نسبت نفت و فریب

مسعود بهنود
مسعود بهنود

po_masoud_01.jpg

سخنم این است خلاصه: وقتی قیمت نفت بالا می رود حاکمان ما به خیال دنیاگیری و درس دادن به جهان می افتند و بر ارتفاع شعارهای آرزومندانه می افزایند. البته که خیالاتی که دارند گاه به نفع مملکت است اگر جامه عمل بپوشاند. اما گرفتاری این است که چون بر اثر خوش خیالی و خودخواهی حاصل می شود، برآورده نشده بر جا می ماند و تنها هزینه خیال پردازی ها بر دوش ملت است.

این خود یکی از دلایل عقب ماندن ایران نسبت به نقطه ای است که باید در آن باشد.

در جست و جوی اسنادی برای اثبات این که افزایش بهای نفت بر ارتفاع ادعاهای حکمرانان افزوده به طور طبیعی نمی توان خیلی دور رفت. نفت از صد سال پیش در ایران استخراج شد و از هشتاد و پنج سالی پیش سهم قطره چکانی از درآمد آن به خزانه راهی گشود و در دوران رضاشاه سرنوشت نامعلومی داشت تا بعد از جنگ جهانی دوم هم همچنان رابطه مالی ایران و شرکت انگلیسی نفت محو بود تا به دنبال کشمکش هائی که همه می دانند، بعد از کودتای 28 مرداد و ناکام ماندن نهضت ملی، کنسرسیومی از مجموعه ای از شش شرکت وارد صحنه عملیات نفتی ایران شد. از این زمان می توان از نفت و درآمدش و تاثیر مشخص آن در برنامه و بودجه کشور سخن گفت. تا ده سالی بعد که تحولات جهانی، کمک آمریکا و شرایط داخلی ایران امکان شانه انداختنی را در برابر نفتی ها برای حکومت ایران فراهم آورد. پس دیگر از همین جا که حدود پنجاه سال پیش است، نمی توان دورتر رفت و نشانه جست.

اولین پرش در اوایل دهه هفتاد میلادی رخ داد. دومی گام را می توان بعد از انقلاب ایران سراغ کرد. پرش سوم پانزده سالی بعد اتفاق افتاد. و آخرینش همین داستان نفت بشکه هفتاد دلاری شش ماه قبل بود.

هر کدام از این اتفاق ها ادبیات و نحوه بیان سخنگویان حکومت ایران را تغییر اساسی داد.

شاه سابق ایران تا زمانی که حادثه بزرگ اوایل دهه هفتاد میلادی رخ داد به این گونه با مردم سخن می گفت “امروزه روز اعضای جامعه بشری مدام در جست وجوی آنند که راه هائی برای تفاهم با هم پیدا کنند زیرا شرایط مادی و معنوی به گونه ای شده که اقویا نمی توانند اراده خویش را بر طرف ضعیف تر تحمیل کنند برخلاف تمام دوران گذشته تاریخ بشری…. البته دیکتاتورهای کوچکی هنوز در گوشه و کنار جهان وجود دارند که چون شاید چنان که باید به جاه طلبی ها و قدرت طلبی هایشان پاسخ داده نشده درس عبرتی را که لازم است نگرفته اند و متوجه واقعیات نیستند ولی مسلم است که سرنوشت ایشان بهتر از سرنوشت دیکتاتورهائی که خیلی بزرگتر بودند نخواهد بود… وقتی حکومت ها حقیقتا واقع بینی و توجه به شرایط اجتماعی حاضر را اساس کار خود قرار دهند مسلما راه برای توسعه تفاهخم و همکاری بین المللی بازتر خواهد شد. [صفحات 191 و 2 کتاب انقلاب سفید نوشته محمدرضا پهلوی. چاپ اول سال 1345]

