خبر چون انفجار بمب نیرومندی همه چیز را در هم ریخت و با انتشار عکس و تفصیل قصد تعرض به یک دانشجوی دختر توسط معاون دانشگاه زنجان، دکتر حسن مددی که نام خود را استاد گذاشته، همه آنها را که به عمق فسادی که جامعه ما در آن افتاده باور نداشتند، هشیار کرد و همگان پی بردند که فاجعه عظیمتر از آن است که در تصور آید. راستی پس از این حوادث مردم با چه اطمینانی فرزندان خود را بهدانشگاهها بفرستند؟ مگر دانشگاهها همیشه حتی در نظام فاسد گذشته محل امنی برای خانوادهها نبود؟ مگر استاد، پدر روحانی دانشجویان نبود؟ مگر عنوان استادی افتخار آمیز و موجب مباهات نبود؟ تقدس دانشگاه چرا شکسته شده تا آنجا که هر روز خبر از فساد اخلاقی مسؤولان این دانشگاه و آن دانشگاه میرسد؟ چه کسی یا کسانی، مسئولین دانشگاهها، مانند معاون دانشگاه زنجان را به این سمت ها منصوب میکند؟ آن روزها که استقلال دانشگاهها را از بین بردند و همهچیز را زیر سلطهی قدرت بدستان قرار دادند، دلسوختگان حدس میزدند که دانشگاهها به چنین وضعی افتد. وقتی هر بی سروپایی را تنها بهدلیل نوکری حاکمیت عنوان استادی میدهند و بر دانشگاهها مسلط میکنند، جز این انتظاری نمیتوان داشت.
حادثهی دانشگاه زنجان همه استادان و دانشگاهیان فرهیخته را در غمی بزرگ فرو برد تا آنجا که باید گفت: بر این غم اگر خون بگریم رواست. در جامعهی باصطلاح اسلامی ما چه میگذرد که هر روز طشت رسوایی یکی از سردمداران و وابستگان به حکومت برزمین میافتد. یک روز اعمال سردار زارعی مأمور مبارزه با جوانانی که آنها را اراذل و اوباش مینامند، افشا میگردد و روز دیگر یکی از عمالِ حکومت در یک درگیری درون گروهی به افشای رقبا میپردازد و از چپاول و دزدیهای ستونهای خیمهی رژیم پرده بر میدارد و این روزها فاجعهی تکان دهندهی دانشگاه زنجان برملا میگردد و همهی این رسوایی
ها در عرض چند ماه صورت میگیرد. رژیمی که حدود 30 سال می پنداشت که پرده بر اعمالِ خود کشیده، چنان در سراشیب سقوط و تلاشی قرار گرفته که هر گروه و جماعتی تقصیر این همه دزدی و فساد و فحشاء را به گردن دیگری میاندازد. اما گویا آشکار شده است که در چنین سیستمی، گر حکم شود که مست گیرند / در شهر هر آنکه هست گیرند.
حال میتوان فهمید که آن رند خراباتی و افشا کنندهِ رازهای مگو چرا فرمود “توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند؟”. در این 30 سال آیا سال و ماه و هفته و روزی گذشته که دستهای رژیم به خون و ظلم و بی داد آلوده نشده باشد و عبرتآموز آنکه مدعیان اخلاق، در برابر این همه آلودگی حکومتگران، مهر سکوت بر لب زده که گویی کور و کرند. اگر دامن این حضرات آلوده نیست این سکوت و بی تفاوتی از سوی مدعیان هدایت خلق چه معنایی دارد؟ آنها که فریاد میکنند اگر چند تار موی خانمی معلوم باشد، ستون دین میلرزد، چرا در برابر این همه فساد و فحشاء و دزدی و چپاول بیتفاوت هستند؟ سکوت مراجع، روحانیون، حوزههای علمیه و گروههای سیاسی چه معنایی دارد؟ مگر فاجعهی دانشگاه زنجان یک عمل بسیار زشت و ضد اخلاقی نیست، پس چرا آقایانِ هادیِ خلق !! از غم و اندوه نمیمیرند (گفته علی علیهالسلام) و صدای دانشجویان مظلوم را نمیشنوند و چرای بزرگ آنکه چرا آقای خامنهای بهعنوان رهبر مسلمین جهان و ولی امر مسلمانان نه، به نام یک روحانی، در این موارد سکوت کردهاند؟ راستی چنین جامعهای میخواهد اسوهی کشورهای اسلامی و جهان برای ساختن جهانی پاک و پر از عدل و داد باشد؟ سؤال دیگر آنکه امروز چه کسانی در کسوت استادی زمام دانشگاهها را در دست گرفتهاند، حامی آنها کیست؟ و آیا موقع آن نرسیده که دست ناپاک آنها از محیط مقدس دانشگاهها قطع گردد و پدید آورندگان فساد در دانشگاهها از جمله افرادی نظیر مددی و وزیر بیکفایت علوم و آموزش عالی و شخص رئیس جمهور، به پای میز محاکمه از سوی مردم کشیده شوند تا دانشگاه و دانشگاهیان به جایگاه واقعی خود بازگردند؟
و آخر اینکه دردآورتر، سکوت استادان اصیل و غیرحکومتی در برابر این فجایع است. من که همیشه افتخارم استادی دانشگاه بود، غمگینانه باید بگویم دیگر استادی دانشگاه برایم افتخاری نیست و تا وضع چنین است “من یک استاد دانشگاه نیستم”.
٭ با وامگیری از عنوان کتاب “من یک مسیحی نیستم” نوشته برتراند راسل فیلسوف انگلیسی