اسلامِ روسی!

محمد جواد اکبرین
محمد جواد اکبرین

یکی از تعبیرات مشهور آیت الله خمینی در دهه ۶۰، ترکیب “اسلام ناب محمدی” در برابر “اسلام آمریکایی” بود؛ آیت الله معتقد بود اسلامی که به کار غرب و آمریکا بیاید و منافع آنها را تأمین کند “اسلام آمریکایی” است و سزاوار طرد و نفی و ملامت.

ربع قرن پس از مرگ آیت الله خمینی بی آنکه بخواهیم این نظر را داوری کنیم، می توانیم از همین منظر به اسلام جاری در سیاست های جمهوری اسلامی نگاه کنیم، آنگاه با اسلامی روبرو می شویم که تمام قد به کار مقاصد روسیه آمده و منافع او را تأمین می کند با این تفاوت که اگر غرب در تحولات دو دهه اخیر خود، منافع اش را در گسترش دموکراسی جستجو کرده، روسیه اما همچنان بر میراث اقتدارگرایی استالین می بالد. 

“اسلام روسی” را از مدل گفتمانی آیت الله خمینی وام گرفته ام؛ که اگر اسلامِ تامین کننده ی منافع واشنگتن “اسلام آمریکایی” باشد چرا اسلام تامین کننده ی مقاصد مسکو “اسلام روسی” نباشد؟

همین اشارت بس که جمهوری اسلامی به ویژه در دهه گذشته موفق شد در عوض دشمنی با “غرب”ی که با غرب دوران آیت الله خمینی بسیار متفاوت بود رضایتِ روسیه را بخرد بی آنکه در مواردی (مثل سالها رفتار تحقیرآمیز روس ها در راه اندازی نیروگاه اتمی بوشهر) حتی جرأت اعتراضِ مؤثر داشته باشد.

 

“ایدئولوژی عشق” از کربلا تا دمشق

هماهنگی سیاست های منطقه ای و جهانی جمهوری اسلامی با روس ها و شباهت اداره ی استالینیستی کشور در تجربه اعتراضات سال ۸۸ پیوند میانِ مسکو و تهران را تا آنجا پیش بُرد که وارثان ارتش سرخ و سپاه اسلام در کنار هم ایستادند و هر دو از “حرم حضرت زینب” در دمشق دفاع کردند! این را سیدحسن نصرالله همین سه هفته پیش طیّ یک سخنرانی در جبل عامل گفته است؛ اینکه آنها (با پشتیبانی ایران و روسیه) به این دلیل وارد سوریه شده اند که حرم حضرت زینب مورد تعرض تروریست ها قرار گرفته بود.

این البته پیش تر تجربه شده بود؛ ارباب سیاست، وقتی دیدند که آرمان کربلا چه نیروی شگفتی در ۸ سال جنگ ایران و عراق ایجاد کرد؛ از آن ایمان (که به باور نویسنده بهره ای از حقیقت داشت)، کاریکاتوری کشیدند و مشابهِ روسی اش را به بازار آوردند تا “ایدئولوژی عشق” را از کربلا تا دمشق بکشانند و حرم زینب کبری را خرجِ دفاع همه جانبه از میراث ۱۴ سال دیکتاتوریِ بشار اسد و منافعِ بقای او کنند.

 

فقه روسی؟

حرمت انتقاد علنی از مسئولان نیز لابد دستاورد فقه روسی است! از این نظام کسی حق ندارد آشکارا انتقاد کند، مرداد ماه امسال، فتوای آقای خامنه ای درباره “حرمت انتقاد علنی از مسئولین نظام” منتشر شد؛ در متن این فتوا آمده است:

“گزارش دادن ظلم مسئولین به مراکز و مراجع مسئول برای پیگیری و تعقیب، بعد از تحقیق و اطمینان نسبت به آن اشکال ندارد و حتّی اگر از مقدمات نهی از منکر محسوب شود واجب می‌‏گردد، ولی بیان آن در برابر مردم وجهی ندارد، بلکه اگر موجب فتنه و فساد و تضعیف دولت اسلامی‏ شود حرام است.” (اجوبة المسائل، تجسّس و خبرچینی و افشاء اسرار، شماره ۱۳۹۱)