پنج شش سالی بعد از این ماجرا هم شاه در مصاحبه ای با بی بی سی عدم رضایت خود را از کنسرسیوم نفت چنین بیان کرد “ هرگاه متوجه می شوم که مرا فریب داده اند و بدانم که می توانم در مقابل کاری بکنم ولی نکنم، مرگ را هزار بار ترجیح می دهم. اگر من اقدامی برای رفع ظلم نکنم حتما شخص دیگری خواهد کرد. اگر این اقدام در ایران نشود در کشور دیگری خواهد شد و چنان که مسوولان کشورهای تولید کننده نفت در این زمینه عملی نکنند توده ملت ها دست به کار خواهند شد…. اگر دولت های متبوع از کمپانی های نفت پشتیبانی کنند این ناپسندترین نوع استعمار جدید خواهد بود. بهترست که چنین نکنند و به فکر آن باشند که مردم ایران هم حق دارند که به سوی پیشرفت گام بزنند”[ بهمن سال 1349 شبکه جهانی بی بی سی]

اما دو سال، آری فقط دو سال بعد از این گفتار، نفت ناگهان از جا پرید و بهایش تا چهار برابر رفت، همزمان لحن و رفتار شاه، هم با مردم ایران و هم با جهان تغییر پذیرفت. با مردم همان شد که سرانجام از گفته سابقش در مورد ترجیح حکومت دو حزبی دست برداشت و اعلام کرد باید همه در یک حزب عضو باشند با التزام عملی به سلطنت و شخص وی . با تاکید بر این که هر کس نمی خواهد عضو حزب رستاخیز باشد گذرنامه بگیرد و برود. پیش از آن اخبار مربوط به درگیری دستگاه امنیتی با چریک ها از افکارعمومی پنهان داشته می شد اما ناگهان غره شدن به جائی رسید که هر روز روزنامه ها خبر از درگیری و کشته شدن جوانانی داد که در ذهن مردم قهرمان شده بودند.

دو سال، آری دو سال بعد از آن گونه سخن به قاعده گفتن در ارتباط با مسائل جهانی، شاه در سفری به اروپا با اشاره به اعتصاب های آن روزی معدنکاران بریتانیا هشدار داد که چشم آبی ها بهترست که حکومتداری را از وی بیآموزند. این زمانی بود که بهای نفت به جائی رسیده بود که می توانست به اروپائی ها وام بدهد و این همان سفرست که در میانه اش به جد گفت مخالفانش چند تا تروریست هستند که هر عمل با آن ها می شود رواست.

فوران بهای نفت صف دراز فروشندگان و دلالان اسلحه و کالا و خدمات را در برابر اتاق کار شاه قرار داد – گفته می شد و این شایعه حتی در گزارش های ساواک و بازرسی شاهنشاهی هم آمده که رییس دفتر شاه برای آن که نوبت ملاقات افراد مهم خارجی و داخلی را جلو بیندازد رشوه های کلان می گرفت، سران کشورهای دنیا هم تا یک سال بعد، نوبت دیدارشان از تهران ذخیره و معین شده بود. در این زمان بود که شاه هر سال پیشنهادهای جدیدی به جهان می داد، برای مبارزه با بی سوادی، برای کمک به فقرا، برای تشکیل اتحادیه های سیاسی و … و همین زمان بود که به صرافت افتاد تا فاش کند که بدون مشاور مملکت را اداره می کند و نیازی به هیچ مشاوری ندارد و ایران در پنج سال به تمدن بزرگ می رسد و جزء پنج قدرت بزرگ جهانی خواهد شد.

