پلمپ شدن کانون مدافعان حقوق بشر، اتفاق نامیمونی است، هم برای جامعه مدنی و هم حکومت ایران. با این حال برخی واکنش ها به این رخداد - که در برخی موارد به حمله های شخصی و نقدهای کم مایه نیز آلوده بود- زوایای دیگری را در این خصوص می گشاید واین سوال را مطرح می کند که ما چه برداشتی از جامعه مدنی مان داریم و تا چه حد نسبت به وقایعی که در دوربرمان رخ می دهد واقع بینانه برخورد می کنیم؟
کانون مدافعان حقوق بشر از جمله نهادهای مدنی فعال درحوزه حقوق بشر است که حوزه فعالیتی مشخص دارد، اعضای آن مشخص هستند و از کلی گویی و آرمان پردازی به دور است. برخی ادعا کرده اند که حوزه کاری کانون محدود بوده و از جمله اینکه چرا خانم عبادی چرا در مواردی مانند کشته شدن افراد در تصادفات رانندگی کشور که دهها هزار نفر در سال را در برمی گیرد توجهی نداشته است؟ اندکی آشنایی با ادبیات جامعه مدنی البته خود پاسخگوی این پرسش است.
- پاسخ از این نقطه آغاز می شود که ببینیم ما کانون مدافعان حقوق بشر را کجای جامعه در نظر می گیریم؟ سوال اصلی این است که ببینیم کانون مدافعان حقوق بشر چه تعریفی از خود اراپه کرده است و تا چه حدی به اهدافی که دراساسنامه خود تعیین کرده وفادار بوده است؟ هر نهاد جامعه مدنی یک ماموریتی را برای خود قاپل است ودرمسیر آن فعالیت می کند. بله، خوب است که در همه حوزه ها نهادهای مدنی فعالی داشته باشیم که ازحقوق شهروندان در حوزه های مختلف حمایت کنند. چه در حوزه حمل ونقل شهری، چه در حوزه تصادفات جاده ای، چه در حوزه مخاطرات محیط زیستی ویا دهها حوزه ای که جای باز فعالیت بسیاری در کشور دارد. همه این موارد جا دارد که پای بسیاری از مختصصان، علاقه مندان و فعالان اجتماعی را به این حوزه ها بکشد و در انجمن هایی متمرکز کند که درصدد کاهش چنین بلایایی باشند. اما ربط دادن این موضوع به فعالیت های کانون مدافعان حقوق بشر و بعد نتیجه گرفتن که چون این کانون به موضوعاتی از این دست نمی پردازد پس بی اثر یا کم اثراست، کاملا بی ربط و دو موضوع کاملا جدا از هم است. یعنی اصلا مقدمه با نتیجه گیری نمی خورد. چرا؟ به یک دلیل ساده وآن اینکه ماموریت کانون تعریف مشخصی دارد. چند روز پیش از خانم شیرین عبادی دریک مصاحبه تلفنی پرسیدم که این ماموریت را تعریف کند. وی گفت
”کانون مدافعان حقوق بشر طبق اساسنامه اش سه وظیفه عمده بر عهده دارد. یک: دفاع رایگان از متهمین سیاسی-عقیدتی، دوم: کمک به خانواده های زندانیان سیاسی وسوم: گزارش دهی مستمر در خصوص وضعیت حقوق بشر درایران.”
کانون مدافعان حقوق بشر طی سالهای گذشته تمرکز فعالیت هایش روی همین سه حوزه بوده است. یک جامعه مشکلات فراوانی در حوزه های مختلف دارد. اما قرار نیست همه کارها توسط یک گروه کوچک انجام شود. درزبان انگلیسی مثل معروفی است که می گوید: کوچک زبیا است(Small is beautiful) مثل دیگری وجود دارد در تکمیل اولی که می گوید کوچک وظیفه آور است. (Small is dutiful) یعنی اگر قرار بود که انجمنی که خانم عبادی و همکارانشان تاسیس کرده اند ماموریتش از دفاع از حقوق زندانیان سیاسی تا مساپل تاکسیرانی یا تصادفات جاده ای را دربرمی گرفت - واحتمالا برخی دیگر مساپلی که برخی از منتقدین به آن اشاره کرده اند - آن وقت می شد یک سازمان گل وگشادی که تردید دارم می توانست کار قابل توجهی در هیچ از این حوزه ها انجام دهد. فکر نمی کنم هیچ انسان صاحب انصافی انتظار داشته باشد یک نفردرهمه حوزه های مربوط به افراد جامعه صاحب تخصص باشد وظرفیت ان را داشته باشد که به حل مسائل همه این مشکلات بپردازد.
