عوامل ایرانی رحم ندارند

نویسنده

» گزارش آ ب ث:

دانیل ایرارته

هزاران پناهجوی سوری به لبنان رسیده اند و اظهارات آنها به خوبی نشان از شروع یک جنگ داخلی دارد.

در وادی خالد، در کوه های شمال لبنان، ۵۰۰۰ نفر از سرکوب های حکومت بشاراسد گریخته و به لبنان پناهنده شدند. اکثر آنها از شهر تل کالا آمده اند. یکی از آنها می گوید: “این شهر به طور کامل در دست ارتش سوریه است.”

او در ادامه می افزاید: “لبنانی ها ما را با آغوش باز پذیرا شدند و به ما محل خواب و غذا دادند.”

بسیاری از پناهجویان صرفاً از خشونت گریخته اند. برخی دیگر به دلایل سیاسی آمده اند. یکی از آنها در ۱۸ می امسال در زمان تظاهرات با خود میکروفونی همراه داشته و عوامل حکومت او را دستگیر کردند. او می گوید: “مرا از روی یک پل به ارتفاع ۵ متر به پایین انداختند. آنها می خواستند یکی از اتومبیل های درحال گذر مرا زیر بگیرد. من وانمود کردم که مرده ام و آنها نیز مرا رها کردند.”

با این حال، مشکل او به همین جا ختم نشد. او می افزاید: “روز بعد مجدداً دستگیر و زندانی شدم. یک ماه و ۹ روز در وضعیت چمباتمه بودم و قادر نبودم بخوابم. خیلی ها نیز بودند که درنهایت دیوانه شدند. آنها مرا به صورت نیمه لخت رها کردند و زمانی که به خانه رفتم دیدم خانه ام خراب شده. همسر و فرزندانم به لبنان رفته بودند. آنجا فهمیدم که حکم جلب دیگری برایم صادر شده.” او در ادامه با صدای لرزان می گوید: “ماه ها به من تلفن می زدند و می گفتند دختر کوچک مرا که تنها یک سال و نیم سن دارد خواهند دزدید و به او تجاوز خواهند کرد.”

 

بدون رحم

در زمان مصاحبه ۳ مرد با پوتین های نظامی وارد اتاق شدند. پناهجویان دیگر به حالت احترام ایستادند. او می گوید: “اینها ارتش را رها کرده اند و به ارتش آزاد سوریه ملحق شده اند، چون دیگر نمی خواستند هموطنان خود را بکشند.”

نابیل جوان ترین آنها می گوید: “ما به صورت مسلح برای سرکوب تظاهرکنندگان می رفتیم، گویی به جنگ می رویم.” سه سرباز دیگر نیز که در بخش های مختلف ارتش فعالیت داشته اند این شایعه را تأیید می کنند: “در میان نیروهای امنیتی مسؤول در سرکوب مردم سوریه عوامل ایرانی نیز حضور دارند.” نابیل می گوید: “یک روز وارد یک میدان شدیم که تظاهراتی در آنجا برگزار شده بود. یک گروه سرباز را دیدیم که ریش های بلندی داشتند و این مسأله در ارتش سوریه ممنوع است. آنها عربی بلد نبودند و ما با ایما و اشاره با هم صحبت می کردیم. می گفتند آنها از ایران آمده اند.”

احمد مسن ترین آنها می گوید: “ما معمولاً سه دسته بودیم: اولین دسته، ما بودیم، یعنی ارتش. پشت سر ما ایرانی ها بودند و در آخر عوامل علوی و “شبیحا” [نیروهای طرفدار دولت]. اگر یکی از دسته ها از آتش گشودن به مردم امتناع می ورزید، دسته بعدی وارد عمل می شد. تک تیراندازان نیز ایرانی بودند و اصلاً رحم نداشتند.”

کریم، دیگر سرباز حاضر در اتاق، توضیح می دهد که چگونه در زمان ترک پست دوستانش با قنداق تفنگ به سرش کوفتند و باعث کوری کامل در یکی از چشمانش شدند. او می گوید: “کسی که با تفنگ به سرم کوبید دوست نزدیک ام بود. نمی دانم شاید این کار را به این دلیل انجام داد که چاره دیگری نداشت.” او با چشمانی پر از خشم می گوید: “آن سگ حامی بشاراسد است.”   جنگ داخلی در راه است.

منبع: آ ب ث، ۲۱ نوامبر