تابلوی جدید وانشاء و روز عشق
در دوران دبیرستان جسارت بیشتری یافته و آن را دراجتماع و بیرون از دایره خیال در لابلای چهره دخترکان هم دوره خود جستجو می کردیم. در دوره دانشجویی آن را به هر کسی که درصدی از توجه امان را جلب می کرد ابراز می کردیم. ماجراجویی می کردیم و در نهایت خود را عاشق می سازیم… شعر می گفتیم حتی اگر شاعر نبودیم و تمام احساس و تمرکز خود را به انسانی معطوف می داشتیم که آن را به چنگ آوریم… نام این تمامیت خواهی را وصال می گذاشتیم و پیش می رفتیم. امروزه این وصال ها آسان تر شده و بهانه ها زودتر فراهم می آید. جسارت بیشتر نسل جدید، ایده آل گرایی کمتر، فضاهای بیشتر برای نخستین آشنایی ها، کافه ها، خیابان ها و میهمانی ها. در این روزها این به وصال رسیده ها را بیشتر می بینیم.
آنهایی که در تهران این روزها از خیابان میرزای شیرازی، ونک یا بیژن می گذرند، زوج ها یا تک هایی می بینند که با نگرانی و حساسیت تمام و یا از سر بی میلی مشغول خریدن هستند: عروسک های بسیار بزرگ برای عشق های کوچک، قلب های قرمز آتشین برای ته مانده احساسی که در بسیاری موارد تنها به دلیل عادت جنسی تاکنون حفظ شده. بسیاری از این نوع عشق ها تا روز ولنتاین بعدی دوام ندارد و بسیاری هم در همین روزهای مانده به این روز، به پایان می رسد…
روز قدردانی از عشق، ولنتاین یا سپندارمزدگان، بهانه ای برای یادآوری این احساس انسانی و معنوی است. همیشه در سرشت انسان های حقیقی، نمادی انسانی از عشق حضور دارد. وجودی به نام “تو” که از جنس مقابل است و سزاوار پاک ترین و ناب ترین احساس و عشق ورزیدن، بدون سیاست ورزی، محدودیت و دوگانگی. این “تو” ایده آلی است که همواره در ذهن این انسان ها وجود دارد و یک الگو است. انسان هایی که این الگو را در درون خود در اختیار دارند، هرگز در عشق مسیر خود را گم نخواهند کرد. زمانی عاشق می شوند که نشانه هایی از همان الگو را در انسانی ببینند و جسورانه در ارتباطی که ایجاد می کنند پیش می روند. در رابطه با این انسان ها سیاست ورزی و دوگانگی ممکن است باعث آغاز یک رابطه شود، اما در ادامه، با همان سرعتی که آغاز شده به پایان خواهد رسید. انسان هایی که الگوی “تو” را در درون خود دارند، ساده و بی آلایش هستند اما بسیار باهوش و قدرتمند هستند. تابلوی تاثیر گذار وانشا رودبارکی به نام “من و تو” را در اینجا پیوست کرده ام. همان اثری که مرا به نوشتن واداشت.