بازیگرانی که در جمهوری اسلامی برای همیشه ممنوع شدند
در حوزه سینما و تلویزیون «ممنوعالکار» به کسی گفته میشود که به دلیل یا دلایلی (که میتواند متنی یا فرامتنی باشد) تا اطلاع ثانوی اجازه کار ندارد. این تا اطلاع ثانوی از چند ماه آغاز میشود و گاهی اوقات تا چند سال هم به طول میانجامد. گاهی اوقات هم حکم ممنوعیت برای همیشه ادامه مییابد. چنانکه بسیاری از بازیگران سینمای فارسی دیگر نتوانستند مقابل دوربین ظاهر شوند. آنها که سالها ستاره بودند، یکشبه به پستوی خانههایشان کشانده شدند، عدهای مهاجرت کردند و برخی هم ماندند و کوشیدند تا حکم ممنوعالکاریشان باطل شود؛ اتفاقی که جز در مواردی اندکشمار رخ نداد.
از همان روزهایی که انقلاب اسلامی شکل گرفت، میشد حدس زد که سیر اتفاقات بعدی، سینمای ایران را هم مثل خیلی چیزهای دیگر دچار تغییر و تحول خواهد کرد؛ در روزهایی که مردم برخی از سینماها را در ردیف مشروبفروشیها و کابارهها قرار دادند و آنها را به آتش کشیدند. شاید علتش خود سینما بود که شأنش را در حد کافه و کاباره پایین آورده بود و حالا به عنوان مرکز فساد و فحشا در آتش میسوخت. وقتی با سالن سینما اینگونه برخورد میشد، تصور اینکه چه عقوبتی در انتظارعوامل سینمای فارسی است، چندان دور از ذهن نبود. شاید به همین خاطر بود که بسیاری از صفحات اولین مجله سینمایی پس از انقلاب پر شد از توبهنامههای دستاندرکاران سینمای فارسی. در هر شماره «تصویر ۵۸» که به سردبیری سیروس قهرمانی منتشر میشد میشود توبهنامههای فلان بازیگر را خواند که از کردههایش ابراز پشیمانی میکرد و قول میداد که بعد از این در خدمت نظام و انقلاب حرکت کند. این البته فقط یک سوی ماجرا بود، چون در همین مجله میشد صدای بلند تکفیر مخالفان را هم شنید که سینمای فارسی و عواملش را از بیخ و بن مبتذل و مبین ضدارزشها میدانستند. در روزهای پرتب و تاب پیروزی انقلاب اسلامی و شرایط حاکم بر جامعه، تولید فیلم عملا متوقف بود و سینما هم متولی نداشت. سینمایی که البته خیلیها با نفسش مخالف بودند ولی جمله رهبر انقلاب در بهشت زهرا باعث شد تا سینمای ایران از بین نرود: «ما با سینما مخالف نیستیم با فحشا مخالفیم.» به قول فریدون جیرانی:“سینمای پس از انقلاب با همین جمله و برپایه این تعبیر حکیمانه، آغاز شد!” هر چند در فضایی ملتهب و پر از تنش و جنجال؛ چیزی که روح زمانه بود و کل جامعه به آن مبتلا. این چنین بود که اولین جلسه سندیکای هنرمندان که قرار بود به موضوع بیکاری هنرمندان بپردازد با خط و نشان کشیدن برخی از اعضا به جنجال کشیده شد. حتی اطمینانی هم که محمدعلی نجفی به عنوان سرپرست اداره کل نظارت و نمایش به اهالی سینما داد، فضایی حاکی از امنیت شغلی را به وجود نیاورد.
«فریاد مجاهد» به عنوان اولین فیلم تولید شده پس از انقلاب با مخالفت برخی از اهالی سینما از پرده پایین کشیده شد. در روزهایی که بخش قابل توجهی از ستارگان سینمای فارسی یا در ایران نبودند یا فعالیتی نداشتند، برخی از آنها کوشیدند تا خودرا با شرایط جدید وفق دهند؛ روزهایی که «جاهل» به «مجاهد» تبدیل شد. رضا بیک ایمانوردی و بهمن مفید از اولین ستارههای سینمای ایران بودند که پس از انقلاب فیلم بازی کردند.جالب اینکه بهمن مفید وقتی در کاشان در فیلمی نقش یک روحانی را بازی میکرد مورد ضرب و شتم مردم قرار گرفت. مردمی که نمیتوانستند بپذیرند بازیگری که تا دیروز نقش جاهلها را بازی میکرد حالا در کسوت روحانی مقابل دوربین میرود.
