صادق هدایت و تئاتر

نویسنده
رهیار شریف

» گزارش/ سخنرانی صدرالدین زاهد در لندن

سفر چند روزه ی صدرالدین زاهد به لندن اما، علاوه بر اجرای دلچسب نمایش افسانه ی ببر، میوه و حاصل دیگری هم به همراه داشت و سبب ساز گرد هم آمدن ایرانیان مشتاق به هنر نمایش در سالن اجتماعات کتابخانه ی شهرداری کنزینگتون شده بود تا این بار اهل فرهنگ در جمعی ساده و صمیمی، به سخنان او باب آثار تئاتری صادق هدایت گوش بسپارند.

این مراسم که به همت کانون ایرانیان برگزار می شد، علاوه بر سخنرانی آقای زاهد باب آثار و احوال صادق هدایت؛ تکه هایی نمایش را هم در خود گنجانده بود. براجرای صحنه ای “محلل” و دو فیلم کوتاه از دو نمایش “سه قطره خون” و “لوناتیک یا هوسباز” که هر دو به زبان فرانسه بودند و به همت صدرالدین زاهد از آثار هدایت اقتباس و کارگردانی شده بودند.

آقای زاهد اما در مجال سخترانی اش، نخست دوره و زمانه ی زندگی هدایت را برشمرد و در ادامه از آثار تئاتری هدایت گفت و نقاط ضعف و قوت ایشان را بر شمرد؛ بخش انتهایی کلام او هم صحبت باب چرایی استقاده ی اهل نمایش از اثار صادق هدایت بود. در هم آن بهانه بود که آقای زاهد با اشاره ای تامل برانگیز از اجرای “ زنده به گور” ی گفت که توسط خودش و در کشاکش روزهای انقلاب پنجاه و هفت به روی صحنه رفته بود. آقای زاهد گفت که آن موقع به این موضوع دقت نمی کردم، اما حالا می بینم، آن انقلاب به یک خودکشی دسته جمعی مانند بود و زنده به گور رفتن…

صدرالدین زاهد، پیش تر از همه و با جملاتی کوتاه شالوده ی اندیشه ی هدایت را اینچنین توصیف کرد:

“صادق هدایت فردی بود آزاد اندیش، که فکر خود را در چارچوب معینی محصور نکرده بود. او از هر مذهب، از هر کیش، از هر اندیشه، آنچه را زیبا می دید، می پسندید، انتخاب می کرد و به کار می برد؛ و هر چه را نسبت به دنیای زیبا پرستی و بشر دوستی خود بیگانه می یافت، به شدت از خود می راند…. “

او در ادامه به دوره و زمانه ی زندگی هدایت رسید و غم همیشگی صادق هدایت را بیشتر از همه آمده از زمانه ای دانست که ایرانی که عاشقانه دوستش می داشت آبستن حوادث غریب بود و از چندگانگی فرهنگی رنج می برد. بنا به داده های تاریخی آقای زاهد، کودکی هدایت با کشاکش انقلاب مشروطه همراه شد، نوجوانی اش با کودتایی که چند صباحی آن سوتر رضا شاه را به قدرت رسانید و جوانی ش با مرگ آرمان های تجدد خواهانه ی او و دوری ایران از آزادی و دموکراسی رویایی مد نظر او…

در ادامه به هجرت هدایت به فرنگ اشاره شد و خوش ندشتن احوال مکتب خانه از جانب او، به گفته ی آقای زاهد، هنگامه ی بازگشت هدایت از فرنگ، زمانه ای ناگوار بود:

” زمانه ای که اصلاحات و بازسازی رضا شاه هم از صورت ظاهری تجدد و مدرنیته فراتر نرفت؛ و دموکراسی و حکومت قانون نهادینه نشد. هدایت جوان دگرگونی ظاهری را دید و به آن باور کرد؛ ولی با به عمق نرسیدن این دگرگونی، و سُلطه حکومت جبر و زور، او به یأس و نومیدی کشیده شده و تاب نیاورد…”

آقای زاهد در این مجال، با ارائه ی نمونه هایی از آثار هدایت، سعی داشت تا مخاطبین را با روحیه ی متجدد او و میل وافرش به زدودن خرافات از ذهنیت جامعه ی ایرانی آشنا کند. او همچنین از ترانه های خیام ی یاد کرد که به همت هدایت باز نشر می شدند و رای هدایت در مورد اندیشه ی خیام که… :

” واضح است فیلسوفی مانند خیام که فکر آزاد و خرده بین داشته نمی توانسته کورکورانه زیر بار احکام تعبدی، جعلی، جبری و بی منطق فقهای زمان خویش برود و به افسانه های پوسیده و دامهای خر بگیری آنها ایمان بیاورد… “

درگیری های هدایت با روشنفکرین زمانه هم بخش بعدی گفته های آقای زاهد را شامل می شدند؛ هم آنچه که به روایت او، درد نویسنده ی شهر را فزون کرد و سرانجام او را به انزوا و سرخوردگی کشانید.

