یک سکوت، یک نامه

حسین باستانی
حسین باستانی

روز چهارشنبه، وزیر امور خارجه آمریکا تاکید کرد که نیازی به میانجیگری دیگران میان ایالات متحده و ایران وجود ندارد. این سخنان، دو روز پس از آن بیان می شد که وزیر امور خارجه عربستان نیز گفته بود کشورش حاضر به میانجیگری میان ایران و آمریکا نیست. اظهارات مزبور هم، به نوبه خود یک روز پس از آن انتشار می یافت که رویتر، به نقل از یک مقام عربستان سعودی، خبر داده بود یک نامه ارسال شده از سوی رهبر جمهوری اسلامی ایران به پادشاه عربستان، خواستار میانجیگری ریاض میان ایران و آمریکا شده است. اگر چه ساعتی بعد سخنگوی وزارت امور خارجه ایران “درخواست میانجیگری” توسط ایران را رد کرد، اما حتی این سخنگو نیز از تکذیب اصل ارسال نامه خودداری نمود. در نتیجه، با توجه به اظهارات بعدی وزرای امور خارجه عربستان و آمریکا، می توان حداقل این قسمت از خبر رویتر را به اندازه کافی صحیح دانست که نامه ای به پادشاه عربستان ارسال شده و در آن، از این کشور خواسته شده به “نزدیک کردن دیدگاه های ایران و آمریکا” کمک کند؛ گذشته از آنکه به قول سخنگوی وزارت امور خارجه ایران، نام این کار، دقیقا “درخواست میانجیگری” باشد یا خیر.

ارسال چنین نامه ای - به ویژه در شرایطی که روابط دو کشور ایران و عربستان، دوران خوبی را سپری نمی کند- نشانه بسیار مهمی است: نشانه ای از شدت نگرانی مقامات ارشد حکومت ایران از امکان از کنترل خارج شدن تبعات پرونده هسته ای ایران. پرونده ای که در ماه های گذشته، محمود احمدی نژاد اصرار داشته که در ارتباط با آن، به بیان پی در پی مواضع آشتی ناپذیر خطاب به جامعه جهانی بپردازد؛ و این رویکرد، در هفته های پس از تصویب قطعنامه شورای امنیت، حتی با واکنش علنی تریبون های اولترا- اصولگرایی چون روزنامه جمهوری اسلامی نیز مواجه شده که رئیس جمهور را به خاطر مواضع تحریک آمیزش در مورد پرونده هسته ای، مورد انتقاد شدید قرار داده اند.

اما آنچه حتی بیشتر از ارسال نامه به پادشاه عربستان سعودی، حکایت از نگرانی مقامات ارشد ایران از سیاست های حساب نشده آقای احمدی نژاد در مورد پرونده هسته ای ایران داشت، رفتار این مقامات در روزهای پس از تصویب قطعنامه تحریم شورای امنیت بود. در همین ارتباط، اتفاق بسیار تأمل انگیزی که طی روزهای پس از تصویب قطعنامه به وقوع پیوست، اظهار نظر نکردن رهبری در مورد این قطعنامه مهم بود.

البته، در 18 دی ماه جاری، اظهاراتی از جانب رهبر ایران منتشر شد مبنی براین که مسئولان حق ندارند از دستاورد های هسته ای کشور صرف نظر کنند. اما نمی توان فراموش کرد که این موضع گیری، 16 روز پس از تصویب قطعنامه، و پس از یک دوره طولانی و غیر معمول سکوت صورت گرفت. دوره ای که طی آن، نه تنها در مورد تصویب قطعنامه شورای امنیت علیه جمهوری اسلامی، که حتی در مورد اعدام صدام هم اظهار نظری از سوی رهبری منتشر نشد (اگر چه در عوض، در فردای روز تصویب قطعنامه، پیامی مکتوب در مورد حج انتشار یافت). در حالی که در شرایط طبیعی، حتی تصور آن غیر ممکن به نظر می رسد که رهبران ارشد ایران، که نه تنها در پیام های خود به مناسبت های مختلف، که در قالب ملاقات های هفتگی عمومی نیز به بیان موضع در مورد مسائل مختلف داخلی و خارجی می پردازند، در مورد اتفاقاتی در حد تصویب اولین قطعنامه هسته ای شورای امنیت علیه ایران یا اعدام بزرگترین دشمن ایران طی سه دهه اخیر، هیچ گونه اظهار نظری نکنند.