این اثر مخرب در رفتار و گفتارها، سالی بعد از انقلاب هم خود، در پرش دوم بهای نفت خودنمائی کرد. دعوت از مبارزان جهانی برای حضور در تهران، اعلام بی نیازی به جهان، چنگ انداختن به صورت هر قدرت موجود، با صدای بلند اعلام این که انقلاب به جهان صادر خواهد شد. چنان باوری ساخت که سازندگیش که می توان اعتماد به نفس سازد بر جا نماند اما زیان هایش به صورت تندروی بی منطق در سیاست خارجی هنوز جاری استد. گذری بر مطبوعات آن دوران نشان می دهد که تصور ثروتمندی، بدون تصوری از موقتی بودن آن، چه فکرها که در سر انقلابیون نینداخت و چه سخن ها که بر لب ها ننشاند. هم امروز چه بسیارند از گویندگان آن سخنان که روزگارشان پخته و کارآزموده کرده و به گفته های آن روزی خود انتقاد دارند.

جهش بعدی قابل اعتنا که به اندازه فوران های قبلی نبود هنگامی رخ داد که دولت اصلاحات سرکار بود و زمان آن رسیده که حاصل همه پختگی ها و تجربیات مدیران انقلابی به میدان عمل درآید ، موقع آن که برنامه ای به قاعده و به اندازه برای توسعه کشور و هم اتنش زدائی از سیاست خارجی نوشته و عملی شود. شرایط جهانی هم مهیا بود. دموکرات هائی که امروز پیروزی شان در انتخابات میاندوره ای از زبان تندروها پیروزی ملت ایران به حساب می آید، در آمریکا بر سر کار بودند. اما باز فوران بهای نفت دل ها را بیهوده قوی داشت و همان شد که همه می دانیم و حتی عذرخواهی وزیر خارجه آمریکا [ بابت کودتای 28 مرداد] هم باعث نشد که آن فرصت غنیمت شمرده شود. به باد رفت.

در یک قلم کوچک، جز همه فرصت های از دست رفته، همین یارانه بنزین که اینک گریبانگیر همگان است و به صورت غده ای چرکین بر پیکره اقتصاد و برنامه ریزی کشور افتاده و اراده را از همه گرفته، در حقیقت یادگار غره شدن به افزایش بهای نفت در آن زمان است.

و سرانجام این بار آخر، یک سال قبل. فوران نفت هفتاد دلاری به زمانی که از نظر منافع ملی بدتر از آن متصور نبود، یعنی به روزگاری که جوانان تازه به دولت رسیده آمده اند که باز مشق حکومت کنند و غیرت فروشی و فریاد. این بار ضرب افزایش بهای نفت در وضعیت داخلی و دولت پوپولیستی آشوبی را تحمیل می کند که به گفته خبرگان سال ها باید تا چاره شود.

همچون روزهائی که شاه درس حکمرانی به چشم آبی ها می داد، این بار هم احمدی نژاد ده بیست و حداکثر صد نامه از فقیران آمریکائی را به حساب ملت آمریکا نوشته و می گوید که مردم آمریکا از وی دعوت کرده اند که برایشان نامه بنویسد. می گوید همه جهان از ما راه حل برای مشکلات خود می خواهند. و اینک دیگر بر اساس روان شناسی قابل مطالعه ای، فواره به اوج رسیده و دو روز پیش اعلام کرده است که جهان به سوی احمدی نژادی شدن پیش می رود.

این حد تازه ای از اوج آن بیماری است که افزایش جهانی بهای نفت زمینه سازش می شود.

در هر یک از گام هائی که گفته شد، غره شدگان از سر فروتنی و یا احساس سیاستمداری، علاوه بر بزرگ دیدن خود، تعارفاتی هم با توده ها کرده و کوشیده اند بیماری مهلک را به مردم هم منتقل کنند. جملاتی شبیه به این که ایرانی شایسته بالاترین جایگاه ها در جهان است [ بدون اشاره به این که لازمه اش کار بیش تر و نظم مدام است]، اغراق هائی شبیه به این که هیچ مردمی به اندازه شما [ اشاره به مردم محروم مناطقی در نظرآباد و یاخچی آباد و یا روستاهای تربت جام] شایسته زندگی بهتر و مرفه تر نیستند. حق شما خورده شده است، ما حق شما را به شما برمی گردانیم و … شعار و تبلیغات یکسانی است که در هر یک از این دوره ها، ثبت شده و باقی مانده است. شعارهائی که سم مهلک جامعه ای است که نیاز به مداوا دارد و این ها برایش داروی سکرآورست که باز هم بیش تر از کوشیدن برای رسیدن بازش می دارد.

