جناب احمدی نژاد! دعوت نامه ات به دستمان رسید.
اینجا نیویورک است و من مسافر چند روزه ینگه دنیا. حالا هزاری هم کیهان و شریعتمداران بی شرم و شرع اش بنویسند که ما گریخته ایم و به جاسوسی و براندازی دل بسته ایم، خیال همه راحت که همانند همه سفرهای پیشین ام به خانه بر می گردم و در کنار باقی همکارانم پای هر دادگاه و زندانی هم ایستاده ام. چون دیگر عادی شده است شنیدن اتهاماتی که مدرکی برای اثباتش نیست و برای همین به سیاست ایجاد رعب و وحشت روی می آورند.
این سومین بار است که از کشور خارج می شوم اما سیزدهمین بار است که کیهان مرا از خانه گریخته و متواری و جاسوس و برانداز می خواند و خط و نشان برای بازگشتم می کشد. ولی هر بار به ایران بازگشتم و دست دادگاه و بازجویان را هم خالی از ادعاهای چاپ شده شان دیده ام. هر بار برای این حقیر که سهم خردی در مقایسه با همکاران پیشکسوتم در مطبوعات ایران دارم ستون ویژه در نظر می گیرند و قصه بافی می کنند تا بترسانند و رای ام را برای بازگشت عوض کنند. اما چه خیال باطلی. سالهاست که در نشریات به تعبیر حضرات، زنجیره ای کار کرده ام و خوب یاد گرفته ام که کجا ها پا نگذارم تا به گاه بازگشت پای ام را قلم نکنند. برخلاف ادعای توهم آلودشان نه با بی بی سی، نه با دویچه وله و نه با رادیوی زمانه کار کرده ام. نوشتن در “روز” نیز جرم نیست.
این مقدمه را نوشتم تا بگویم از این پس مسافر دیار غربت ام و مثل باقی مسافران ایرانی خارج از کشور هستم که دور از ایران، دل شان بیشتر از صاحبخانه های خیالی برای آبادی ایران می تپد. احساس مسولیت و دغدغه هایی که اینجا به عنوان یک روزنامه نگار در چشم های تک تک مسافران ایرانی دیده ام قابل قیاس با چشم های هیز آنانی نیست که در خانه به همخانه تعرض می کنند و سپس از اینکه صدای تجاوزشان را جهان شنیده است هیچ شرمی برای حضور در عرصه های جهانی نمی کنند و برای ساکت کردن صدای تجاوزشدگان هم برنامه ریزی می کنند. جرات برگزاری جشن در خیابان های شهر را ندارند و فاصله پاستور تا بهارستان را با هلی کوپتر طی می کنند اما برای سفر به دور دنیا خیال پردازی می کنند. اینجا ایرانیان با چشم های خودشان دیده اند که مردم آمریکا با چه ابهت و حضور بی نظیری، یک دورگه دموکرات را در مراسم تحلیف ریاست جمهوری همراهی کرده اند و حالا مانده اند که چگونه احمدی نژاد در ایران میان آن ۲۴ میلیون آرای ادعا شده، چنان ترس خورده و تنها به برگزاری مراسم تحلیف رفته بود.
جناب احمدی نژاد! شما اگرچه در سالهای پیش از این سال سیاه توانسته بودید آسوده خاطر به نیویورک سفر کنید و در سازمان ملل فخر آزادی نداشته ما را بفروشید، اما امسال کمی پریشان خاطری بد نیست چرا که از رای حضور شما بوی خون می آید. اینها مرثیه و سوگواری نیست. چنان به واقیعیت نزدیک است که حتی دل مهمانان و همراهان دیروز شما در جمع ایرانیان مقیم آمریکا را هم لرزانده است. می گویید نه، سندی برایم رسیده است آقا!
در این نامه که امضای گویا بالاترین مقام دولت شما در آمریکا پای آن است، شما ایرانیان مقیم خارج از کشور را به دودسته تقسیم کرده اید. آنان که مثل شما فکر می کنند، فرهیختگان وطن دوست اند و آنان که مثل شما نیستند، فراریان برانداز اند. و چنان که خودتان هم می دانید رییس بخشی از ایرانیان هستید، دعوت نامه برای جشنی در راه فرستاده اید. برخلاف اینکه روسای جمهور همیشه با افتخار کل مردم کشورشان را به حضور فرا می خوانند. نه خیر جناب احمدی نژاد، روشن تر ببینید، خوب ببینید که ایرانیان اینجا، چه آنان که مثل شما فکر می کنند و به شما رای داده اند و چه آنان که رایی در سبد شما نگذاشته اند، همگی از اینکه مردی در اوج رنج زندانیان و کشته شدگان انتخابات اخیر، برای برپایی بزم در نیویورک آماده می شود حیرت زده و شرمنده اند. اینها تحلیل یک روزنامه نگار نیست. دعوت نامه شما به دستم رسیده است! از سوی یک ایرانی فرهیخته ای که سال های پیش میهمان مراسم شما بوده است و امسال با دیدن دعوت نامه شما دلش لرزیده است. دلش می لرزد که هم وطنان اش در سردخانه ها و بازداشتگاههای “غیراستاندارد” شهر دنبال یک خبر ساده از عزیزانشان می گردند و آب ساده از گلویشان پایین نمی رود، آنگاه شما برای ضیافت شام، دعوت نامه هایتان را بی صدا و ویژه فرستاده اید. بی شک وقتی در متن نامه، ملتمسانه از ایرانی مورد اعتماد خود درخواست کردید تا برای گرم تر برگزار شدن محفل تان، اسم و آدرس چند ایرانی قابل اعتمادتر دیگری را نیز در اختیارتان بگذارد تا از آنها نیز برای مهمانی تان در نیویورک دعوت کنید به ذهن تان هم خطور نمی کرد که اینبار این دعوتنامه چون بغضی روی دست میهمان دیروزتان می ماند و انتشار متن اش را نیز تنها بضاعت خویش برای همدردی با ایرانیان داخل کشور می داند.
جناب احمدی نژاد میرحسین و شیخ، بی آنکه در قدرت باشند برای ایرانیان خارج از کشور نامه و بیانیه داده اند و از حضورشان در انتخابات و همراهی شان در روزهای پس از انتخابات قدردانی کردند و ایرانیان مقیم خارج از کشور نیز تقدیرنامه آنان را علی رغم دیدگاههای فکری متفاوت، خوش پذیرفتند اما ببین چه بر سر دولت در قدرت شما آمده است که معتمدان دیروزت، دعوتنامه های ویژه را برای همان ها که شما برانداز و جاسوس می خوانیدشان، می فرستند تا با انتشارش، باقی میهمانان ویژه شما را نیز به همراهی در اعتراض فرا خوانند.
حال همانند همیشه با همان اعتماد به نفس مضاعف تان بیایید نیویورک و سپس یا دوربین های رسانه ملی مسولیت با شکوه نشان دادن ضیافت تان را عهده دار می شود یا دوباره شخصا باید دوره بیافتید و در شهر و خاطرات دختر دوساله ای را که به زبان اسپانیولی در خیابان های نیویورک محمود محمود می کرد ، برای هواداران خودتان تعریف کنید.