چنین رفتاری، منطقا عمق نگرانی و تردید رهبران ایران از نتایج رفتار دولت آقای احمدی نژاد در مورد پرونده هسته ای، و به عبارتی “شوکه” شدن آنها از صدور قطعنامه شورای امنیت علیه جمهوری اسلامی را نشان می دهد. به میزانی که در کوتاه مدت، امکان اظهار نظر از سوی رهبران را (که طبیعتاً نمی تواند در خلاف جهت سیاست های دولت باشد) سلب کرده است. برای درک بهتر زمینه هایی که می تواند به چنین حالت شوکی بیجامد، کافی است به تیترها و تحلیل های مهمترین تریبون های محافظه کار ایران - چون روزنامه کیهان- در هفته های پیش از تصویب قطعنامه شورای امنیت توجه کنیم. تیترها و تحلیل هایی که وجه مشترک آنها، یک چیز است: هیچ اتفاقی در شورای امنیت نخواهد افتاد! به عبارت دیگر، به زعم تریبون های همسو با آقای احمدی نژاد، عواملی چون اختلافات میان اروپا و آمریکا در مورد نحوه برخورد با پرونده هسته ای از یک سو و “حمایت” روسیه و چین از ایران از سوی دیگر، هرگز به ایالات متحده امکان ایجاد اجماع در شورای امنیت برای تصویب قطعنامه علیه جمهوری اسلامی را نمی دهد، گذشته از آن که خود آمریکایی ها هم به علت ملاحظاتی، از جمله وضعیت نابسامان نیروهای خود در عراق، مایل به افزایش تنش با ایران از حد معینی نیستند.

این نوع تحلیل های منتشر شده از سوی تریبون های “عمومی”، تنها نمونه هایی کوچک از اطلاعات هدایت شده مشابهی هستند که در قالب انبوهی از گزارش های “غیرعمومی” دستگاه های دولتی برای مقام های ارشد حکومتی ایران ارسال می شوند تا گیرندگان گزارش ها را مطمئن سازند که سیاست های هسته ای دولت آقای احمدی نژاد، در حال پیشرفت هستند و هیچ خطری را متوجه نظام جمهوری اسلامی نمی کنند.

طبیعی است که در چنین شرایطی، اتفاقی در حد تصویب قطعنامه شورای امنیت، می تواند موضوعی کاملاً غیر منتظره و نگرانی آور تلقی شود و حداقل در کوتاه مدت، امکان دفاع علنی از سیاست های هسته ای دولت را، از مسوولان ارشد نظام بگیرد. این وضعیت، وقتی اهمیت بیشتری می یابد که توجه داشته باشیم اغلب رهبران جمهوری اسلامی ایران، بر خلاف آقای احمدی نژاد (که سیاست های خود را بر مبنای تاکیداتی چون اتصال به منابع حمایتی آسمانی توجیه می کنند) معمولا موافق”پافشاری بر سیاست های سازش ناپذیر حتی به قیمت به خطر افتادن نظام” نبوده و نیستند.

رهبران ایران، قطعا ترجیح می دهند- می دادند- که پیش بینی های رییس جمهور و همفکرانش در مورد “بی خطر” بودن راهی که در پیش گرفته اند، اشتباه از آب در نیاید. اما در صورتی که مطمئن باشند که هزینه سیاست های آقای احمدی نژاد برای نظام در مورد پرونده هسته ای قابل کنترل نیست، در قطع همراهیشان با این سیاست ها، به خود تردید راه نخواهند داد.

این مهم، تنها در گرو یک اصل است: این که رهبران ایران، از وضعیت “واقعی” پرونده هسته ای ایران، که با تصویر “بی خطر” به نمایش در آمده توسط تریبون های همسو با رییس جمهور به کلی متفاوت است، آگاهی داشته باشند. اتفاقی که رسانه های “عمومی” و “غیر عمومی” همسو با رییس جمهور، البته تمام تلاش خود را برای جلوگیری از آن به کار گرفته و خواهند گرفت.