تصویری که با مطالعه ماجرای واردات بنزین در همین شش ماهه [نه در سال ها] به دست آمده الگوی مناسبی است برای اثبات سخن و اتمام کلام .

سال قبل، بهای نفت با هر گفته ای از رییس جمهور تازه رسیده ایران دلاری بالا می پرید. خبر رسید که نودولتان به فکر افتاده اند که رساندن آرزومندان و فقیران به آرزوهایشان چه آسان است. رییس سخنی از امری مانند هولوکاست میگوید هم شهرت جهانی به دست می آید هم بهای نفت افزون می شود که هر دو به نفع ماست. واقعا چنین ساده دیدن مسائل پیچیده جهانی فقط مخصوص کسانی است که به زودی زود دچار افسردگی غریبی خواهند شد. سال قبل اقتصاددانان محافظه کار در گوش دولت گفتند پس چه شد تغییر و اصلاح الگوی مصرف و کاستن از واردات بنزین، پاسخشان این بود که قیمت نفت از چهل به بشکه ای شصت رسیده گیرم ده در صدش صرف خرید بنزین شود، مهم نیست. چرا کام مردم تلخ شود. ندانستند – و نشنیدند وقتی که آگاهان پیش بینی کردند – که بهای نفت بزودی شروع به کاهش می کند اما بهای بنزین همان جا می ماند و در نتیجه دیگر شش میلیارد دلار برای واردات بنزین و گازوئیل کافی نیست در حالی که درآمدحاصل از فروش نفت خام هم به آن اندازه سابق نیست.

در آن سال استثنائی 1973 هم اتفاقی مشابه افتاد. در اولش ایران مجیز اروپا را شنید و وام های ارزان داد و تحسین خرید. در آخر سال برای اجرای چند پروژه – از جمله مخابرات – وام لازم آمد و با نرخ بهره ای دو برابر آن که داده شده بود از کنسرسیومی از بانک های اروپا و آمریکا گرفته شد. به نوشته همین فریدمن که هفته پیش درگذشت، ایران نمونه جالبی شد از کشوری که هاضمه اش یک باره چنان رشد کرد که شش ماه تراز مالی اش بستانکار بود و به سرعت دوباره بدهکار شد. بدهکاری غرور باخته در انتظار انقلاب.

اینک نیز نفت رو به کاهش نهاده و دارد درس های روزگار یک به یک ظاهر می شود. گیرم نودولتان را سر باز ایستادن نیست و همچنان به هر جا می روند وعده بخشایش می دهند حال آن که باید نگاهی به صندوق تامین اجتماعی کنند، نگاهی به بودجه عمرانی که در برابر بودجه اجرائی لاعز می شود، نگاهی به تورم که درک و فهمش از عهده اقتصاد تخوانده ها برنمی آید و با گرانی اش خلط می کنند. چنان که همین الان باید فکری به حال بودجه سال آینده کنند که خواهیم دید با چه وضعیتی بسته خواهد شد.

اما از این همه ماجرا، فقری مزمن برای مردم می ماند و البته شعار “دنیا دارد به سوی احمدی نژاد شدن می رود”. در گذشته از هیچ یک از مغرورشدگان بیمار چنین جمله ای صادر نشده و حتی شاه سابق که متهم است به نارسیسسم و خودخواهی، بدین مرتبه نرسیده بود و تا جائی که می دانیم در هیچ یک از سرزمین های محروم دیگر - که معمولا چنین اوهامی در بینشان خریدار دارد – چنین مجامله ای با خود سابقه ندارد.