفهوم تعارض بین گروههای افقی است، یعنی همان گروههای که با موقعیت نسبتا برابر برای سلطه بر یکدیگر و گاه حذف دیگری یا دیگران تلاش می کنند.در میان گروههای افقی تعارضهایی پیش می آید که اساسا خصیصه ای سیاسی- به معنایی که در صدر نوشتار آمد- دارند.یعنی موضوع تضادهایشان فتح قدرت یا امتیازاتی است که از قدرت ناشی می شوند. البته باید به این نکته نیز اشاره کرد که گاهی برخی تضادها بین گروههای افقی سرپوشی برای تضادهای با طبیعت عمودی هستند(۲).
حال با این مقدمه، به بخش اصلی نوشتار یعنی تعمیم الگوی تضادهای افقی به سپهر سیاست ایران طی سه دهه ی اخیر و بررسی شکافهای موجود سیاسی در بلوک قدرت با توجه به همین الگوی تضادهای افقی می رسیم.
اولین شکاف افقی در جبهه ی انقلاب: میانه روها و رادیکالها
از آغازین روزهای پس از انقلاب طلیعه ی اولین شکافها در جبهه ی انقلابیون نمودار شد: میانه روها و رادیکالها. جناح میانه روها شامل ائتلافی ضعیف و شکننده بین حلقه ی همفکران مهدی بازرگان و گروههایی مانند جبهه ی ملی بود، که عمدتا در دولت موقت متمرکز بودند، همچنین در دوره ی مورد بحث گروههای کمونیستی، نیروهای معروف به خط امام، سازمان مجاهدین خلق و گروههای ریز و درشت حامی اندیشه های علی شریعتی مهمترین گروههای رادیکال انقلابی محسوب می شدند. این نیروها اگر چه نتوانستند، به خاطر عدم تجانس ایدئولوژیک وارد یک ائتلاف پایدار شوند اما همه بر یک نکته متفق و موتلف بودند و آن چیزی نبود جز حذف جناح میانه روی انقلاب و به طور مشخص حذف حلقه ی لیبرالهای مذهبی که بازرگان آنها را رهبری می کرد. در این فرایند اشغال سفارت آمریکا نقطه ی عطفی در سقوط میانه روها و عروج رادیکالها بود. تظاهرات هر روزه ی گروهها چپگرای اسلامی و مارکسیستی جلوی سفارت آمریکا و در حمایت از اقدام دانشجویان پیروی خط امام، فضا را هر چه بیشتر برای پیشروی رادیکالها آماده کرد.
شکاف دوم؛ نفاق در جبهه ی رادیکالها
تفاوت خاستگاه ایدئولوژیک و اجتماعی طبفهای مختلف جناح رادیکال انقلاب، رویارویی بین آنان را ناگزیر می کرد، آنها اگر چه خواستهای مشابه بسیاری داشتند ولی با حذف دشمن مشترک یعنی لیبرالهای میانه رو، ماه عسل رادیکالها نیز به پایان رسید. نیروهای معروف به خط امام با آغاز دهه ی شصت برخورد جدی با مارکسیستها و چپگرایان اسلامی که حاضر به تمکین در برابر آیت الله خمینی نبودند را در دستور کار خود قرار دادند. در واقع در این مرحله از تاریخ انقلاب شکاف افقی از میانه رو-رادیکال، به شکافی درونی در بلوک رادیکالها مبدل شد. البته سیاستهای نیروهای معروف به خط امام بیشترین نقش را در عمیق شدن این شکاف داشت. حالا در یک سو خط امامی ها بودند که البته موقتا برخی گروههای مارکسیستی را موتلف خویش می دیدند و در سوی دیگر مجاهدین خلق، برخی گروههای کوچک مارکسیست و چپگرای اسلامی.
در واقع خط امامی ها از این دوره به بعد سیاست حذف و طرد دیگر نیروهای انقلاب را با قدرت و قوت و البته مرحله به مرحله پیش بردند. عزل بنی صدر، اعدام قطب زاده، انقلاب فرهنگی و سرکوب آن بخش از روحانیت که مخالف تئوری ولایت فقیه و دخالت مستقیم روحانیون در سیاست بود گامهای نه چندان آهسته و البته پیوسته ی خط امامیها در وصول به مقصود بود، تا آنجا که در حدود سال ۶۳ قائله ی مخالفین خط امام به کلی پایان یافته محسوب می شد!