متاسفانه فعالیت نهادهای مدنی ازاین دست درکشور ما شکلی نوپا دارد و برداشت هایی سطحی از فعالیت نهادهای مدنی تخصصی هم کم نیست. حتی در میان روزنامه نگاران چیره دست و شهروندان دغذغه دار. کلی گویی و بزرگ دیدن راه حل مساپل در کشور ما سنت است. نمونه آخر آن هم اصلاحات وعده داده شده توسط آقای خاتمی بود که تازه بعد از هشت سال ایشان فرموده اند بیاییم وآن را تعریف کنیم. این ممکن است با دید آلوده تمامیت خواهی تاریخی ما – که در بهترین شکل ازقهرمانانمان می خواهیم ودر بدترین شکل حاکمانمان آن را اعمال می کنند- همخوانی داشته باشد، اما با ادبیات جامعه مدنی نمی خواند.
درحالی که ادبیات جامعه مدنی، آنچنان که هست، مبتنی بر انجام ماموریتی محدود در زمانی محدود وبا لحاظ امکانات و توانایی های موجود است. بی تردید می توان گفت - چه خوب چه بد- کانون مدافعان حقوق بشر در انجام آنچه در اساسنامه اش آمده یکی از موفق ترین نمونه های فعالیت های جامعه مدنی در طی دهه گذشته درکشورماست. این البته به معنای کامل بودن وبی نقص بودن آن نیست. شاهد این مدعا کارنامه شفاف واعلام شده این نهادمدنی است.
دیگر آنکه، تردیدی نیست فعالیت نهادهای مدنی کارکرد سیاسی دارد واین در ذات فعالیت های مدنی است. اما مجموعه عملکرد وکارنامه کانون نشان می دهد که این موضوع در وضعیتی ثانوی نسبت به فعالیت های کانون قرار می گیرد. بنابراین اینکه برخی هم صدای کیهان می شوند و کانون را به دلیل کارکرد سیاسی اش مورد انتقاد قرار می دهند نیز باز می گردد به ناآشنایی به کارکرد نهادهای مدنی درجامعه. اینجا هم باز برمی گردیم به توهم تعریفی که در بخش هایی از جامعه ایرانی از جامعه مدنی وجود دارد. بله، این بدیهی است که فعالیت های جامعه مدنی کارکرد سیاسی دارند. کسی منکر این موضوع نیست. باید هم چنین باشد.
نهادهای جامعه مدنی چشم وگوش قدرت هستند ونه تنها قدرت را دربرابر اعمال قدرت پاسخگو می کنند بلکه جهت گیری های آن را با توجه به خواست عمومی و نیز مقتضیات جامعه تصحیح می کنند. به همین جهت است که درجوامعی که جامعه مدنی رقیب ویا دشمن دولت محسوب نمی شود- برخلاف کشورمان- این نهادها واز جمله رسانه ها، رابطه تنگاتنگی با تحولات سیاسی دارند و صاحبان قدرت می دانندکه نمی توانند به نظرات چنین نهادهایی بی توجه باشند چرا که عملا رای رای دهنگان را در انتخابات ازدست می دهند.
بنابراین با اینکه نهادمدنی فعالیت سیاسی نمی کند اما کارکرد آن با توجه به تاثیراتی که برحوزه قدرت دارد، می تواند کاملا سیاسی باشد حتی در همان حوزه هایی که آنها را اجتماعی قلمداد می کنیم. حوزه حقوق بشراز این منظر، یکی از حساس ترین حوزه هاست. چون که اصطکاک خیلی نزدیکی با حوزه قدرت دارد. به خصوص با توجه به وضعیت قوه قضاییه ودستگاه های اطلاعاتی امنیتی وپلیس در ایران - چه به لحاظ اداری وچه به لحاظ سیاسی - که اساسا طرف این موضوع رفتن حساسیت زاست. چه برسد که کسی بخواهد دراین حوزه از حقوق کسانی که هدف این دستگاه ها قرار می گیرند دفاع کند.
اینکه برخی منتقدین نوشته اند این دوستان به دنبال اثربخشی سیاسی خاصی هستند “یک موضوع بدیهی است. چراکه هر فعالیت حوزه جامعه مدنی یک تاثیر در حوزه سیاست را مد نظر دارد. چه درخصوص تغییرقوانین، چه تغییرسیاست ها و روندها وچه حتی درحوزه تغییر فرهنگ سیاسی. این شامل همه نهادهای مدنی حوزه محیط زیست گرفته تا نهادهای مدنی حوزه اقتصاد یا مساپل شهری و یا حقوق بشر وغیره می شود. اما اینکه کسی بگوید” این افراد لذا نیاز دارند اخبارشان در رسانه های خارجی انعکاس داشته باشد، و تبعا ” بیشتر در حوزه هایی فعالیت می کنند که از نگاه رسانه ها «ارزش خبری» دارند”! را اگر نگوییم حمله شخصی و غیرمنصفانه است می توانیم فقط کم لطفی بنامیم.
