مدعیان اصول‌گرایی

مرتضی کاظمیان
مرتضی کاظمیان

آن دسته از نیروهای سیاسی که در ایران امروز، می‌کوشند خود را با عنوان “اصول‌گرایان” تبلیغ نمایند و خویش ‏را متعهد به پاره‌ای “اصول” و “ارزش‌ها” توصیف کنند، در مقام عمل و در موقعیت‌های “ویژه” است که نشان ‏می‌دهند به چه میزان -حقیقتا”- پایبند به “اصول” ادعاشده هستند، و در هنگامه‌های خاص است که آشکار می‌کنند ‏چه‌قدر وابسته و دل‌بسته‌ی “قدرت”اند.‏

شاید نیاز به این تاکید نباشد؛ اما به‌نظر می‌رسد جهت یادآوری نیز -حداقل- باید عنوان نمود که تمامی ‏شخصیت‌های حقیقی جریان موسوم به اصول‌گرایان را نباید با یک چشم و از منظر یک تحلیل نگریست؛ آن‌چنان ‏که مدعیان اصلاح‌طلبی، پرشمار و گوناگون‌اند. اگر در “کشتی نوح اصلاح‌طلبان” انواع و جریان‌های متفاوتی را ‏می‌توان برشمرد و تفکیک کرد (اصلاح‌طلبان واقعی، فرصت‌طلبان، اصلاح‌طلبان دل‌بسته به قدرت، اصلاح‌طلبان ‏محافظه‌کار و …) ، در جمع مدعیان اصول‌گرایی هم لایه‌های گوناگونی قابل تشخیص و تمییزاند؛ از عمل‌گرایان ‏‏(پراتیک‌ها) گرفته تا سنتی‌ترها و افراطی‌ها و … اما محور و موضوع عمده، مهم‌ترین وجه مشابهت ‏‏”اصول‌گرایان” و حوزه‌ی مشترک ایشان است: عدم تعلق خاطر و باور به دموکراسی و لوازم و پیامدها و نتایج ‏آن. اینان -جملگی- تا آنجایی دموکراسی را گردن می‌نهند که وضع و موقعیت سیاسی، اقتصادی ایشان و هژمونی ‏آنان را تهدید نکند. گو این که برخی این وضع را از منظری ایدئولوژیک تحلیل و توجیه می‌کنند؛ بعضی از ‏زاویه‌ی منافع اقتصادی ناگفته و ناپیدا ؛ و جمعی از نگاه مصالح سیاسی.‏

این‌چنین است که با وجود اظهارات برخی از نمایندگان اصول‌گرا در مجلس هشتم درمورد علی کردان، گزینه‌ی ‏پیشنهادی احمدی‌نژاد برای وزارت کشور، وی باز هم موفق به کسب 169 رای موافق می‌شود. سخنان قابل تامل ‏و انتقادهای شنیدنی روح‌الله حسینیان، علی مطهری و علیرضا زاکانی درمورد کردان، خواندنی و بیان آن از سوی ‏این چهره‌های شناخته شده‌ی راست، باور نکردنی است. به این چند مورد کوچک، در زیر بسنده می‌کنم:‏

حسینیان: “از کردان راجع به دکترای حقوق‌اش از دانشگاه آکسفورد سئوال کردیم که ایشان پاسخی نداشت. گفتیم ‏اگر شما این دکترا را گرفته‌اید باید از رساله‌تان دفاع هم کرده باشید؛ اما وقتی زبان انگلیسی نمی‌دانید چطور دفاع ‏کرده‌اید؟ که ایشان گفتند مترجم گرفته‌ام… درنهایت کردان تسلیم شد و اعلام کرد دروغ گفته و اشتباه کرده است… ‏آقای عزیز! شما تاکنون با این مدارک برچه مبنایی حقوق می‌گرفتید؟!“‏

مطهری: “کردان شخصیت سیاسی دارد و به صلاح نیست وزیر کشور شود… ایشان هم از لحاظ مدرک تحصیلی ‏و هم از لحاظ اخلاقی پرونده دارد… وی در زمان مدیریت‌اش در صدا و سیما بسیاری از هم‌ولایتی‌هایش را ‏استخدام کرده بود…“‏

