شطرنج با گرگ مصداقی است بر زندگی زنان ایرانی در همزیستی با گرگ ارتجاع که با پیام های مدرن و خیرخواهانه زیر نام انقلاب مخفی شد و بر آنها حمله کرد. در این بازی همواره گرگ چنگ و دندان نشان داده و زنان به بازی ادامه داده اند. زنان هنوز برنده بازی نبوده اند. گرگ نیز دستش خالی است و برای برد نعره مستانه می کشد. روسری زنان روی شانه های آنها سر می خورد و بازی ادامه دارد.
در آخرین دور بازی، نرگس محمدی راهی زندان شد. اسیدپاشی روی زنان زیر خاک فراموشی پنهان شد. طرح حمایت از آمران معروف و ناهیان از منکر بر ضد کرامت انسانی زنان، مراحل تصویب را می پیماید. طرح ضرورت زایش مکرر زنان وتعیین مشوق هایی برای اجرائی کردن آن به علت کمبود بودجه کلانی که لازمه آن است، خزید در صف منتظران، تا تحریم ها رفع بشود و باری دیگردر پرتو درآمدهای کلان، به آن بپردازند. قوانین مدنی و جزائی کشور با تاکید بر فرودستی زنان و رواداری انواع تبعیض بر آنها، سر جای خود باقی است. تنها نشریه ای که می توانست زیر تیغ سانسور و خودسانسوری، به مشکلات زنان بپردازد، و نام “زنان امروز” بر خود نهاده بود، توقیف شد. نرخ بیکاری زنان به شدت در حال سقوط است. نرخ آسیب پذیری و اعتیاد و ارتکاب جرائم خاص در جمع زنان در حال صعود است. جمهوری اسلامی ایران مدعی است در بازی با گرگ (امریکا) برنده شده و سریالی با عنوان “شطرنج با گرگ” از امشب در سیمای آن پخش می شود. البته روزی و روزگاری که چندان دور نیست معلوم خواهد شد برنده کیست. در این یادداشت، بازیگر اصلی شطرنج با گرگ، زنان اعلام می شوند که تا حال انواع شگردها و فن های بازی را به کار برده اند تا گرگ متوجه نشود که پیرامونش چه ها می گذرد و زنان تا چه اندازه برای نقش آفرینی در روزگاری که دور نیست، آماده و تجهیز و خشمگین شده اند.
شعارهای “مرگ بر امریکا” از روی در و دیوار شهر و روستا پاک می شود. رویدادی مبارک که همگان سوای مشتی مفت خور شعارزده، همیشه آرزویش را داشتند. اما گفتار و شعارهای ضد زن هر روز تازه می شود. مادر ستار بهشتی و دیگر مادران داغدار، دیده نمی شوند، مگر آن که به میهمانی نرگس محمدی رفته باشند. عدالتی پاسخگوی مرگ زیر شکنجه فرزندان شان نیست. تنهائی این مادر تک فرزند در نبود تک فرزند، یکی از این همه ائمه جماعت و خطبای اسلام حکومتی را بی خواب نکرده است. مادر عامی ستار بهشتی، یاد گرفته تا به جای سوگواری، با گرگ شطرنج بازی کند. هر روز سر از جائی در می آورد به دادخواهی بی صدا. دلش می خواهد نوحه بخواند، مردم را جمع کند دور خودش به سوگواری. چون می داند خودش هم طعمه گرگ می شود، بازی با گرگ را پذیرفته است. ماهرانه بازی می کند. گرگ مات این بازی شده است.
زنانی که زندان های جمهوری اسلامی را تجربه کرده اند، نمی توانند گرگ را آسوده خاطر بگذارند. هر جا که باشند، حضوری مخفی و آشکار در این بازی خوفناک دارند. آنها را عقل و کرامت انسانی آسیب دیده شان هدایت می کند. البته با تجربه هائی که از همزیستی با گرگ آموخته اند، در مات کردن گرگ، شتابی ندارند. زنان ایرانی را در سنین نوجوانی و نزدیک به کودکی در دهه اول انقلاب درو کردند. تیر بر قلب شان نشاندند. نسل های بعد، با شناخت از گرگ کار را پیش می برند، بی شتاب.