آقای زاهد، در ادامه ی گفته هایش به خوی ایرانی هدایت رسید و در این باره گفت:

”…، هدایت علیرغم وقوف و اشرافی که بر فرهنگ و ادبیات جهان مدرن زمانه خویش داشت ؛ عمیقأ خُلق و خوی ایرانی دارد و مشرف بر ادبیات کهن ایران و آگاه از رسم و رسوم ایرانی بود. درد و رنجی که هدایت در داستانهایش برشته تحریر در می آورد، حرمان و فراقی است که شعر فارسی را آکنده است. تأثری است که موسیقی ما از آن مایه می گیرد. داستانهای او ترانه های حزن انگیز و اندوه گین سرزمینی است که “ آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند “. حتی خودکشی او نیز نوعی ترجمان این تفکر صد در صد ایرانی است : این دنیای دو روزه را به هیچ انگاشتن. ( دنیا دیدی و هر چه دیدی هیچ است / وآن نیز که گفتی و شنیدی هیچ است / سر تا سر آفاق دویدی هیچ است / وآن نیز که در خانه خزیدی هیچ است )….”

صدالدین زاهد همچنین از دوگانگی جامعه ی ایران گفت و دلایلی چند از شکست آرمان های نواندیشانه ی وقت را برشمرد و پس آنگاه با ارجاعی دوباره، دیگر بار به ایران دوستی هدایت رسید و این بار از الفت فراوان او با فرهنگ عامه گفت:

”… هدایت، شیفته فرهنگ و تمدن غرب، در عین حال عمیقأ ایرانی بود، عاشق و علاقمند به فرهنگ عامه ایران، او “نیرنگستان” ومجموعه “اوسانه” را که شامل ترانه ها و قصه های کودکان است، جمع آوری کرد. مقالات او در مجله “سخن”، سفرنامه “ اصفهان نصف جهان ” و بسیاری دیگر از آثار او گواه این مدعاست. داستانهای “توپ مروارید”، “حاجی آقا”، “داش آکل”، “محلل”، “آب زندگانی”، “علویه خانم” و بسیاری دیگر از داستانهای او… همگی آکنده از فرهنگ و رسوم عامیانه ملت ایران است. نویسنده ای که با سوررآلیست های فرانسوی نشست و برخاست می کرد و با کافکا و ادگار آلن پو و گی دوموپاسان و ژرار دو نروال و ریلکه و بسیاری از دیگر نویسندگان غربی عجین بود؛ در عین حال در خلق آدمهای ته شهری اش آنچنان تبحر و دستی روان داشت، که شخصیت خلق شده بر صفحه کاغذ زنده و جاندار می نمود، این دو شناخت عمیق، این هویت دو فرهنگی، این “ دو گانگی و دو پاره گی” هدایت را چگونه می توان توصیف و توجیه کرد؟…”

 

هدایت و تئاتر

بخش دوم کلام آقای زاهد زیر عنوان هدایت و تئاتر ایراد می شد. او در این بخش کلامش را بر دو پایه ی خاص استوار کرد، نخست از نمایشنامه های صادق هدایت گفت و تحقیقات نمایشی وی را بر شمرد و دوم از اقتباس هایی گفت که اهالی نئاتر از آثار و نوشته های هدایت انجام داده اند.

در بخش نخست اما، این داده های تاریخی از جانب آقای زاهد به حاضرین ارائه شد:

“صادق هدایت دو نمایشنامه تاریخی با عنوان های “پروین دختر ساسان ” در سه پرده (به تاریخ 21 آذر 1307 نوشته و به سال 1309 به چاپ رسید) و درام تاریخی “ مازیار ” باز هم در سه پرده که به سال 1312 در تهران به چاپ رسید دارد. پیداست که این نمایشنامه ها را هدایت با احساسات شدید میهن پرستی و عشق و علاقه شدید به ایران نگاشته است. در این دو نمایشنامه هدایت از تسلط مهاجمان عرب بر ایران و مظالم آنانان و از مقاومت شجاعانه مردم ایران و شهامت سرداران ایرانی در مقابله ی با اعراب می گوید. او از جلال و شوکت گذشته ای که در اثر حمله اعراب بنابودی گرائیده است و گرد فقر و جهالت بر آن نشسته است، در رنج است. در سطر سطر این نمایشنامه ها کینه و نفرت شدید نویسنده را نسبت به اعراب می توان باز یافت….”

