“رقیب سپاه در پروژههای عمرانی، ملی ـ مذهبیها هستند. سئوال من از شما این است که چرا کسی عقبهی سیاسی شرکتهای بزرگی را که رقیب سپاه هستند پیگیری نمیکند. ۷۰ تا ۸۰ درصد شرکتهای بزرگی که رقیب ما هستند وابسته به ملی ـ مذهبیها هستند. شرکتهای بزرگ ملی ـ مذهبی پروژه میگیرند و کسی هم از آنها هیچ سئوالی نمیکند اما همه سپاه را تخریب میکنند. علت این هجمههای گسترده علیه سپاه، فنی و اقتصادی نیست. بهتر است وابستگی جریانی سایر پیمانکاران بررسی شود.”
اگر این اظهارنظر یکی از سرداران تریبوندار و معمولی یا کسی چون سردار نقدی بود، میشد از کنارش بهسادگی گذشت. ارزیابی فوق اما وقتی توسط سخنگوی سپاه پاسداران و مسئول روابط عمومی کل این نهاد نظامی ـ امنیتی ابراز میشود، حکایت کمی متفاوت میشود. داوری سردار رمضان شریف، دیگر نه شوخی است نه سخنی کلی و بیتأمل پیشین، و نه کلامی نسنجیده.
جریانی که سالهاست توسط اقتدارگرایان حاضر در حکومت، جمعی محدود توصیف میشود، چگونه واجد این حد از بضاعت و توان اقتصادی و تشکیلاتی است؟ اگر جریانی سیاسی توان مدیریت ۷۰ تا ۸۰ درصد شرکتهای بزرگ اقتصادی را دارد، در خور ستایش و تکریم و رعایت است، و نه تهدید و خشونت.
اما آشکار است که ملی ـ مذهبیها (اعم از نهضت آزادی ایران و شورای فعالان ملی ـ مذهبی) به صفت سازمانی/تشکیلاتی واجد این حد از توان و نیرو نیستند. سرکوب پیوسته در سالهای اخیر (بهویژه از بازداشت فلهای ۱۳۷۹ ـ ۱۳۸۰ و بخصوص پس از کودتای انتخاباتی ۱۳۸۸) بهقدر لازم مانع از بسط تشکیلاتی ملی ـ مذهبیها شده است. بماند که سختگیریها و مانعتراشیهای گوناگون بر سر فعالیت اجتماعی ـ اقتصادی وابستگان این طیف از نیروهای سیاسی، به اندازهی کافی در میان خود این نیروها شهره است.
اما مستقل از نکتهی اخیر، فرض را بر این بگذاریم که سردار سخنگو گزارش دقیقی میدهد (نگارنده در ادامه خواهد گفت از منظری، روایت واقعی و درست است)، چگونه یک نهاد نظامی ـ امنیتی حکومتی، خود را در مقابل نهادهای جامعه مدنی و بخش خصوصی قرار میدهد؟ چرا سپاه پاسداران با “رانت”های غریبی که در اختیار دارد، باید از تحرک جامعه مدنی و بالیدن بخش خصوصی و تکان خوردن چرخ صنعت و تولید و فعالیتهای عمرانی بهدست شهروندان، در هراس باشد و شاکی؟
آیا قرار است اقتصاد ایران توسط نهادهای حکومتی مدیریت و کنترل شود؟ آیا توسعه درونزا و بومی، با اتکای محض به نهادهای حکومتی، ممکن است؟ و اگر نفعی در “پروژه”ها هست ـ که هست ـ چرا سپاه باید از سرریز شدن آن به جیب جامعه و شهروندان، ناراضی باشد؟ پشتوانهی این پروژهها در گام نخست، “نفت”ی است که سرمایه و ثروت ملی است؛ و بدیهی است که سپاه تمام لایههای اجتماعی را در بر نمیگیرد.