هر چند در این سالها هنوز ستارههای سینما به صورت متناوب در فیلمها حضور مییابند و روی پرده سینماها هم فیلمهایی است که همین بازیگران در آنها بازی کردهاند. هر چند در کنار حضور برخی از بازیگران در سینما، صرف نمایش برخی از فیلمها هم اعتراضاتی را بر میانگیزد. مثلا نمایش فیلم «نفسبریده» (سیروس الوند) در سینمایی در میدان شهدا، به مثابه دهنکجی تصویر درشت بهروز وثوقی در سر در سینما به خون شهدا تعبیر شد. اینکه فیلم خالی از ابتذال فیلمفارسی بود و در سال ۵۷ ساخته شده و حالا با تاخیر به نمایش درآمده بود، چندان اهمیت نداشت. مساله حضور بهروز وثوقی در آن بود؛ یکی از مهمترین ستارههای سینمای قبل از انقلاب که در آستانه پیروزی انقلاب، از ایران مهاجرت کرد. وثوقی فقط ستاره نبود، بلکه بازیگری بود خوشقریحه که خیلیها او را بهترین بازیگر سینمای ایران میدانستند. بازیگری که با اغلب کارگردانان موجنو سابقه همکاری داشت. ولی او هم به واسطه حضورش در سینمای تجارتی و هم اینکه در دهه پنجاه مهمترین سوپراستار سینمای ایران بود، شمایلی بود که باید کنار گذاشته میشد. مهمتر از همه اینها، ارتباطات تاسفبار این بازیگر با دربار بود. در واقع بهترین بازیگر سینمای قبل از انقلاب از چنین حاشیه پررنگی در زندگی هنریاش لطمه خورد. از ارتباط با دربار پهلوی، همواره به عنوان مهمترین عامل ممنوعالکاری وثوقی نام برده شد.
پس یکی از دلایل ممنوعالکار شدن دستاندرکاران سینمای فارسی میتوانست سیاسی باشد ولی اکثریت قریب به اتفاق اهالی سینما، اصلا نسبتی با سیاست برقرار نمیکردند؛ کسانی که گیج از اتفاقات رخ داده در سال ۵۷ ، نگران سرنوشت خودشان بودند. جالب اینکه وزارت فرهنگ به عنوان متولی رسمی سینما، در آن مقطع گرچه هدف خود را مبارزه با ابتذال در سینما اعلام کرد ولی در برابر بسیاری از دستاندرکاران سینما گارد نگرفت.
همچنان که مهدی کلهر در مقام معاونت سینمایی وزارت ارشاد میکوشید تا اندازهای فضا تلطیف شود، بسیاری از بازیگران معروف آن سالها با مسوولان سینمایی ملاقات میکردند و جواب میشنیدند که باید کمی صبر کنند تا سینما تثبیت شود.
این همه درباره بازیگران مرد بود، چه ستارگان زن سینما به طور کلی کنار رفته بودند. از بازیگرانی که بیشتردر نقش زنهای نهچندان خوشنام حضور یافته بودند مثل فروزان، شورانگیز طباطبایی و ایرن (که نقش کوتاهی در «خط قرمز»پایان کارنامه بازیگریاش بود) گرفته تا حتی بازیگری چون پوری بنایی که در اغلب موارد نقش زنان سنتمدار و پاکدامن ایفا میکرد. با پیروزی انقلاب تقریبا همه زنهایی که نقش اول فیلمی را بازی کرده بودند کنار رفتند جز دو تن: سوسن تسلیمی و پروانه معصومی.
