در سوگ سعدی افشار
شاهزاده سیاه
قطبالدین صادقی
جامعه هنری ایران اینبار به سوگ مردی نشسته است که از همه هنرمندان درگذشته سالیان اخیر سادهتر و مردمیتر بود و کمتر کسی است نداند مرارتهایی که او در زندگانی دید، از همه همتایانش افزونتر است.
سعدی افشار از تحتانیترین اقشار جامعه برخاسته بود، بیخانه و کاشانه و کس و کار. بیثروت، مقام، رفاه، آینده و بیسواد و خط و کتاب و دانشگاه. اما در عوض استعداد و جوهری داشت و دقت و هوشی یگانه که حرمان زندگانی و نامهربانی روزگار به او آموخته بود. واکنش او به همه مرارتهایی که در خانواده ناپایدار، فضای نامطلوب کار و جامعه بیرحم و بیتفاوت دیده بود، صفای روح، شیرینی بیحد زبان، فروتنی فراوان و ابتکارهای یگانهاش در صحنه نمایش بود. او در هر گروهی که پا میگذاشت احترام برمیانگیخت و در هر تماشاخانهیی که بازی میکرد مرکز شور و توجه بود زیرا با حضور ذهن، گرمای نفس و گیرایی بازیاش میتوانست در طول اجرای یک نمایش بیوقفه مرکز ثقل صحنه، کانون طنز و خندههای بیامان تماشاگران باشد.
جامعه هنری ایران اینبار به سوگ مردی نشسته است که از همه هنرمندان درگذشته سالیان اخیر سادهتر و مردمیتر بود و کمتر کسی است نداند مرارتهایی که او در زندگانی دید، از همه همتایانش افزونتر است. سعدی افشار از تحتانیترین اقشار جامعه برخاسته بود، بیخانه و کاشانه و کس و کار. بیثروت، مقام، رفاه، آینده و بیسواد و خط و کتاب و دانشگاه. اما در عوض استعداد و جوهری داشت و دقت و هوشی یگانه که حرمان زندگانی و نامهربانی روزگار به او آموخته بود. واکنش او به همه مرارتهایی که در خانواده ناپایدار، فضای نامطلوب کار و جامعه بیرحم و بیتفاوت دیده بود، صفای روح، شیرینی بیحد زبان، فروتنی فراوان و ابتکارهای یگانهاش در صحنه نمایش بود. او در هر گروهی که پا میگذاشت احترام برمیانگیخت و در هر تماشاخانهیی که بازی میکرد مرکز شور و توجه بود زیرا با حضور ذهن، گرمای نفس و گیرایی بازیاش میتوانست در طول اجرای یک نمایش بیوقفه مرکز ثقل صحنه، کانون طنز و خندههای بیامان تماشاگران باشد. موتور نمایش همواره ابتکارهای او بود و جذابیت صحنه از صدای زنگدار و نقرهیی او آغاز میشد. جناس طنز، لغز و تکههایی که میگفت بینظیر بود و حاضر جوابیاش همواره بجا، بسیار سر ضرب و غافلگیرکننده ادا میشد و اگرچه در بداهه گوییهایش تندزبان و هزال بود اما هرگز از دایره ادب خارج نمیشد و به دامن جلف بازی سطحینگری و اطوارهای سخیف و “نیشغولی” نمیافتاد. بعد از مهدی مصری، که با فقر و نابینایی از جهان رفت او نامآورترین چهره سیاه نمایشهای تخته حوضی ایران است که تا دهه ۵۰ در برترین شرایط اجتماعی و اقتصادی روزگار میگذراند. او همه جا کار کرد. از آوارگی گروهش در شهرستانها گرفته تا مجلس عروسی بنگاههای شادمانی و از رستورانهای شبانه تهران گرفته تا بزرگترین عرصه جشن هنر شیراز. تماشاخه “حافظ نو” که او سالها در آن بازی میکرد در محله بدنام تهران واقع بود، و این به مدد مرحوم فرخ غفاری بود که تئاتر آنها را به عنوان یک نمونه درخشان تئاتر مردمی در جشن هنر شیراز به جامعه هنری و چهرههای بزرگ تئاتر جهان شناساند و اینگونه بود که سعدی افشار و نمایش روحوضی برای جامعه فرهنگ ایرانی و هنرمندان جهان یکباره کشف شدند.
حرمت سعدی و ارج تئاتر فراموش شده روحوضی از آن پس بود و از آن تاریخ به بعد است که سعدی افشار و روحوضی دیگر به محله بدنام برنگشتند و در لالهزار مستقر شدند و اگر این اتفاق نبود، نه دولت وقت و نه مردم هیچ کدام معیشت، حرمت انسانی و امنیت اجتماعی آنها را پاس نمیداشتند چندان که ثمره ۶۰ سال زندگی سعدی افشار حتی یک آپارتمان کوچک هم نبود، به گونهیی که در روزهای از کار افتادگی و اواخر زندگی مرکز هنرهای نمایشی مجبور شد یک آپارتمان کوچک در خیابان شیخ هادی برای او رهن کند. ترفندهای حرکتی و روشهای کمیک زبانی او چنان ماهرانه اجرا میشد که پس از او تبدیل به سنت و روشی همگانی برای عاشقان نمایش روحوضی و به ویژه بازیگران تیپ سیاه گشت. اما تاکنون هیچ کس نتوانسته صدای زنگدار تهحلقی و منحصر به فرد او را تقلید یا تکرار کند. صدایی که سرشار از شادی و طنز و پر از بار کمیک بود. تردید ندارم که بخشی از اقبال امروز مردم به هنر نمایش روحوضی و نیز تداوم علاقه دهها گروه و صدها بازیگر سنتی دلبسته این دو تئاتر در سرتاسر ایران، به یمن توانایی، شیرینی و مهارتهای ارزنده سعدی افشار است. او طی ۶ دهه تلاش بیوقفه از این هنر تصویری ساخته است که با نام و چهره او دیگر یکی شده است. زیرا علاوه بر توانایی هنری او انسانی بود زححمت?کش، فهمی، نجیب و مودب که به همکاران خود عمیقا احترام میگذاشت و با انتقادهای گزندهاش در دل مردم جای بزرگی باز کرده بود و با خلق نمایشهایی شیرین و مردمپسند، فروتنانه خود را وقف شادیهای اندک و گکگشته آنان کرده بود. چندان که گاه روزی در چهار نمایش یا چهار سئانس به شکلی خستگیناپذیر بازی میکرد و علاوه بر آن شبها نیز در برابر وعدهیی غذا، چند پیاله چای در برخی از رستورانهای تهران به زندگی مردمان شادی و طراوت میبخشید. میگویند برخی شازده به نظر میآیند و هر آنچه دارند پیشاپیش به آنها پیشکش شده است، اما برخی چوپان به دنیا میآیند و با کار و تلاش و پایمردی خود را به مقام شازدگی میرسانند و در نتیجه هر آنچه به دست میآورند در سایه غیرت، کار و استعداد خود آنهاست. مرحوم سعدی افشاری چوپانی بود که با کار و تلاش خلاقیت شخصی و هنریاش خود را به مقام شاهزادگی رسانده بود.
روحش شاد و نامش پایدار.
منبع: روزنامه اعتماد