سخنران در ادامه قطعاتی از این نمایش نامه ها را برای حاضرین قرائت کرد و با تمسک به همین داده ها به ظن خود باب آثار هدایت رسید و در این باب چنین گفت:

“به گمان من همین افراط و یکجانبه بینی است که این دو نمایشنامه را به سمت و سوی نگارش روایتی جزمی یا Dogmatique از حمله اعراب به ایران و شکست ایرانیان از آنها می کشاند. هدایت که در تمام داستانهایش دستی روان در گفتگو نویسی دارد، کلام محاوره ای او در این دو نمایشنامه آنچنان خشک و پرطمطراق است، که غیر قابل بازی کردن می نماید. نمایشنامه ها کیفیت اجرائی ندارند، و صحنه به اغراق می رود. هدایت را نمی توان نمایش نامه نویس قلمداد کرد… “

وی همچنین از دیگر اثر نمایشی هدایت هم یاد کرد و از کتابی گفت که هیچگاه در ایران اجازه ی نشر نداشته، چه در دوران پهلوی و چه در دروه ی حکومت اسلامی:

”… او به هم چنین یک خیمه شب بازی کوتاه دارد به نام “افسانه آفرینش” که در ایران ممنوع بوده و هست و در پاریس به تاریخ 18 فروردین 1309 نوشته و چاپ شده است. افسانه آفرینش یک هزل و طنز کمدی است در باره خلقت، در سه پرده؛ پرده اول مشاوره و نطق غرای “خالق اف” پیر و فرتوت است با مقربین اش “جبرئیل پاشا، میکائیل افندی، ملا عزرائیل، اسرافیل بیک” در باره خلقت زمین و زمان و آدم، آنهم در مجلس باشکوهی که در میانه آن حوریان و پری ها با لباس نازک بدن نما می زنند و می خوانند می رقصند که : دل هوس سبزه و صحرا ندارد، ندارد / میل به گلگشت و تماشا ندارد، ندارد… و قس الیهذا… صد البته “مسیو شیطان” هم با کلاه بوقی و شنل قرمزش در گوشه ای از تالار نظاره گر است و معترض! پرده دوم در کارگاه خالق متعال است و خلق حیوانات با جبرئیل پاشا و دست آخر خلق آدم که اولین تظاهراتش گریه و زاری او و فریاد “من گشنمه!” است. و بالاخره پرده سوم که آدم و حوا از بهشت رانده شده اند و غر و لند ننه حوا که معترض خلقت خود از دنده چپ آدم است… “

 

آقای زاهد در ادامه ی کلامش با ذکر گفته های بزرگان تئاتر باب آثار نمایشی هدایت، و ذکر خاطرات روزهای دور اهل نمایش ایران، گفته هایی تاریخی درباره ی ضعف نمایشی آثار صحنه ای هدایت ارائه کرد و به قول معروف برای اثبات ادعایش ادله ی قوی و فراوان ارائه کرد.

اما چه شد که هدایتی که نمایشنامه نویس نیست، این چنین بیش از هر نویسنده دیگر ایرانی بر صحنه تآتر ایران گل کرده است؟ این سوال مقدمه ی بخش انجامین سخنرانی صدرالدین زاهد شد و پاسخ او به سوالی که خودش مطرح کرده بود هم؛ متمم سخنان پیشین…

“دلایل را در بالا ذکر کردم: نثر ساده و روان هدایت که در تآتر کارساز است و گیرائی و جذابیت چگونگی روایت داستان و واقعه ای که او به شیوه خویش نقل می کند و صد البته تنفری که او از خرافات مذهبی در جامعه ایران دارد. اما عامل مهم دیگری هم در داستانهای هدایت وجود دارد که سبب توجه کارگذاران تآتر به داستانهای او، بخصوص داستانهای کوتاه او می شود. این عامل، اهمیتی است که هدایت به گفتگوهای شخصیت های داستان خویش می دهد. این گفتگو ها کاملأ واقعی و سراسر زنده می نمایند. هر شخصیت کلام و نحوه بیانی خاص خویش را داراست. این گفتگو ها از ضرب آهنگی برخوردار است که گفتگو را سخت جالب و جذاب می نماید، و همانند قطعه ای موسیقی دلنشین است. همه این عوامل، کار به صحنه کشاندن یک دسته از داستان های کوتاه او را برای کارگذاران صحنه ای راحتر و جذابتر می نماید… “

همان طور که در ابتدای گزارش هم اشاره شد، شب ویژه ی ایرانیان اهل فرهنگ در کتابخانه ی کنزینگتون در ادامه با نمایش چند قطعه ی سینمایی و یک روخوانی از محلل هدایت به آخر آمد.