تسلیمی بعدها با مشکلات و محدودیتهای زیادی مواجه شد و سرانجام هم از ایران رفت و معصومی سالها پرکارترین بازیگر سینمای ایران بود. فرزانه تاییدی هم در سال ۵۸ «میراث من جنون» را کار کرد و بعد به دیگر ستارگان زن سینمای فارسی پیوست. در سالهایی که اصلا چگونگی حضور زن بر پرده سینما خود چالشی مهم به شمار میآمد، طبیعی بود تداوم حضور ستارگان زن برتابیده نشود. به این ترتیب بر نام انبوه زنانی که روزگاری پرده سینما را به اشغال خود درآورده بودند، خط قرمز کشیده شد. جامعه انقلابی ایران، سیمای دیگری از زن میطلبید؛ زن انقلابی مسلمان که تجسماش در سیمای بازیگری آن زمان، کمی بعید مینمود.
مهدی کلهر معاونت وقت سینمایی با حضور ستارههای قدیمی مخالفتی نداشت. او در دوران حضورش کوشید تا تفاهمی میان دستاندرکاران قدیمی سینما و مدیران انقلابی ایجاد کند. در همین سالها بود که فردین، ناصر ملکمطیعی، ایرج قادری، سعید راد، مرتضی عقیلی و… مقابل دوربین رفتند.
ایرج قادری با نوشتن توبهنامهای که در تیر ۱۳۵۹ به چاپ رسید، آماده ساخت «برزخیها» شد؛ فیلمی که حالا بیشتر به آخرین عکس یادگاری چند ستاره دیرپای سینمای ایران میماند. فردین، ملکمطیعی، سعید راد و ایرج قادری ترکیبی بود که پیش از آن هرگز در قبل از انقلاب هم سابقه نداشت. «برزخیها» با صدور مجوز از وزارت ارشاد ساخته شد و معاونت سینمایی مخالفتی با حضور ستارههای سابق سینمای فارسی نکرد. چنانکه در همان زمان از بازی بیک ایمانوردی در «راهی به سوی خدا» نیز ممانعت نشد.
با نمایش «برزخیها» اما چنان جوی علیه فیلم، بازیگران و سازندگانش به راه افتاد که پیش از آن سابقه نداشت. حوزه اندیشه و هنر اسلامی به سرکردگی محسن مخملباف با تندترین الفاظ به «برزخیها» حمله کرد. حملاتی که مهدی کلهر در برابرش ایستاد و اجازه نداد فیلم را از پرده به پایین بکشند. گرچه کمی بعد با ایجاد تغییراتی در وزارت ارشاد، هم او و تیماش کنار رفتند وهم فردین، ناصر ملکمطیعی، مرتضی عقیلی، رضا بیکایمانوردی و… برای همیشه ممنوعالکار شدند.
سیدمحمد خاتمی به وزارت ارشاد آمد و در پیاش فخرالدین انوار و سیدمحمد بهشتی هم از تلویزیون به ارشاد آمدند. در همان سالهای آغازین حضور تیم انوار، مصاحبههایی با مسوولان رده اول نظام در خصوص سینما ترتیب داده شد. مصاحبههایی با سوالهای مشترک و یکی از سوالها هم این بود: «دستاندرکاران قدیمی سینما در ردههای مختلف به دو گروه تقسیم میشوند: «گروهی که عهدهدار وجه فرهنگی سینما هستند و گروهی که عهدهدار وجه فنی و تکنیکی آن میباشند.» در مورد گروه اول تیپهای مختلف وجود دارد؛ برخی شهرت به فساد دارند و برخی نه. برخی مخالف جمهوری اسلامی هستند و برخی از انقلاب تمکین میکنند،برخی نیز سینما را رها کردهاند. در مورد طرز برخورد با این افراد، گروهی معتقدند به هیچ کدام نباید اجازه کار داد، بعضی معتقدند بین آنها باید فرق قائل شد، گروهی هم معتقدند باید با کنترل و نظارت به همه کار داد. به نظر شما با چنین افرادی چگونه باید برخورد کرد؟»