هر فعالیتی که در حوزه نهادهای مدنی انجام می شود نیازمند حمایت مطبوعات ورسانه های مستقل است تا صدا اتفاقا چند برابر شود وبه اصحاب قدرت برسد - چه مسئولین شهری حوزه ترافیک وچه مسئولان حوزه انرژی وگازسوزسازی خودروها وچه بقیه مسپولان. این فی نفسه موضوع مذمومی نیست. اما آیا نه این است که وضعیت رفتار با فعالان سیاسی و اجتماعی با ایران به گونه ای است که فی نفسه توجهات را هم در داخل وخارج به خود جلب می کنند؟ من آن بخشی از توجهات خارجی که ممکن است اهداف دیگری را دنبال کنند کنار می گذارم. اما می توان مگر منکر نقض موارد حقوق بشری شد که بسیاری از شهروندان ایرانی را یا به خاک سیاه می نشاند یا از زندگی عادی وروزمره ساقط می کند؟ آیا دوستان واقعا به این جمله اعتقاد دارند که افرادی که در این کانون سالها به دفاع از حقوق زندانیان سیاسی مشغول بوده اند، تنها به خاطر این چنین حرفه پرمخاطره ای را برگزیده اند که مثلا درمقایسه با دفاع از حقوق ایرانیانی که درجاده ها می میرند ارزش خبری بیشتری را برای انعکاس رسانه ها دارند؟ عملکرد جامعه مدنی -برخلاف جامعه سیاسی که از نظام دیگری پیگیری می کند- مبتنی بر کارنامه است. منتقدی که بی توجه به کارنامه، به عملکرد کانون ویا خانم عبادی می پردازد، از بازار توجه عقول سلیم دست خالی باز می گردد.
منتقدی نوشته بود که
:
” این «بی توجهی به مردم»، نتیجه ای جز «بی توجهی مردم» به این فعالان نداشته و همین است که می بینیم با بسته شدن دفتر این کانون، آب از آب تکان نخورده و حتی خیلی از ساکنین خیابان یوسف آباد هم متوجه نشده اند که چنان دفتری در همسایگی شان بوده و حالا بسته شده است
!”
اما آیا افرادی که طی سالهای گذشته توسط اعضای این کانون در محاکم مختلف قضایی دفاع شده اند جزو مردم حساب نمیشوند؟ آیا ما تصورمان از جامعه ایرانی باید همان جامعه توده ای باشد که وقتی مامور قانون از ترس اینکه ممکن است برخورد با یک جایی منجر به شورش شود نتواند یک جایی را ببندد؟ قرار نیست که وقتی یک انجمنی در یکی از خیابان شهر است همه مردم آدرسش را بلد باشند. من واقعا متوجه نشدم وقتی خواندم نوشته ای را که ”شک نکنید اگر کانون مدافعان حقوق بشر، حوزه فعالیتش را در عرصه های اجتماعی و دفاع از حقوق آحاد جامعه گسترش میداد، هیچ قدرتی نمی توانست به این راحتی دفتر آن را مثل یک مغازه «پلمپ» کند”. مگراین اولین نهادمدنی است که تعطیل می شود؟
اصلا حتی اگر صدها هزار نفر مردم هم طرفدار این کانون بودند- که به نظر من هستند- آیا وقتی مامور قانون می آید می خواهد یک جایی را پلمپ کند، انتظار داریم که مردم جلوی انها بایستند؟ این دیگر چه تصوری از قدرت جامعه مدنی است؟ آن هم در جامعه ایرانی. اگر یک میلیون نفر هم جلوی دفتر کانون تجمع می کردند، اتفاقا نوع مدنی اش - ونوعی که آرزو می کنم آنگونه رفتار کنیم- باید چنین باشد که حتی یک مامور که حکم قضایی در دست دارد، قادر باشد آن دفتر را پلمپ کند وخراشی هم به او وارد نشود. آب هم از آب تکان نخورد. مشکل این نیست که آب از تکان بخورد یا نه، مشکل این است که مقام قضایی به صورت قانونی عمل کند وحتی وقتی هم پلمپ می کند روال قانونی را طی کند ومثلا از اموال صورت برداری کند ومواردی از این دست نه آنکه به دلیل حمایت کم وزیاد میزان توفقیش در پلمپ کردن کاهش وافزایش یابد. آیا این از همان دست تردید نداشتن هایی نیست که استاد بزرگواراقای شمس الواعظین در خصوص حمایت مردمی و رابطه اش با هراس مقامات حکومتی از بستن روزنامه جامعه داشتند؟ آیا مثل آب خوردن روزنامه جامعه بسته نشد؟