بلوک جدید نظامیان به عنوان پشتیبان روحانیت انقلابی
خط امام در واقع ائتلافی بود از دانشجویان جوان انقلابی که مسحور کاریزمای آیت الله خمینی بودند به علاوه ی کمیته های انقلاب و بعدها سپاه پاسداران و روحانیت انقلابی(۳) که قصد قبضه کردن قدرت سیاسی را داشت. این بخش از روحانیت از سپاه و دانشجویان جوان انقلابی برای بسط سلطه ی خود و تفوق بر دیگر گروههای معارض حداکثر استفاده را کرد. خط امامیها کوشیدند هر کانون قدرت معارض با آیت الله خمینی را از بین ببرند، حال چه آن کانون روحانیت سنتی باشد، چه یک حزب مارکسیستی. برخورد با مراجعی نظیرآیت الله کاظم شریعتمداری بخشی از پروژه ی بسط سلطه ی خط امام بود. روحانیون هوادار آیت الله خمینی همچنین کوشیدند با دستکاری در ساختار سنتی حوزه های علمیه و وابسته کردن آنها به دولت خود را از خطر مخالفتهای روحانیت مستقل برهانند. انقلاب فرهنگی و تصفیه ی وسیع و گسترده ی دانشجویان و اساتید نیز بخشی دیگر از پروژه ی سرکوب انقلابی خط امامی ها بود. نکته ی قابل توجه این است که سپاه در پیشبرد تمامی این پروژه ها نقش کلیدی داشت. در واقع روحانیون انقلابی به فراست دریافتند که ارتش باقی مانده از نظام شاهنشاهی به خاطر نوع تربیت و ساختار خود، بازوی مناسب و موتلف خوبی در پیشبرد پروژه ی سرکوب و انحصارگرایی انقلابی نیست. خط امامیها با توجه به وقایعی نظیر نوژه حتی از ارتش هراس نیز داشتند. از این رو بود که فکر یک تشکیلات نظامی جدید که هم بازویی مناسب باشد جهت سرکوب گروهای مخالف و هم وزنه ای باشد برای مهار ارتش از همان ابتدا انقلابیون را به چاره جویی وادار کرد. تاسیس سپاه پاسدارن که متشکل از وفادارترین نیروها به آیت الله خمینی بود حاصل همین چاره جوییها محسوب می شود. سپاه هم در جبهه های جنگ و هم در پیشبرد پروژه ی سرکوب دولتی و غلبه بر هرج و مرج، مهم ترین پشتیبان روحانیت انقلابی و در واقع منجی آن بود.
اوج گیری نظامیان در بلوک قدرت
با مرگ آیت الله خمینی نقش نظامیان در صحنه ی سیاسی ایران نه تنها کاهش نیافت که پر رنگ تر نیز شد. بلوک جدید نظامیان البته به دنبال قضایای منجر به حذف آیت الله منتظری از ساختار قدرت جمهوری اسلامی با تصفیه های نسبتا گسترده ای در سالهای آخر دهه ی ۶۰ نیز مواجه شد، رهبر جدید جمهوری اسلامی در روزگار فقدان مشروعیت کاریزماتیک برای تحکیم موقعیت خود به سپاه نیاز داشت.شاید هاشمی رفسنجانی و دیگرانی که نقش کلیدی در رهبری آیت الله خامنه ای داشتند هرگز در معادلات خود تصوری از دامنه ی نفوذ و قدرتی که سپاه در آینده ی جمهوری اسلامی خواهد یافت، نداشتند.
سالهای پس از ریاست جمهوری خاتمی اما آغاز حضور پر رنگ تر و علنی تر نظامیان در عرصه ی سیاسی ایران بود. سردارن نظامی پروژه ی اصلاحات و توسعه ی سیاسی که امثال سعید حجاریان طراحی کرده بودند را خطری جدی برای منافع بلوک اصلی قدرت در ایران می دانستند. در واقع دوم خرداد حاصل یک اشتباه در محاسبه بود و حالا نظامیان نمی خواستند این اشتباه ابعاد فاجعه باری برای هسته ی اصلی قدرت در جمهوری اسلامی داشته باشد. در عین حال هر چه ابعاد “فتنه ی خاتمی”(۴) گسترده تر شد نظامیان با پس زدن سایر گروههای صاحب نفوذ در قدرت سعی کردند خود را به نوک پیکان مبارزه با تحول دموکراتیک در ایران تبدیل کنند.روابط نظامیان و جناح اصلاح طلب که در واقع همان خط امامیهای قدرتمند و پر نفوذ دهه ی ۶۰ بودند، طی ۸ سالی که این جناح قوه ی مجریه و ۴ سالی که قوه ی مقننه را در دست داشت، روابطی همواره پر تنش و غیر دوستانه بود. اوجگیری این تنشها شاید به ۱۸ تیر ۷۸ و اتفاقات پس از آن باز گردد. نامه ی معروف فرماندهان سپاه به خاتمی که اصلاح طلبان و در راس آنها مجاهدین انقلاب(گروهی که خود در تاسیس سپاه نقشی ممتاز داشت) از آن به عنوان تهدید به کودتا یاد کردندنیز نمود بارزی از این روابط غیر دوستانه و حتی خصمانه بین نظامیان و اصلاح طلبان بود.