میرحسین موسوی نخست وزیر در پاسخ به این سوال چنین گفت: «از گروههای فنی میتوان استفاده کرد جز در مواقعی که مخالف نظام جمهوری اسلامی باشند. در زمینه کارگردانان و نویسندگان به اعتقاد بنده از چهرههایی که نشان بدهند صمیمانه در خدمت نظام جمهوری اسلامی هستند، با دقت و نظارتی که روی کار آنها میشود، میتوانند کار کنند و آثار خود را عرضه کنند. در مورد بازیگران کسانی که قویا در خدمت نظام طاغوت و ارزشهای حاکم بر آن زمانه بودهاند نباید در فیلمها ظاهر شوند. اینگونه بازیگران یا ستارههای طاغوت بهتر است اگر توبه نیز کردهاند در کارهای دیگر مشغول باشند.»( ۱)
سیدمحمد خاتمی هم که به تازگی به سمت وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی منصوب شده بود نیز نظراتش در این رابطه همسو با نخست وزیر بود: به مشتهرین به فساد و کسانی که مروج پلیدترین جنبههای فرهنگ ضداسلامی بودهاند نباید کارهای فرهنگی و از جمله وجه فرهنگی سینما را سپرد. هر چند اگر مدعی باشند که توبه کردهاند، بسیار خوب، در جامعه میتوانند به فعالیتهای مختلفی مشغول شوند ولی در صحنه فرهنگ و هنر جایی برای آنان نیست. معتقدم که رعایت این اصل صرف نظر از این که خود یکی از مصادیق بارز پالایش فرهنگی است، حداقل احترامی است که به انقلاب خونبار اسلامی میگذاریم. ولی آنان که شهرت به فساد ندارند هر چند ممکن است نقطه ضعفهایی در سابقه یا لاحقه آنان وجود داشته باشد، ولی به هر حال خود را متعلق به نظام میدانند و آماده خدمت هستند، میشود از وجود آنان (البته باز هم نه به عنوان محور کار فرهنگی) استفاده و کسانی که نقطه ضعفهای بیشتری دارند بسته به موقعیت در نقشهای غیرمثبت، حضور یابند. ولی آن کس که مخالف با جمهوری اسلامی و مردم قهرمان و مومنی که این جمهوری را پدید آوردند و اینک نیز با خون و جان از آن پاسداری میکنند، خدمت نخواهند کرد و فیلم نخواهند ساخت و بازی نخواهند کرد و باید عطای او را به لقایش بخشید.»( ۲)
با این پسزمینه طبیعی بود که روند ممنوعالکاریها نهادینه شود. مسوولان تازهای بر مصدر کار آمده بودند که برای تغییر فضای سینما و دور شدن از سینمای فارسی، فید کردن ستارهها را الزامی میدانستند.
به این ترتیب اگر مهدی کلهر و پیش از او محمدعلی نجفی میکوشیدند که میان نهادهای دیگر و ستارگان سینما نقش میانجی را ایفا کنند، تیم انوار – بهشتی با اطلاع از نظرات مسوولان درباره سینما، کوشیدند تا همان حرفها را عملی کنند. به خصوص درباره قسمتی که به منع فعالیت دستاندرکاران سینمای قبل از انقلاب، اشاره شده بود. نکتهای محوری در میان این صحبتها قرار داشت؛ اینکه دستاندرکارانی که گذشته سینمای ایران را تداعی میکنند باید حذف شوند. «تداعی» نکته مهمی است. چیزی که سیدمحمد بهشتی هم در گفتوگویی که در همان زمان انجام میدهد به آن اشاره میکند. او با طفره رفتن از پاسخ به این سوال که لیست سیاهی درباره هنرمندان وجود دارد، چنین میگوید: «من نمیگویم لیست سیاهی هست یا نیست. ولی اعتقاد به لیست سیاه درست کردن ندارم. باید ببینیم یک بازیگر وقتی قبل از انقلاب در فیلمی ظاهر میشد، چه هویتی داشته است. گاهی این توانایی را پیدا میکرد که از پرده سینما جدا شود و در اذهان تماشاگر به عنوان یک بازیگر، به عنوان آقای فلان یا خانم بهمان که دیگر پرسوناژ آن قصه نیست، مطرح شود. یک آدم دیگری میشد که ما