خانم نوشین احمدی خراسانی در مطلبی خواندنی در شماره 21 زنستان، از روزهایی گفته است که “به مدرسه نمیرفتم و سواد خواندن نداشتم که نوشتههای ماندگار مهرانگیز کار در دفاع از حقوق زنان ایران در نشریات وقت منتشر و افقهای نوین برای زنان ایرانی را نوید میداد”. او با این آغاز، صفی از زنان ایران را که در روشنگری اجتماعی و فرهنگی کشور نقش داشته اند، در نخ تسبیح خاطره کشیده و از این گفته است که: “نسل امروز فمینیستهای مستقل ایرانی، قامت خود را بر شانههای یکایک اندیشهورزان نسل مهرانگیز کار بنا کرده است. ما بهخوبی میدانیم که روی دوش آنان ایستادهایم و با تکیه به چنین پشتوانهای است که ارتفاع گرفتهایم و در نتیجه میتوانیم به افقهای دور و زیبای آرزوهایمان بنگریم”.
و به واقع که اگر حاصل تلاش نسل مهرانگیز کار، فراهم آوردن این “دوش” پینه بسته باشد، باید که گفت آنان کار خویش به خوبی کردند و سهم خود، ادا. نام شان و حضورشان پایدار باد.
اما نوشته خانم احمدی خراسانی، از زاویه دیگری موجب گرمی دل بود؛ چرا که در سرزمینی که هیچ کس را فرصت قامت برافراختن برای ماندن، اثر گذاری، اثر پذیری و تجربه اندوزی نیست ـ و اگر هست نه آن اندازه که عمومیت یابد ـ این ماندن ها، معانی بسیار دارد. به زبان دیگر در کشوری که “پشتوانه” معنا ندارد، و تجربه، گویی تنها برای گسست است نه برای پیوست، این ماندن ها حکایت از آن دارد که در یک شرایط تاریخی ـ سیاسی خاص، نمایندگان قشری از جامعه توانسته اند بر یک واقعیت تلخ تاریخی غلبه کنند:نداشتن حافظه تاریخی و گسست های فکری مداوم.
اگر نوشین خانم و همه نوشین ها امروز به یاد می آورند که شیرین عبادی، نیره توحیدی، شهلا لاهیجی، مهناز افخمی، گلیامامی، فرزانه طاهری، هما ناطق، سیمین بهبهانی، روشنک داریوش… و بسیاری دیگر به او و امثال او “عشق به انسانها و توجه به زنان ستمدیده را آموختند” و “شجاعت و امنیت را در رگهای”شان جاری کردند، و بدانان” احساس اطمینان و اتکاء به نفس” بخشیدند، و “زندگی را با همه موانع و دشواریاش، رنگارنگ و پر امید ساختند” مترادف این است که این نسل “فکر و تلاش” سترون باقی نمانده و فرزندانی را در دامان خویش پرورده که خود یلی هستند هرکدام.
فرزندانی که شاید برای اولین بار، نه از سر شعار و یارگیری که از سر “اندیشه” و “تجربه” بدین باور رسیده اند و آن را باز گو می کنند که: “امروز هم نخواهیم توانست بدون این پشتوانههای عظیم پیش برویم”.
رسیدن به این نقطه طلایی، رسیدنی مبارک است؛ تنها می ماند این سئوال: این زنان میهن ما، که عاشقانه خانه مادری دوست می دارند، به کدامین جرم از خانه رانده شده اند؟ جرم شان این نیست که در برابر گسست تجارب تاریخی ایستاده و با پایداریشان، فرصت انباشت تجربه را برای ما فراهم آورده اند؟ آیا جز این است که اهریمنان ما را هماره بی حافظه تاریخی و سترون می خواهند؟