در واقع سرداران نظامی با اقدامات خود اعتماد به نفس از دست رفته ی محافظه کاران را به آنها باز گرداند، اتفاقی که اما رفته رفته رخ می داد فرا تر از این بود: نظامیان کم کم در جبهه ی مخالفان اصلاحات نقش اول و اصلی را از آن خود می کردند. در واقع حاشیه نشینی روحانیون سرشناس محافظه کار از ناطق نوری گرفته تا مهدوی کنی نمودی از این تغییر نقش نظامیان بود. قدرت سپاه بیش از هر چیز از امپراطوری اقتصادی آن ناشی می شود. رفته رفته و با حذف تدریجی اصلاح طلبان از بلوک قدرت[ که فرایند آن از دور دوم شوراها شروع شد و به انتخابات ریاست جمهوری نهم ختم شد]، تعارض افقی قدرت حول شکاف روحانیت و نظامیان شکل گرفت.
آنگونه که مشهور است در انتخابات ریاست جمهوری نهم نظر “راس هرم” به کس دیگری به غیر از احمدی نژاد بود ولی نظامیان حتی کاندیدای خود را به “راس هرم” نیز تحمیل کردندبی دلیل نبود که محمد باقر ذوالقدر-یکی از پر نفوذ ترین سران سپاه- عملکرد “نظام” را در انتخابات ریاست جمهوری «پیچیده» توصیف کرد.
حالا روحانیت که زمانی برای حذف دیگر مدعیان “افقی” از کمک نظامیان استفاده کرده بود، با همان نظامیان به عنوان یک رقیب افقی قدرتمند مواجه شده، در واقع غول چراغ جادو این بار گریبان علاءالدین را گرفته است. افزایش بی سابقه ی قیمت نفت نیز جدال در کاست قدرت را افزایش داده.پول نفت انگیزه ی نظامیان را برای قبضه ی کامل قدرت و کوتاه کردن دست شریک، دو چندان کرده. در واقع در تمام طول حیات جمهوری اسلامی میزان در آمدهای نفتی تاثیرات شگرفی بر جغرافیای سیاسی کشور داشته است.
در بستر چنین تحلیلی است که وقایعی نظیر تلاش روحانیان بلند پایه جهت تقویت موقعیت هاشمی رفسنجانی در ساختار قدرت یا ورود بی سابقه و بی پروای سید حسن خمینی به صحنه ی سیاسی و انتقادش از ورود نظامیان به سیاست قابل درک می شود.این در حالیست که همه می دانند توصیه ی آیت الله خمینی به منع دخالت نظامیان در سیاست در همه ی سالهای پس از انقلاب هرگز از حد یک تعارف سیاسی فراتر نرفته است.
حالا دیگر حتی روحانیون محافظه کار نیز خطر را بیخ گوش خود احساس می کنند. دعوت برخی از بلندپایه ترین روحانیون قم از علی لاریجانی جهت نامزدی از قم و ارتباط مستمر منتقدین محافظه کار احمدی نژاد با برخی روحانیون محافظه کار نظیر مهدوی کنی نیز در همین چارچوب قابل تبیین است، روحانیون می کوشند تا در برابر حذف خویش از قدرت مقاومت کنند و در این مقاومت آنچه که طیف میانه روی جناح محافظه کار نامیده می شود نقش عمده دارد. آنچه در این میان به خاطر ساختار عمیقا غیر شفاف قدرت، همچنان مبهم است، نقش و موضع “راس هرم” در این معادله است. برخی معتقدند «راس هرم» می کوشد تا موازنه بین روحانیان و نظامیان را حفظ کند، و در عین حال خود را در جایگاهی فراتر از هر دو قرار دهد. دسته ای نیز مدعی تمایل بیشترراس هرم به نظامیان هستند.