نگران عشق و عاشقیها، طلاقها، عیاشی، آرایش مو و خیلی چیزهای دیگرش بشویم. حالا بعد از انقلاب، یا همچنان آن اثر در اذهان موجود است. یعنی مردم میروند فیلمی را ببینند که احوال هنرپیشه را دوباره بپرسند، یا واقعا میخواهند یک فیلم را تماشا کنند. یک وقت کسی میگفت که «بهروز وثوقی در فیلم «گوزنها» خیلی خوب بازی کرده بود.» تو نمیبایست وثوقی را در فیلم ببینی. اگر قرار است دوباره به سینما برویم که بهروز وثوقی را ببینیم و دنبال او باشیم طبیعتا اشکال دارد. حالا چه قبل از انقلاب باشد چه بعد از انقلاب. این نکته مهم است که شما وقتی فیلمی را میسازید با تعدادی هنرپیشه، آیا این هنرپیشگان در چارچوب فیلم هویت دارند یا خارج از آن. ما مخالف هویتشان نیستیم ولی چنانچه این هویت ارزشمند باشد و بشود بر آن صحه گذاشت ایرادی ندارد. ولی اگر خلاف این باشد ایراد دارد. اگر فیلمسازی اظهار علاقهمندی کند از وجود هنرپیشهای که قبل از انقلاب همیشه اصرار داشته به وسیله بازی در نقشهای مثبت توجه تماشاچی را به خودش جلب کند، بهره ببرد و یک نقش منفی به او بدهد که ایجاد سمپاتی در تماشاگر نکند، حتی به نفع این حرکت فیلمسازی است. هیچ اشکالی ندارد که در جای خودش از وجود همه این هنرپیشهها استفاده کرد. آن وقت حتی بیک ایمانوردی هم میتواند فیلمی بازی کند. ولی به شرطی که او، هم نقش منفی بازی کند هم فیلم را تحتالشعاع خودش قرار ندهد. اما آیا بیک ایمانوردی میپذیرد که یک نقش منفی ده دقیقهای بازی کند؟ اینکه ما بیاییم یک لیست سیاه و سفید درست کنیم، حلال مشکلات نیست. چون سینما طبیعت عجیب و غریبی دارد. تا اسمش را میگذاری در لیست سیاه، آنها که در لیست سفید هستند یک دفعه قیمتشان را چهار برابر بالا میبرند و اثر کار دگرگون میشود. من که این جا نشستهام از وجود چنین لیستی بیخبرم.»( ۳)
سینمای موسوم به «نظارتی – هدایتی» با نفی سینمای گذشته شکل گرفت و هر چیزی که سینمای قبل از انقلاب را تداعی میکرد، حذف شد. در این میان «شهرت» از «اخلاقیات» اهمیت بیشتری داشت. چنانکه بازیگری که در تمام عمر نقشهای اخلاقی بازی کرده بود و سمبل جوانمردی و انصاف بود به جرم ستاره بودن ممنوعالکار شد و در عوض بازیگرانی که در سالهای قبل از انقلاب بیشتر در نقشهای غیراخلاقی ایفای نقش کرده بودند، به خاطر اینکه بازیگر نقشهای مکمل بودند امکان فعالیت یافتند. به این ترتیب آنها که در دهه پنجاه جاهلان بیمعرفتی بودند، در دهه شصت، نقش ماموران سفاک ساواک را ایفا کردند و از محاق نجات یافتند.
سال ۱۳۶۴ که نقطه عزیمت سینمای نوین ایران است در این خصوص هم سال مهمی است. سالی که به تدریج در آن میشد به بار نشستن تلاشهای انوار و بهشتی را دید. با تولد سینمای نوین ایران و ظهور فیلمهایی چون «دونده» و «جادههای سرد» که نام سینمای جمهوری اسلامی را در جشنوارههای جهانی مطرح کردند، آخرین نشانههای سینمای فارسی هم حذف شدند. سالی که ایرج قادری پس از ممنوعالتصویر شدن، اجازه کارگردانیاش را هم از کف داد و سعید راد که به نظر میرسید به خاطر بازی در فیلم «سفر سنگ» (که اثری درخدمت انقلاب ارزیابی شد) از حاشیه امنیت بیشتری برخوردار است، پس از بازی در هفت فیلم، ممنوعالکار شد.