در ضمن همان طور که قبلا نوشتم توصیه” گسترش فعالیت به حوزه های اجتماعی” و “دفاع از حقوق آحاد جامعه” که توسط یکی از کسانی که عملکرد کانون را مورد حمله قرار داده بود مطرح شده، نشان می دهد که یک نهادمدنی که ظرفیت، توانایی، امکانات مشخص ومحدودی دارد بایک وزارتخانه خلط شده است. حتی بنیادهای میلیون ومیلیاردلاری باسابقه ایرانی که از ظرفیت های منابع انسانی ومالی و وابستگی های نزدیک به قدرت هم برخوردارند در کشور ما چنین ادعاهایی ندارند. ما واقعا از یک نهاد مدنی چه انتظاری داریم؟ آیا انتظار داشتیم وداریم که خانم عبادی و اعضای دفترشان به حل همه مساپل آحاد جامعه بپردازند؟ برای هر یک مساپلی که روزانه مشاهده می کنیم، جامعه ایرانی نیازمند تاسیس صدها سازمان غیردولتی وحضور میلیون ها نفر ایرانی است. خانم عبادی همه جامعه مدنی نیست که همه مسائل جامعه را حل کنند. این مسئولیت شهروندی بسیاری از کسانی است که برخلاف خانم عبادی وهمکارانشان جز سخن گفتن هیچگاه وارد عرصه عمل نمی شوند.
منتقدی که تعداد اندک اعضای کانون را به سخره می گیرد ومی گوید چرا این تعداد طی سالهای گذشته زیاد نشده از یاد می برد که اساسا فعالیت در نهادهای مدنی که جز وقت وانرژی بردن و صرف عمر و بی بهرگی از مواهب مالی - والبته رضایت خاطر و انجام خیر- چیز دیگری ندارد، ممکن است کار پرطرفداری نیست. به خصوص در حوزه دفاع از قربانیان حقوق بشر که هر کسی که با الفبای جامعه ایرانی آشنا باشد می داند با چه مساپل و خطراتی مواجه است.
ثانیان ملاک از تعداداندک چیست؟ فعالان حقوق بشر و وکلای این حوزه حساس وپرخطر که هر یک از چند روز تا چندماه زندان را به خاطر فعالیت های خود در کارنامه دارند و به جای زندگی پرزرق وبرق ومرفهی که هم صنفان خود دارند به زندگی خیلی معمولی قناعت کرده اند و همواره با خطرات مختلفی مواجه هستند، باید چقدر باشند که منتقد، این کانون را دکانی کم مشتری و بی رونق نخواند؟ آیا با همه مخاطراتی که اعضای این کانون طی سالهای گذشته ا آن مواجه بوده اند، همین که اساسا این کانون واعضای آن هنوز برقرار هستند و در مسیر اهداف شفاف ومشخص خود فعالیت می کنند، خودش دستاوردی بزرگ به حساب نمی آید؟ دوستانی که از دور هم دستی برگود ندارند، آیا تا کنون با وکلای جوانی صحبت کرده اند که درکنار وکلای چیره دست و سن و سال دار کانون، به دادگاه ها می روند واین شاخه از وکالت را به عنوان حرفه آینده خود انتخاب می کنند؟ آیا نه این است که ثابت قدمی، صداقت، فعالیت موثر، واتفاقا دور بودن از شاپبه های سیاسی و تمرکز روی اهداف اعلام شده وشفاف کانون واعضای آن باعث چنین رویکردی شده است؟
برخی وقتی خانم عبادی جایزه نوبل حقوق بشر را دریافت کرد آن را کم اهمیت خواندند اما اکنون انتظار دارند وی یک جنبش ملی وجهانی در این عرصه به راه می انداخت.