نرگس محمدی از این سلسله است. سلسله ای که هم قدرت گرگ را در کشتار و سرکوب می شناسد، هم با ضعف های گرگ در به سامان رساندن جامعه ای ساکت و مرده و تسلیم، آگاه است. این سلسله یک حزب فراگیر و مخفی است. کادر آن آماده ورود به صحنه سیاست است. اعضای حزب می تواند هر زن زنبیل به دستی باشد که هر روز از خانه بیرون می زند تا ارزان ترین مواد غذائی را برای خانواده تهیه کند. هر زن به ظاهر تسلیم و خاموشی باشد که کارمند اداره ای است، کارگر کارگاهی است، و نان آور خانواده ای است. هر زن بیکار و تنهائی است که نمی داند چگونه بچه هایش را راضی نگاهدارد. بی تردید هر انسان زنده ای است با تاء تانیث سوای آنها که بر خر مراد شوهران دزد و دغل شان سوارند.
خواست بر آزادی نرگس محمدی، یک خواست مطالباتی است. ربطی به بیمار بودن و مادر بودنش ندارد. طلبکاری از دولتی است که خیال می کند، وقتی با غرب راه می آید، لزوما بر زنان هم می تواند سلطه بیشتری داشته باشد. این خواست، نه تنها در موازین جهانی حقوق بشر ریشه دارد، که در قوانین داخلی ایران هم از پشتوانه هائی برخوردار است. برداشت “اقدام مجرمانه” از اقدامات حقوق بشری نرگس محمدی نقض قوانین داخلی ایران است. اساسا مجرم کسی است که رفتار ارتکابی او به صورت روشن و صریح در قوانین “جرم” شناخته شده باشد. اعتراض به نقض حقوق بشرکه مصداق جرم نیست. اما شکنجه ستار بهشتی و مرگ او زیر شکنجه، به یقین مصداق “ قتل عمد” است. نرگس محمدی و سلسله او از این موازین حقوقی دفاع می کنند. مادر ستار بهشتی حق دارد به هر دری بزند تا حق خواهی کرده باشد و شب بتواند تنها در کلبه مخروبه خود، سر بر بالین بگذارد. در این رفت و شدها، گوهر عشقی دادخواهی می کند. یک زن دو پاره استخوان مسکین که دنبال انتقامجوئی نیست. آیا تا کنون توانسته است کوبه در خانه یک امام جمعه را برای دادخواهی بکوبد؟ آیا تا کنون ریاست ستاد حقوق بشر قوه قضائیه در خانه مخروبه او را کوبیده است؟ اگر امثال نرگس محمدی هم در آن کشور تن به خطر نمی دادند و با گرگ وارد بازی های چالشگرانه نمی شدند، گوهر عشقی هم اکنون در تیمارستان بود. اگر زنده است و پر انرژی، از آن روست که در آن کشور درک می کند پناهگاهی در حاکمیت ندارد و پاسخگوئی در حاکمیت نیست، ولی می داند همدرد بسیار دارد و نرگس محمدی برای تسکین خاطر او از بازی با گرگ سر باز نمی زند.
این بازی به کجا ختم می شود. اگر بازی ادامه داشته باشد و نسل نرگس محمدی منقرض نشود- که نمی شود- گرگ دست و پای خود را جمع می کند. عجالتا اراده کرده است با امریکا آشتی کند و با زنان ایرانی همچنان بجنگد. اما زنان ایرانی وارث افسانه ها و اساطیر و قصه های تاریخی خود هستند و می دانند با گرگی که حالا سرمست هم شده، باید بازی را ادامه داد. نرگس محمدی باز هم آزاد می شود. زنان ایرانی به شدت نیاز دارند برای حرکت های آینده، مدل هائی ملموس و در دسترس داشته باشند. نسرین ستوده و نرگس محمدی، فی الحال به این نیاز توجه کافی دارند و ثابت کرده اند به آن وفادارند. تنها هم نیستند. زنانی از تبار و طبقه گوهر عشقی چشم به آنها دوخته اند و به آنها انرژی می دهند. سرمایه بزرگی در اختیارشان است.