دامنه ممنوعالکاری البته تنها در زمینه بازیگری نبود؛ چنانکه از سالهای قبل کارگردانانی که سمبل فیلمفارسی به شمار میآمدند، ممنوعالکار شده بودند؛ چهرههایی مثل رضا صفایی که در ابتدای پیروزی انقلاب هم به صورت شتابزده و ریاکارانه فیلمهایی مثلا انقلابی ساخته بودند. صفایی که تا همین یک سال پیش اجازه کارگردانی در سینما نداشت، پرکارترین فیلمساز سینمای ایران در سالهای قبل از انقلاب بود. فردی که به عنوان سمبل فیلمفارسی شناخته میشد، ممنوعالکار شد. درست مثل امان منطقی، امیر شروان، سیامک یاسمی و…. حتی در رشتههای فنی هم که حساسیت چندانی وجود نداشت، گاهی اوقات شاهد ممنوعالکاری بودیم. مثلا نصرتاللهکنی که در سالهای قبل از انقلاب با فیلمسازانی چون مسعود کیمیایی، علی حاتمی وجلال مقدم کار کرده و از بهترین فیلمبرداران سینمای ایران بود؛ بعد از فیلمبرداری یکی دو فیلم انقلابینما مثل «فریاد مجاهد»، امکان فعالیت در سینما راتا نزدیک به یک دهه از دست داد.
ممنوعالکاریها در نیمه اول دهه شصت، حتی شامل فیلمسازان موج نو هم میشد. مسعود کیمیایی، داریوش مهرجویی، بهرام بیضایی و علی حاتمی هر یک به نوعی، با اولین تجربههایشان در سینمای پس از انقلاب؛ مغضوب واقع شدند. سیدمحمد بهشتی در همان گفتوگوی سال ۱۳۶۳ با لحنی نهچندان مناسب از فیلمها و فیلمسازان موجنویی یاد میکند: «فیلم «دایره مینا» جز طرح یک بنبست چه چیز تازهای ارائه میدهد؟ «طبیعت بیجان» چه پیام جاندار و پرمفهومی جز طرح یک بنبست دارد؟ فیلمهای دیگر هم همینطور. فضای روشنفکری آن زمان فضای «بنبست»بود… همه اینها ملهم از یک جریان فکری هستند. جریانی که بعد از انقلاب بطلانش ثابت شد و نمیتواند منت بگذارد که من به حرکت انقلاب کمک کردهام. به خاطر این که او در فیلمهایش یک بنبست را مطرح میکند و این طرح جز اینکه مخاطبش را به بنبست بکشاند، هیچ کار دیگری نمیکند.»( ۴)
با این صحبتها از سوی کسی که معمار سینمای نوین ایران نامیده میشود، طبیعی بود که فیلمسازان موج نو امکانی برای فعالیت نداشته و عملا ممنوعالکار باشند. هر چند بهشتی خیلی زود پی برد که سینمای ایران برای اعتلا به بزرگانش نیاز دارد. از همان فیلمسازان روشنفکری که او با کنایه از آنها سخن میگفت از نیمه دوم دهه شصت، دعوت به عمل آمد تا فیلم بسازند و به رونق سینما کمکی کنند.
یکی از نکات جالب توجه در آن سالها ضوابط متفاوت سینما و تلویزیون برای ممنوعالکاری بود. در حالی که تلویزیون رسانهای حساستر و پرمخاطبتر از سینما بود، گاهی اوقات شاهد بودیم بازیگری که در سینما ممنوعالکار شده به تلویزیون میآید و سریال بازی میکند. به عنوان مثال داوود رشیدی که یکی از پرکارترین بازیگران سینمای ایران در نیمه اول دهه شصت بود، از سال ۱۳۶۵ به دلایلی در سینما ممنوعالکار شد؛ ممنوعیتی که نزدیک به یک دهه طول کشید و در همه این سالها رشیدی در تلویزیون سریال و نمایشهای تلویزیون بازی میکرد. اتفاقی که در دهه هفتاد برای ابوالفضل پورعرب هم تکرار شد. او هم وقتی در سینما ممنوعالکار شد به تلویزیون رفت و در سریال «تنهاترین سردار» ایفای نقش کرد.
