وقتی که سازمان دانش آموختگان ایران اسلامی بیش از یک سال پیش بحث ریاست جمهوری و کاندیداتوری عبدالله نوری را در محافل خصوصی و سپس عمومی طرح کرد، بسیاری از دوستان گفتند: هنوز خیلی زود است! بگذارید زمان بگذرد تا ببینیم چه میشود؟
هفته پیش نیز که جمعی از دوستان در منزل آقای نوری گرد آمده بودند تا در باره حضور یا عدم حضور وی در انتخابات نظر دهند، اغلب آنها گفتند: دیگر دیر است! باید خیلی وقت پیش، این بحث ها میشد!
با این حساب، پیش کشیدن بحث ریاست جمهوری و مطرح کردن یک کاندیدا از دو حالت خارج نیست. یا زود است و یا دیر و من درماندهام که وقت مناسب چنین کاری کی است!
از ماجرای مطرح کردن آقای نوری برای کاندیداتوری ریاست جمهوری، من چنان احساس تلخی از زندگی سیاسی در ایران پیدا کردم که از همه احساسهای تلخ قبلیام نامطبوع تر است.
دلم میخواهد این احساس را برای مخاطبانم بازگویم اما به دو علت از آن خودداری میکنم.
اول اینکه نمی خواهم بر التهاب و جوشش مخاطبانی که در جریان انتخابات فعال شدهاند به سهم خود آبی سرد بریزم و ذهن آنها را به نکتهای آن هم تلخ و غم انگیز معطوف کنم. دوم اینکه امر سیاسی بر خلاف آنچه ابتدا به ذهن میرسد، جریانی عملگرایانه بر پایه انباشتی از نکتههای سودمند و نظریههای معقول و معطوف به اصل هزینه – فایده از سوی برخی از نخبگان نیست، بلکه معجون غریب و ناشناختهای از همه ابعاد وجودی ما بخصوص ترسها، نگرانیها، تردیدها، جهالتها، افسانهها، بت انگاریها و غرایض بلوغ نایافته و خصلتهای پنهان ماست که به صورتی اسرارآمیز خود را برای نمایشی عمومی بزک میکند.
با این تعریف از سیاست، یا باید فاتحه آن را خواند و به گوشه تنهایی و عزلت خزید و یا با دنده پهنی با آن به گونهای کنار آمد.
قاعدتا من از کسانیام که به رغم میل عمیق باطنیام به عزلت گزینی در گوشهای از حاشیههای کویر بیمانند ایران، در حال حاضر نمیتوانم سیاست را رها کنم، از همین رو، تقبیح سیاست به نوعی تقبیح خودم و فرار از سرنوشت گریزناپذیری است که متاسفانه سیاست در تعیین آن نقشی یگانه دارد. احتمالا از همین روست که گویا ناپلئون گفته است: سیاست سرنوشت است!
در واقع باید در همین جا مطلب را تمام کنم، اما نوشتهام به قدری کوتاه از آب در آمد که مرا به ادامه دادن وسوسه میکند، هر چند ذیل مطلب، ربط وثیقی با صدر آن نداشته باشد.
در یادداشتی که در باره سفر نوروزیام در این سایت نوشتم یادم رفت که اشاره بلکه تاکید کنم که فساد فراگیر و بیسابقه اداری، بزرگترین بحرانی است که ایرانیها در هر گوشه و کنار کشور از آن در فغان و در برابر آن مستاصلاند.
مردم چنان از ابعاد فساد مینالند و نسبت به رفع آن چنان احساس نومیدی و یاس میکنند که وقتی پای این مساله خاص به میان میآید، وعده بهبود از سوی هیچکس را در این باره باور نمیکنند.
به گمان من، هر کاندیدای ریاست جمهوری که قادر به توضیح ابعاد فساد در برنامههای انتخاباتی خود باشد و با برشمردن علل واقعی آن، طرحی برای کاهش آن ارائه کند، با اقبال طیف وسیعی از مردم روبرو خواهد شد.
روند فساد اداری و مالی در ایران به اندازهای فاجعه بار و در حال نهادینه شدن است که اگر در نقطهای متوقف نشود، مرگ جامعه ایرانی را در پی خواهد داشت.
میگویند جنبشهای سیاسی، انقلابی اخلاقی در میان توده های مردم برمیانگیزند و جامعه را از مرگ ناشی از نهادینه شدن فساد نجات می دهند. هدف عمده ما از مطرح کردن آقای نوری در حقیقت، کمک به شکل گیری چنین روندی بود، اما آنها که این گزینه را رد کردند، امیدوارم طرحی عملی برای کاهش و مهار فساد در استراتژی خود داشته باشند.