آنچه در این میان جالب توجه می نماید ظهور روحانیونی است که بیش از حوزه های علمیه نسب از سپاه می برند. اگر روزی روحانیون برای تحکیم پایه های قدرت خود سپاه را ساختند امروز سپاه نیز برای خود روحانی می سازد.در واقع جمهوری اسلامی هر روز که می گذرد هر چه بیشتر از حکومت روحانیان به حکومت نظامیان مبدل می شود، منتها نه نظامیانی از جنس نظامیان ترکیه یا حتی پاکستان که دیدگاههایی سکولار و غربگرا دارند، نظامیان متنفذ ایرانی دل در گروی اسلام سیاسی رادیکال دارند، و عظمت طلبی شان همه ی جهان اسلام را هدف گرفته است. در واقع آنچه اکنون در ایران حکومت می کند آمیزه ایست از نفت، قدرت نظامی-تبلیغی و اسلام سیاسی رادیکال(۵). در واقع حاکیت با توسل به همین مثلث است که هم می تواند خوب سرکوب کند و هم خوب بسیج کند؛ چه در راهپیماییهای مناسبتی و حکومتی چه در روزهای رای گیری.
اما پرسش اینجاست که با توجه به این جدال، آینده ی دموکراسی در ایران چگونه خواهد بود؟ باید در نظر داشت که هیچ کدام از طرفین این جدال به دموکراسی اعتقادی ندارند، هیچ نشانه ای هم دال بر تن دادن این گروه به حداقلی از مناسبات دموکراتیک وجود ندارد. دعوای حاضر در سطوح بالایی هرم، دعوا برای سهم بیشتر از «رانت» قدرت است. در چنین هسته ی اصلی قدرت هیچ مجالی به نیروهای تحولخواه و حتی اصلاح طلبانی که خود رااصلاح طلبان میانه رو می دانند برای ورود به قدرت نمی دهد در مجموع انجام اصلاحات دموکراتیک از طریق ورود به ساختار قدرت غیر ممکن به نظر می رسد (تجربه ی رد صلاحیتهای اخیر و مقاومتهای صورت گرفته در برابر جنبش دوم خرداد موید این گزاره است). حداکثر سقف اپوزیسیون مورد تحمل بلوک قدرت مهدی کروبی و حزب اعتماد ملی است[تازه این هم در سطحی کنترل شده!]در نتیجه از دل موازنه ی حاضر هیچ تغییر دموکراتیکی حاصل نمی شود(۶).ضمنا باید به این نکته نیز توجه داشت که در افق پیش رو هیچ چشم اندازی برای کاهش شدید قیمت نفت وجود ندارد، پس این موازنه چگونه تغییر می کند؟ آیا درون جامعه ی ایران نیروی سیاسی یا جنبشی اجتماعی وجود دارد که با حرکتی عمودی قادر به تغییر این موازنه ی افقی باشد و اگر وجود ندارد با توجه به شدت سرکوب و قدرت حکومت در کنترل اعتراضات آیا شانسی برای به وجود آمدن چنین نیرو و جنبشی قابل تصور است، اگر نه پرسش اساسی همچنان پا برجاست: عامل تغییر این موازنه از کجا باید بیاید؟
پی نوشتها:
۱) موریس دوورژه، جامعه شناسی سیاسی ترجمه ی ابولفضل قاضی
۲) بررسی تعارضات عمودی در ایران محتاج مجالی دیگر است. این تعارضات اگر چه اکنون نمی توانند تعیین کننده باشند ولی در فضایی که پایه های نظم کنونی موجود نباشند این تضادها اهمیتی اولیه خواهند یافت.
۳) در این نوشتار هر جا از تعارض روحانیان و نظامیان یاد می شود منظور آن دسته از روحانیان است که دل در گروی اسلام سیاسی دارند و خواهان مداخله ی روحانیان در حکومت هستند.
۴) عنوانی که ظاهرا یکی از فرماندهان ارشد نظامی در توصیف دوم خرداد به کار برده بود
۵) آنچه معمولا حزب پادگانی نامیده می شود در واقع چیزی نیست جز اتحاد عناصر سه گانه ی پول نفت، قدرت نظامی - تبلیغی و ایدئولوژی اسلامی-رادیکال
۶) در واقع باید دید الگوی گدار در ایران با توجه به موازنه ی توصیف شده چگونه خواهد بود. برخی از تحلیلگران از دو الگوی فروپاشی از درون و الگوی اسپانیایی به عنوان گزینه های محتمل یاد می کنند.
منبع:خبرنامه امیرکبیر