در دهه شصت دولت خود را ملزم به نظارت و دخالت در همه امور میدانست. این چیزی بود که دولت چپگرای میرحسین موسوی به آن اعتقاد داشت و آن را از قوه به فعل هم در میآورد.در حوزه سینما هم همه چیز تحت کنترل دولت قرار داشت و در عوض سینما با کمکهای اقتصادی و مالی دولت به حیاتش ادامه میداد.
در دورانی که سینما تثبیت شده و به ساحل آرامش و ثبات رسیده بود، دیگر تکلیف هنرمندان ممنوعالکار هم مشخص شده بود، هر چند سیاست این بود که هیچ کس علنا ممنوعالفعالیت نامیده نشود. بلکه همان زمان تقاضا برای دریافت پروانه ساخت، از تهیهکننده خواسته میشد به جای فلان بازیگر شخص دیگری را پیشنهاد بدهد تا پروانه ساخت صادر شود.
در اواخر دهه شصت، چیزی که باعث ممنوعالکاری بازیگران میشد، مساله دستمزدها بود. سینمایی که مسوولانش مخالف ستارهسالاری بودند، در برابر شکایت هر تهیهکنندهای از بازیگری معروف، جانب تهیهکننده را میگرفتند و بازیگر را برای مدتی ممنوعالکار میکردند؛ اتفاقی که در مورد اکبر عبدی و فرامرز قریبیان دو بازیگر محبوب و پرکار سینمای ایران در دهه شصت رخ داد و هر دو مدتی به خاطر درخواست دستمزدی بالا، ممنوعالکار شدند. به تعبیر عدهای، ستارهها و کلا بازیگران معروف، نشانههایی آشکار از سینمای گیشه بودند و در برابر سینمای گیشه هم چون الزاما در برابر سینمای اندیشه قرار داشت (!) باید میایستادند و گاهی اوقات تاوان این ایستادن را باید ستارهها میپرداختند! چنانکه خیلیها علت ممنوعالکار شدن سعید راد را فروش بالای فیلمهایش به خصوص «عقابها» میدانستند؛ دلیلی که الان شاید پرت به نظر برسد ولی در آن سالها خالی از حقیقت نبود.
گاهی اوقات دلیل ممنوعالکاری خیلی سادهتر از این چیزها بود. بهاره رهنما که در سال ۷۱ با «افعی» به سینما آمد چند سال پیش در گفتوگویی، ممنوعالکاری خود در دوران انوار را امضا دادن در مقابل سینما عنوان کرد. گویا این بازیگر در مقابل سینما در حال امضا دادن بود که یکی از مدیران وقت سینما او را مشاهده میکند و نتیجه اینکه چنین تعبیر میشود که بهاره رهنما فعلا جنبه حضور در سینما را ندارد و بهتر است قدری کنار گود باشد!
گویا با همین منطق، تلویزیون گروه «ساعت خوش» را مدتی ممنوعالکار کرد که این یکی البته کاملا به حق بود، چون برخی از بازیگران «ساعت خوش» عملا نشان دادند که ظرفیت شهرت را ندارند. آنها در واقع غرق در مردابی شدند که نشریات زرد برایشان فراهم کرده بودند. در اواسط دهه هفتاد در حالی که فعالیت فیلمسازی ایرج قادری آزاد میشود، شاهد موجی از ممنوعالکاریهای مقطعی هستیم. در بین بازیگرانی که گهگداری به لیست سیاه میروند نام هر نوع شخصی را میتوان دید.از نیکی کریمی و فاطمه معتمدآریا گرفته تا رضا رویگری و ابوالفضل پورعرب که هر یک در مقطعی طعم ممنوعالکاری را چشیدند.
