جوادترین عضو خانواده دالتونها گفته که “غربیها دارند یک لایف استایلی را به دنیا تحمیل میکنند.” همین جواد تاکید کرده “مثلا خوشحال بودن در لایف استایل اسلامی آداب دارد. شما وقتی خوشحال هستید جیغ و عربده نمیکشید. این کار الاغ و حیوانات دیگر است. چهارپاها وقتی خوشحال میشوند جفتک میاندازند، آیا ما باید این طور رفتار کنیم؟”
چطوری است که این امت شهیدپرور و مسئولان حکومت جمهوری اسلامی که لایف استایل شان تا مرفق رفته توی چشم ما، مثل خرس غذا می خورند، مثل سگ پاچه ملت را می گیرند، مثل مار نیش می زنند، مثل مگس مزاحم شبانه روزی مردم هستند، مثل گاو فکر می کنند، ولی نمی توانند مثل الاغ جفتک بیاندازند؟ اصلا این لایف استایل چطوری است که طرف موقع زنجیر زنی و سینه زنی هفتصد نوع حرکات موزون انجام می دهد و در راهپیمایی سیاسی نعره می زند و عربده می کشد، ولی همین کارها را موقع خوشحالی نمی کند؟
البته لایف استایل اسلامی اینطوری است که آدم وقتی غمگین است، گریه می کند، بعد مثل خرس غذا می خورد، وقتی هم خوشحال است، باز هم گریه می کند و بعدش هم مثل خرس غذا می خورد، وقتی میهمانی می رود، مثل بز به دیگران نگاه می کند و جوک های وقیح می گوید بعد هم مثل خرس غذا می خورد، وقتی هم که مسافرت می رود، یواشکی می رود توی دیسکو زنها را دید می زند و بعد می آید بیرون مثل خرس غذا می خورد. اصولا در لایف استایل امهم ترین لذت زندگی همین است که آدم مثل خرس غذا بخورد.
البته این جواد یک جوری درباره لایف استایل زندگی اسلامی با ما حرف زده انگار همه ماها 36 سال است کور شدیم و تا حالا احمدی نژاد و نقدی و احمد خاتمی را ندیدیم، این جواد گفته “در عقلانیت اسلامی تطهیر و تنظیف، خوشلباس بودن، خوشبو بودن، شیک بودن، این از مولفههای زندگی مدرن است.” یعنی شما یادتان رفته محمود چطوری لباس می پوشید، با آن کاپشن خوشگلش؟ یا چطوری دستش را جلوی ملت تا مچ توی دماغش فرو می کرد، یا جلوی مردم جورابش را در می آورد وزیپ جلو شلوارش را می بست. البته هشت سال طول کشید که طرف یاد بگیرد که موهایش را شانه کند و از دستمال برای تمیز کردن دماغش استفاده کند.
جواد لاریجانی همچنین درباره فیسبوک و توئیتر گفته که “این خیلی بد است که الان پیام اینترنتی از یک نقطهای مثلا در تهران به نقطه دیگر در تهران، اول باید برود به آمریکا و بعد دوباره برگردد به تهران.” البته حرف این جواد خیلی هم درست است، یعنی این بد است که یک پیام برای رفتن از یک نقطه تهران به نقطه دیگری از تهران باید برود آمریکا و برگردد، ولی باز جای امیدواری این است که برمی گردد، ولی این که بدتر است که پیامی را از یک جای تهران بفرستی به یک جای دیگر و هیچ وقت نرسد. بدتر این که برای رساندن یک پیامی به انگلیسی ها بلند شوی بروی لندن و آن جا از انگلیسی چشم چپ بخواهی که ترا به خدا از این ناطق حمایت کنید شاید مرا وزیر خارجه کند که آرزویش در دلم مانده. نیک براون هم لبخند بزند به رویت و بعد هم رسوا شوی و از آن بعد باید مدام خودش را خرج احمقاله ترین حرف ها کنی شاید زمین ها و دامداری بالا کشیده در شهریار حفظ شود و کسی به سراغش نیاید. واقعا کی مثل خر حفتگ می اندازد.
