متفق شده‌ایم که متحد نشویم

احمد زیدآبادی
احمد زیدآبادی

می‌گوییم ایرانی‌ها توان کار جمعی را ندارند. می‌گوییم در دیگر نقاط جهان اگر دو نفر با هم کار کنند، نتیجه ‏کارشان ضربدر دو می‌شود اما اگر دو ایرانی با هم کار کنند، محصول کارشان تقسیم بر دو می‌شود.‏

از این قبیل مثال‌ها می‌گوییم و می‌گذریم غافل از اینکه این ناتوانی از کار جمعی، حیات جامعه ایرانی را در ‏معرض انحطاط کامل قرار داده است.‏

پیش از این، در جایی نوشته بودم که ای کاش می‌شد نظامی اجتماعی را طراحی کرد که بر کار انفرادی ‏استوار باشد تا ما ایرانی‌ها هم بتوانیم بر مبنای آن زندگی کنیم، اما چه می‌توان کرد وقتی که لازمه جمعی ‏زیستن، کار جمعی را می‌طلبد و دست خدا نیز با جماعت است.‏

به نظر من همه ناکامی‌های جامعه ایرانی در 150 ساله اخیر برای دستیابی به پیشرفت، توسعه، قانونمندی، ‏دمکراسی، آزادی، عدالت و حقوق بشر ریشه در ناتوانی ما از کار جمعی دارد، اما اینکه دلیل ناتوانی ما از ‏کار جمعی چیست خود حکایتی است مفصل که بیشتر روانشناسان اجتماعی باید به ان پاسخ گویند.‏

اینکه تاریخ احزاب و تشکل‌های سیاسی در واقع تاریخ درگیری‌های درونی و انشعاب‌های پی در پی آنهاست، ‏تصادفی نیست. جالب آنکه افرادی که از یک گروه انشعاب می‌کنند، دیگر هدفی جز حمله به هم حزبی‌های ‏سابق خود و افشای آنان به عنوان “خطرناکترین” موجودات عالم برای خویش نمی‌شناسند! و جالب تر اینکه ‏جرقه نزاع و جدایی، اغلب مسائل شخصی است اما چون ما ایرانیان خود را فرشته فرض می‌کنیم و دخالت ‏دادن مسائل شخصی در رفتارهای سیاسی و اجتماعی را از اساس انکار می‌کنیم، پس در پی کشف تضادهای ‏بنیادین فکری و عقیدتی با همفکران قبلی خود بر می‌آییم و در طرفه العینی ایدئولوژی تازه‌ای راتدوین می‌کنیم ‏که نه فقط هیچ جزء اش شبیه ایدئولوژی همکاران سابق نیست بلکه بر مبنای تضاد با آن ساخته و پرداخته شده ‏است.‏

اختلافی که اینک در اردوگاه محافظه کاران ایران افتاده هر چند که از نقطه نظر سست شدن پایه‌های سد ‏سکندر اقتدارگرایی در جامعه ایرانی ممکن است مفید باشد اما از منظر عدم توانایی کار جمعی حتی در بین ‏کسانی که بر خر مراد سوارند، باعث تاسف است.‏

ظاهرا ما ایرانی‌ها نیاز به هاتفی داریم تا چون رعد در آسمان بغرد و بر سرمان فریاد بزند که یا توان کار با ‏هم را پیدا کنید و یا اینکه محکوم به فنا هستید! اینکه چنین ندایی کارساز شود قطعا محل تردید است.‏

دقیق نمی‌دانم. شاید متوهم باشم، اما بر این باورم که کور سوی فرصتی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری ‏دهم در افق سیاسی ایران در حال ظهور است و شاید با یک کار گسترده جمعی بتوان از این فرصت برای ‏مهار تهدید‌های فراروی جامعه استفاده کرد.‏

اگر در ظهور فرصت تردیدی هم باشد اما در این نکته تردیدی نیست که استفاده از آن، نیازمند همفکری، ‏همسویی، همراهی، همکاری و اتحاد همه ایرانیانی است که از شرایط جامعه ناخرسندند و آرزوی روزهای ‏بهتری را دارند.‏

این مساله ایجاب می‌کند که در این شرایط همه همدیگر را به حساب آورند و بخصوص از تعلقات شخصی، ‏حزبی و جناحی خود فاصله بگیرند. اینها همه اما توصیه‌هایی اخلاقی است که گویا دیگر در ایران خریداری ‏ندارد.‏

چندی پیش این مساله مطرح شد که فعالان سیاسی در ایران در اعتراض به محدودیت‌های پیش روی خود ‏جملگی خود را به زندان اوین تسلیم کنند تا بدینوسیله حرکت مظلومانه و غیر خشونت آمیز جمعی شکل گیرد، ‏اما هر که این را شنید، گفت: ده نفر نخست را ابتدا پیدا کنید تا من نفر یازدهم باشم. البته پیدا بود که این طرح ‏خیال انگیز است و هواداری پیدا نمی‌کند.‏

بر همین اساس، من پیشنهاد کردم که دستکم می‌توان یک سکوت جمعی شش ماهه کرد تا هم ندای وحدتی باشد ‏هم صدای اعتراضی باشد و هم هزینه‌ای در بر نداشته باشد. اما این هم به همان اندازه تسلیم زندان اوین شدن ‏خیال انگیز بود نه از آن رو که عده‌ای آن را محافظه کارانه و از دست دادن فرصت برای بلند کردن صدای ‏اعتراض خود دانستند، بلکه از آن رو که برخی از دوستان از قضا آن را به دلیل سلبی بودن و جمعی بودنش، ‏پر هزینه یافتند!‏

با خود می‌اندیشم وقتی که نتوان در باره ابتدایی ترین حرکت جمعی یعنی اعلام سخن نگفتن در باره چند ‏موضوع خاص به مدت شش ماه به وحدت رسید، در باره چه چیز دیگر می‌توان به اتحاد امیدوار بود؟

به هر حال، کوشش برای اتحادی فراگیر در انتخابات آینده صورت عقلانی دارد، اما اینکه نتیجه خواهد داد یا ‏خیر به امتحانش می‌ارزد چرا که گزینه دیگری پیش رو نیست.‏

سید جمال بیش از صد سال پیش گفته است گویا متفق شده‌ایم که متحد نشویم، آیا این سخنان به همان شدت ‏قرص و پابرجاست؟ تا بهار آینده روشن خواهد شد.‏