به باور نگارنده، مراد سردار ارشد سپاه از “ملی ـ مذهبی”ها، فقط دو جمعیت نهضت آزادی ایران و شورای فعالان ملی ـ مذهبی نیست؛ که عرض و طول آنها برای نهادهای اطلاعاتی ـ امنیتی (و ازجمله بخش مربوطه در سپاه که از دوران اصلاحات و در قالب اطلاعات موازی در سرکوب و اعمال خشونت علیه ملی ـ مذهبیها فعال است) پنهان نیست. “ملی ـ مذهبی” دیری است از مرزهای تشکیلاتی خود فراتر رفته است. هویت فکری ـ سیاسی ملی ـ مذهبیها، و بینش و منش و روش سیاسی آنان، یعنی ترجیح دادن منافع ملی در اقدام سیاسی، تاکید بر مقولههایی چون رعایت اخلاق در اقدام سیاسی، لحاظ کردن حقوق بشر، تعقیب گذار دموکراتیک در ایران، و کنش انتقادی مسالمتآمیز در چهارچوب قانون اساسی، ایستادگی بر آرمانها، و صداقت در رفتار سیاسی، سالهاست تکثیر شده است. اگرچه زندهیاد مهندس مهدی بازرگان نماند تا جنبش اصلاحطلبی و نسیم اصلاحات را بچشد و از برکت آزادی رسانهها برای تکثیر مواضع خود سود جوید، اما خاطرهای که از او در حافظهی تاریخی نسل انقلاب، نسل بعد آن، و نسل سوم برآمده از انقلاب ثبت و ضبط شده، چنان نافذ و گرانقدر است که هرجا اسم او آید، مفاهیم پیش گفته بازخوانی میشود و جلوهگری میکند. چنین است که کم نیستند شمار کنشگرانی که با وجود وابستگی تشکیلاتی به برخی جمعیتهای سیاسی اصلاحطلب، یا با وجود عدم وابستگی تشکیلاتی به نیروهای ملی ـ مذهبی، خود را بهلحاظ هویتی و سمتوسوی اقدام سیاسی، “ملی ـ مذهبی” توصیف میکنند؛ یا از چشم بیرونی (ناظرانی مثل سردار شریف)، “وابسته به ملی ـ مذهبیها” محسوب شوند.
“ملی ـ مذهبی” فراتر از تصویر و نام بازرگان و طالقانی و نخشب و شریعتی و سحابیها و پیمان و شاه حسینی و میثمی و دیگر معنونان ملی ـ مذهبی است. چنانکه آمد، این بینش و منش و روش سیاسی آنان است که در حال تکثیر و بازتولید است. بخصوص آنکه ملی ـ مذهبیها بخش مهمی از یاران مصدق را تعریف و نمایندگی میکنند. و دکتر محمد مصدق با وجود تمامی تحریفها و تبلیغهای این چند دهه علیه وی، از چهرههای ممتاز و محبوب سپهر سیاستورزی ملی در ایران است.
پس، غریب نیست که سردار ارشد سپاه ۷۰ ـ ۸۰ درصد شرکتهای رقیب را “ملی ـ مذهبی” توصیف کند. چنانکه پس از کودتای انتخاباتی ۸۸، کیهانیان و تمامیتخواهان همسو، میر جنبش سبز را گاه “ملی ـ مذهبی” میخواندند و به رابطهی دوستی و همکاری قدیم مهندس موسوی با دکتر پیمان ارجاع میدادند. موسوی در روش و منش سیاسی خود، در عمل به بازخوانی روش و منش سیاسی شخصیتهایی پرداخت که ستارههای آسمان اندیشگی و سیاسی ملی ـ مذهبی محسوب میشوند.
قابل پیشبینی است که بخش مهمی از نخبگان و طبقه متوسط شهری در ایران (همانهایی که سردار سخنگوی سپاه، آنان را رقیب پروژههای سپاه توصیف میکند)، رویکردی “ملی” دارند، نیز دغدغهی دموکراسی، و در پی حقوق بشر هستند، میکوشند منصفانه و اخلاقی بزیند، تلاش میکنند “شهروند” خوبی برای کشور باشند، کارشناسانه عمل کنند و قانونمند بزییند، در اندیشهی تولید و منافع ملی باشند و…. و این همه، البته چیزی نیست جز آنچه سالها ـ و بلکه دههها ـ ست نیروهای ملی ـ مذهبی آن را تبیین میکنند، و البته هزینههای گزاف برای تبلیغاش پرداختهاند.
آن ۷۰ ـ ۸۰ درصدی که سردار سخنگوی سپاه در مقام شکایت از آنان سخن میگوید، “تغییرخواهان” ایران هستند. اکثریت وطندوستی که به اقتدارگرایی منتقدند. کنشگران و نخبگانی که دغدغهی منافع ملی دارند و عطش “رانت” ندارند و تمامیتخواه نیستند. طبقه متوسط مدرنی که حاملان اصلی جنبش اجتماعی محسوب میشوند.
با این اکثریت، باید بجای تقابل، تعامل و مدارا و همراهی کرد. جنبش سبز جلوهای از بروز اجتماعی این اکثریت بود. انتخابات ۹۲ نیز جلوهای دیگر از این تغییرخواهی زیر پوست جامعه. تمامیتخواهی، در سیاست یا اقتصاد، گرهی از بحرانها نمیگشاید. سپاه اگر چنان که متولد شد، “مردمی” و “ملی” نشود، خود را مقابل جامعه مدنی قرار خواهد داد. وضعی که نه به نفع سپاه است، نه به سود ایران. سپاه خود نهادی “ملی ـ مذهبی” بود. کاش سپاه نیز ملی ـ مذهبی شود.