پس از دوم خرداد، فضا باز شد و حتی صحبت از بازگشت ستارههای قدیمی به میان آمد. همانها که سالها بود ممنوعالکار بودند. در عمل اما سیفالله داد بهترین معاونت سینمایی همه این سالها، با همان منطق سیدمحمد بهشتی در دهه شصت، مقابل این موج ایستادگی کرد. اتفاقی هم اگر افتاد در دورههای بعد از داد بود که یکی دو ستاره قدیمی مجددا مقابل دوربین رفتند و اتفاقا هیچ اتفاقی هم نیفتاد و هیچ چیزی هم برای مخاطب تداعی نشد؛ یا اگر چنین هم شد، آسمان به زمین نیامد!
آخرین موج ممنوعالکاریها در پی اتفاقات ناخوشایند هشتمین جشن خانه سینما، اتفاق افتاد؛ اتفاقاتی که پسلرزههایش تا همین چند وقت پیش ادامه داشت و حاصلش زیر سوال رفتن شأن و منزلت سینمای ایران و ممنوعالکار شدن تعدادی از اهالی سینما بود. این بار سیر اتفاقات به گونهای پیش رفت که از درون صنف و به صورت رسمی، ممنوعالکاری چند بازیگر سینما اعلام شد. هر چند این موج هم سرانجام آرامش یافت.
ممنوعالکاری در سالهای اخیر بیشتر خوراکی برای نشریات زرد بوده تا از نمدش کلاهی برای خود بدوزند.
محمدرضا گلزار چهره ثابت نشریات زرد در این خصوص بوده است. ستارهای که خیلی زود نشان داد بازیگر خوبی هم میتواند باشد، حاشیههایش تبعاتی را به همراه داشت که حاصلش دو سال ممنوعالکاری بود. در این میان هر تهیهکننده زرنگی که میتوانست به نوعی مشکل او را ولو به صورت موقت حل کند، با پایینترین دستمزد، پولسازترین ستاره سینمای ایران را به خدمت میگرفت و سرانجام مشکل گلزار هم حل شد. مثل مشکلشریفینیا و مشکل گوهر خیراندیش، که این ممنوعالکاریها حکم تنبیه انضباطی را برای بچههایی دارد که گاهی اوقات فراموش میکنند در چه موقعیتی به سر میبرند.
ممنوعالکاریهای موقت و چند ماهه را باید کنار ممنوعیت مادامالعمر ستارهای چون فردین بگذارید که با منطقی جز آنچه در اصل ۲۸ قانون اساسی آمده از فعالیت باز داشته شد؛ او که ستاره سینمای نازل آبگوشتی بود ولی برای جامعه تداعیکننده «بیاخلاقی»نبود. در چنین مواردی هم «اخلاق» باید ملاک باشد نه «زیباییشناسی»؛ که در صدور حکم ممنوعالکاری برای هر کس که فعالیتش مخالف اسلام، مصالح عمومی و حقوق دیگران بوده، عین قانون و شرع عمل شده ولی در غیر این صورت، تنها معیارها و سلیقههای شخصی سرنوشت فعالیت هنری برخی را تعیین کرده است.در این میان اگر هم انتقادی هست فقط به مدیران وقت فرهنگی باز نمیگردد که در سالهای گذشته خیلیها به ایجاد چنین فضایی دامن زدند. داستان پرپیچوخم ممنوعالکاریها در عین پیچیدگیهای حاصل از شرایط اجتماعی و سیاسی، گاهی اوقات خیلی هم ساده بوده؛ به سادگی خصومت یک شخص با دیگری و حسادتها و عقدههایی که سرباز کردنش به قیمت برزخی شدن یک همکار تمام میشده است. به همین سادگی.
پینوشتها
۱و ۲- تاریخ سینمای ایران تالیف جمال امید، جلد دوم، صفحات ۲۲۷ و ۲۲۹
۳ و ۴- ماهنامه فیلم، شماره ۱۲، اردیبهشت ۱۳۶۳
منبع: نسیم- ۱۳۸۵