این همه توقع از یک فرد والبته دورویی ریشه در کجا دارد؟ چرا ما از یک فرد یا یک جمع معدود چنین انتظاری داریم که درجامعه معجزه کنند واگر همه مشکلات را حل نکردندآن موقع شایسته لعن و نفرین ما بشوند؟ واقعا برای همگانی کردن یک مساله اجتماعی چه امکاناتی در جامعه ما وجود دارد و چه محدویت هایی؟ آن هم برای کسانی که در جامعه چوب غیرخودی برتنشان می خورد دائما. آیا فراموش کرده ایم واکنشهارا به برنده شدن جایزه نوبل توسط خانم عبادی؟ آیا فراموش کرده ایم که حتی آقای خاتمی خودمان چه واکنشی نسبت به این جایزه نشان دادند؟چند نویسنده آن هنگام نوشتند که برنده شدن جایزه صلح نوبل توسط خانم عبادی فرصتی تاریخی است؟ به علاوه آن که مجموعه فعالیت های این کانون که به صورت شفاف ودرگزارش های منظم فصلی منتشر میشود نشان میدهد که این نهادمدنی در حوزه اهداف تعیین شده خود و با توجه به امکاناتی که دارد تا چه اندازه توانسته است صدای مستقلی داشته باشد وبه عنوان یکی از مراجع معتبر دراین حوزه خود را نشان بدهد. ریشه تاسف کسی که می گوید ”متاسفانه در اندازه های یک برنده جایزه صلح نوبل، منشاء اثر و تغییر نبودند”، نیز مشخص نیست. براساس چه آمار وارقام وچه نوع نگاهی این سخن را مطرح می کنند؟
چرا که تنها طی چند ساله گذشته که صدای جنگ وحمله به ایران گوش هر کسی را در خارج از مرزهای ایران می آزرد، صدای خانم عبادی از جمله صداهای معدود وبلندی بود که همواره در مخالفت با جنگ شنیده می شد. اگر در داخل کشور خانم عبادی با بی مهری بی حد وحصر محافل وطنی روبروست، جامعه مدنی جهانی وجامعه دانشگاهی همواره بهترین محمل برای شنیدن صدای وی بوده است. صدایی که برای خیلی ها الهام بخش بوده است. واگر حتی با وجود مشکلاتی که درحوزه اطلاع رسانی در کشور وجود دارد طنین این صداها وفعالیت ها به گوش نرسد، دلیل وجود نداشتن آن نیست.
ده سال بعد از اینکه دولت آقای خاتمی با شعار تقویت جامعه مدنی ایران روی کار آمد، علیرغم همه تلاش های دو دولت ایشان برای تقویت این نهادها و فراگیرکردن ادبیات آن در میان اقشار مختلف جامعه، جامعه ایران هنوز در فهم مفاهیم اولیه ومناسبات ساده نهادهای جامعه مدنی ورابطه آن با دیگرحوزه ها از جمله دولت دارد، دست وپا می زند. عدم تناسب انتظارات با واقعیات و نیز خلط باورها ومفاهیم سنتی با نهادها وسازکاروهای مدرن – که هریک کارکردی متفاوت دارند- نیز بر اغتشاش موجود درسطح جامعه حتی درسطح افراد که درمشاغل روشنفکری حضور دارند، در خصوص مناسبات جامعه مدنی می افزاید. ناگفته پیداست که نگاه امنیتی دولت به فعالیت بخش هایی از جامعه مدنی و رابطه ستیزگونه ای که با ان دارد را نیز باید به مشکلات جامعه مدنی برای فراگیر شدن و نیز پیداکردن جای واقعی خود در جامعه اضافه کرد. برخی از انتقادات وارد شده بعد از تعطیلی کانون مدافهان حقوق بشر، بیش از آنکه نقد عملکرد کانون باشد، نشان دهنده این است که چه دیدگاهی نسبت به جایگاه وکارکردهای جامعه مدنی درکشور ما – حداقل دربخشی از جامعه روشنفکری- وجود دارد. نگاهی که نشان می دهد کار زیادی برای فعالان اجتماعی وجود دارد تا براین کاستی ها و مشکلات فرهنگی فائق آیند تا درک واقع بینانه ومنصفانه تری نسبت به نیروهای فعال درجامعه خود داشته باشیم.
کانون مدافعان حقوق بشر امروز بزرگتر از ان است که بسته شدن دفترش آن را از حرکت بازدارد. رسم است در ایران که تا کسی از اسب بر زمین می افتد لگدش می زنند. با این تفاوت که بسته شدن دفتر کانون مدافعان حقوق بشر بیشتر از هر چیزنوربر دستگاه معیوب و قضایی و اداری کشور می اندازدکه اگر نوری قراراست تابانده شود باید متمرکز روی آن باشد. این چیزی است که دستگاه قضایی سخت به آن محتاج است. به همین جهت است که اعتقاد دارم همپای فعالان جامعه مدنی، وکسانی که حقوقشان دراین جامعه ضایع می شود، متضرر اصلی قوه قضاییه است که چنین چشم های بینایی را در این وانفسا نادیده می گیرد و از دست می دهد.