در فتوایی دیگر آمده که “واضح است هر عملی که موجب بدنام‌شدن چهره جمهوری اسلامی که در برابر کفر و استکبار جهانی ایستاده است، شود به نفع اسلام و مسلمین نیست. بنابراین، اگر این سخنان موجب تضعیف نظام جمهوری اسلامی باشد جایز نیست.”(همان؛ شماره ۱۳۹۷)

 

مسلمانانِ پریشان و رهبرانِ پریشان‌تر

به تازگی آیت الله جوادی آملی که اکنون مهمترین کرسی تفسیر قرآن را در حوزه علمیه قم دارد از غیر اسلامی بودن امور کشور انتقاد کرده و گفته است که “۵ درصد اسلام را فهمیدیم و ۹۵ درصد آن خاک می خورد”.

چندی پیش فرمانده کل سپاه پاسداران نیز از دغدغه رهبر جمهوری اسلامی نسبت به “اسلامی سازیِ سپاه” خبر داده و گفته بود که آقای خامنه ای این موضوع را از دیگر وظائف سپاه مهمتر می داند. در ماههای گذشته نیز محمدتقی مصباح یزدی (رهبر جبهه پایداری) گلایه کرده بود که “اراده لازم برای اسلامی‌سازی علوم انسانی وجود ندارد… و متأسفانه بعد از گذشت ۳۵ سال از انقلاب اسلامی، هنوز مبانی راهبردی روشنی نداریم”. 

 

اینها اگرچه تازه ترین موارد اظهار نظرهایی از این دست است اما کم نیستند کنایه ها و اشاره های گاه و بیگاهِ این و آن، درباره اینکه اسلام دارد از دست می رود و یا رفته و یا در خطر قرار گرفته است.

از عرصه نظر هم که بگذریم در عمل نیز هر روز گشت ارشاد در شهرها می گردد، چشمهای سانسورچی ها در کتاب ها و فیلم ها می چرخد و دستهای شَحنه گان در زندگی خصوصی مردم دراز می شود که مبادا اتفاقی برای اسلام بیفتد.

جمهوری اسلامی نیز توسط مسلمانانی تاسیس شد که بسیاری از آنها به تدریج به اتهام فعالیت تبلیغی علیه “نظام اسلامی” حذف و حبس و حصر شدند، در میان محصوران، نه تنها پرآوازه ترین مسلمانانِ روزهای انقلاب اسلامی حضور داشتند و دارند بلکه حتی مراجع بلند پایه شیعه نیز جان به سلامت نبردند. 

اسلامی که پاره ای از آن آمریکایی و سپس روسی شد، به کار حبس و حصر و قتل مسلمان و غیرمسلمان آمد، شادی و طرب را از ایرانِ حافظ و سعدی و مولانا ستاند و غمکده اسلامی بر سر هر کوی و برزن گشود و خلقی را در خسارتِ دنیا و آخرت گرفتار کرد و مدافعانش اکنون تازه پس از این شاهکار ۳۵ ساله، دریافته اند که یا “مبانی راهبردی روشنی” ندارند یا “۹۵ درصد اسلام” را به خاک سپرده اند یا بزرگترین نهاد نظامی جهت پاسداری از اسلام را تازه باید “اسلامی سازی” کنند.

 

ایستگاه آخر…

اسلام در کشور ما به ایستگاه روسیه رسیده و ایمان (با معنای محوری امنیت) که قرار بود جان و جهان انسان را از آوارگی و پریشانی نجات دهد محصولِ معکوس داده است؛ در این تجربه، نه تنها جامعه پریشان است بلکه اظهار نظرهای یادشده نشان می دهد که متولّیان دین از قضا پریشان ترند! 

ایستگاه بعدی در کار نیست! تا دیر نشده باید این آئین را به مردم سپرد و دست از سر خدا و پیامبر و بندگانش برداشت… تجربه تاریخ نشان داده که دین در ذیل حکومت و جامعه دموکراتیک البته عزیزتر و محترم تر است و هرجا شحنه گان و پاسبانان نبودند مردم راه بهشت را زودتر یافته اند.