علیرضا زاکانی: “در جلسه‌ای با حضور کردان، شش نفر قضات پاکدامن (توکلی، نادران، زاکانی، فدایی، نکونام، ‏و فاکر) به اتفاق اعلام کردند وی صلاحیت ندارد… مدرک دکترا و فوق‌لیسانس کردان جعلی است…کردان که ‏شعار شفاف‌سازی انتخابات را در برنامه‌هایش اعلام کرده است، درحضور یکی از ائمه جمعه گفته است، نظام ما ‏نظام ولایی است و رای‌گیری در آن موضوعیت ندارد…“‏

احمد توکلی و الیاس نادران: “ما می‌خواهیم درمورد صلاحیت اخلاقی وزیر پیشنهادی کشور (کردان) در جلسه‌ی ‏غیرعلنی مجلس تصمیم‌گیری کنیم…“‏

‏ (جهت اطلاع از متن کامل اظهارنظرهای مهم نمایندگان یادشده به سایت خبرگزاری‌های رسمی کشور در تاریخ ‏‏15مرداد87 و یا مطبوعات 16مرداد87 مراجعه شود.)‏

باوجود چنین انتقادها و اظهارنظرهایی، وزیر پیشنهادی محمود احمدی‌نژاد برای وزارت کشور، رای می‌آورد…‏

‏169 نماینده‌ای که به علی کردان رای دادند (از مجموع 271رای) بدون شک متعلق به اردوگاه “اصول‌گرایان” ‏اند. اینان تصویری بدیع و کاملا” شفاف از “اصول‌گرایی” خویش را به‌نمایش گذاشته‌اند؛ تصویر و توضیحی که با ‏هیچ چیز قابل جابجایی نیست؛ این “اصول‌گرایان” عمق و شدت وابستگی و تعلق خاطر خود را به ساخت قدرت، ‏آشکارا نشان داده‌‌اند. از این منظر، “اصول‌گرایی” چیزی نیست جز تلاش برای بیان حداکثر ارادت و اثبات شدت ‏تمکین به جریان مسلط در بلوک قدرت. ‏

هیچ “پرنسیپی” درکار نیست؛ آن‌چه هست، ادای یک “بله” با صدای بلند است. و این‌گونه است که روح‌الله ‏حسینیان در همان جلسه‌ی مجلس (15مرداد) تصریح می‌کند: “من نگران آینده‌ی اصول‌گرایان هستم که نکند با این ‏رفتار و منش، نیروهای مذهبی به حاشیه رانده شوند…“‏

این گروه از مدعیان اصول‌گرایی نشان می‌دهند که کمترین نسبت را در میان نیروهای فکری و سیاسی ایران با ‏‏”اصول‌” و ارزش‌ها دارند؛ و هیچ اسمی نچسب‌تر از همین “اصول‌گرایان” برای آنان نیست. اشتباه بزرگی است ‏اگر “راست”ها را با واژه‌ی معناداری چون “اصول‌گرایان” جایگزین کرد. “راست”های سیاسی در ایران، ‏می‌توانند سنتی، میانه، عمل‌گرا، افراطی و … باشند؛ اما بدون تردید، لایه‎های قابل توجهی از آنان هیچ نسبتی با ‏‏”اصول‌گرایی” ندارند. اصولی که ایشان پایبند و متعهد به آن هستند در همان مثلث قدرت، ثروت و منزلت، محدود ‏و متوقف است؛ هرچند که خود را از منظری ایدئولوژیک، توجیه کنند. این اصول‌گرایان ثابت کرده‌اند -و می‌کنند- ‏که هیچ پروژه و اولویتی جز تداوم حضور خود در ساخت قدرت، و بهره‌مندی از منافع و فواید مترتب بر این ‏حضور و نزدیکی و هم‌پیمانی، برای خویش تعریف نکرده‌اند. ‏

آن جمع معدودی نیز - که همانند عماد افروغ - به کناری کشیده‌اند، چاره‌ای جز خون دل خوردن ندارند؛ گو این‌که ‏‏”تاریخ” درمورد سکوت و تداوم رفتار سیاسی ایشان قضاوت خواهد کرد؛ روزی روزگاری، “تاریخ” و فرزندان ‏این دیار از روشنفکران و آگاهانی که می‌دانستند و می‌فهمیدند و دم برنمی‌آوردند و به هزار حیله‌ی عقل، خود را ‏توجیه می‌کردند، “خواهد پرسید”… ‏

مدعیان اصول‌گرایی بیش از پیش، پشت شیشه‌های سیاست‌ورزی و در پیشگاه افکار عمومی ایستاده‌اند.‏

‏ ‏