اصل فراموش شده و نهال لرزان
آدم نمی فهمد اینها با چی راضی می شوند؟ آیت الله حائری گفته که “باید مراقب نهال لرزان جمهوری اسلامی باشیم.” نمی فهمم این نهالی که هر سال مسئولان مملکت دو برابر وزن خودشان پای آن کود می دهند و هر روز آبیاری اش می کنند، چند قرن طول می کشد که رشد کند. هر درختی بعد از دو سال میوه می دهد، البته نه درخت پسته، ولی این درختهای عادی بالاخره بعد از سه چهار سال یک میوه کوفتی می دهند، چطوری است که نهال جمهوری اسلامی ۳۶ سال طول کشیده و این هنوز نهالی است لرزان. شاید ریشه ندارد یا این نهال اصلا برای این خاک مناسب نیست.
یا مثلا همین که هفته قبل در مقاله ای در وبسیایت تسنیم نوشته شده بود که “اسیدپاشی به چهره یک حکم فراموش شده اسلامی.” که منظورش هم از حکم فراموش شده اسلامی همان امر به معروف و نهی از منکر است. یعنی این فراموش شده که هر سال یک میلیون زن و مرد ایرانی بخاطرش تذکر می گیرند و صدها هزار نفر بخاطرش بازداشت می شوند و این همه اسیدپاشیده می شود و اقتصاد حجابش به اندازه اقتصاد نفت اهمیت دارد و این همه هزینه می دهند ملت. تازه این فراموش شده است که همه زندگی مردم را تحت الشعاع قرار داده، اگر فراموش نشده بود که لابد تا حالا ۹۰ درصد ملت ایران را در راستای اجرای کامل امر به معروف و نهی از منکر کشته بودند. به همین سوی چراغ!
گرسنگی و آزادی بیان
این ملت و دولت که بطورکلی جوگیر هستند، ببین حالا که شورحسینی هم برشان داشته چه شود. قبل از ماه محرم، بازار ادبیات اسیدپاشی داغ بود، جملاتی مانند “اسیدپاشی معاندان به چهره زیبای نظام” یا “اسیدپاشی رسانه ای به جمهوری اسلامی” یا “اسیدپاشی داعش بر چهره اسلام ناب محمدی” یا “اسیدپاشی کنگره آمریکا به چهره ۵+۱ یا چیزهای شبیه این مد بود”. جمله سازی با داعش هم مدتها شده بود تمرین مشق آدمهای سیاسی. در ماه محرم که دیگر ناهاربازار جمله سازی با محرم بود. کاظم صدیقی مادام هابیشام امت ویزویز همین جمعه اظهار داشت “مردم مثل اسرای کربلا گرسنگی را تحمل کنند.” یعنی اگر قرار بود کسی با این صراحت به ظالم بودن خودش اعتراف کند، نمی توانست. البته به نظر من بد هم نمی گوید، منتهی شیپور تاریخ را از سرگشادش که نمی نوازند، شرط تحمل گرسنگی مثل اسرای کربلا توسط مردم حداقل باید یکی از این چیزها باشد.
یک: بالاخره کی زده کی را کشته؟ اصلا ملتی که اسیر شدند امام حسین شان که شهید شده کیست. اگر امام حسین رهبر جمهوری اسلامی است که بزرگترین مصیبتی که کشیده یک عمل جراحی پروستات بوده که تازه سرومروگنده هر هفته هفت تا کوه را در می نوردد. ایشان لطف کنند و به شهادت برسند، ملت قول می دهند چند سال گرسنگی تحمل کنند.
دو: امام حسین را به شهادت رساندند، خانواده اش را هم اسیر کردند، آنها هم گرسنگی را تحمل کردند، اما بعدش شمر و یزید اجازه دادند که حضرت زینب آزاد باشد هر حرفی دوست دارد بزند. شما هم اجازه بدهید ملت هر حرفی دوست دارند بزنند، آنها گرسنگی را هم تحمل می کنند.
این که نمی شود که هم بزنند و بکشند، هم اسیر کنند، هم اجازه حرف زدن ندهند، هم انتظار داشته باشند که ملت گرسنگی را تحمل کنند. یعنی چرا اینقدر انتظار بیخودی از ملت دارند؟