جایزه را بکش

نویسنده

» تعطیلی جایزه گلشیری و بازتاب‌های آن

پرونده/ روایت – هنر روز: بعد از ۱۳ دوره، جایزه ادبی هوشنگ گلشیری اعلام کرد دیگر برگزار نمی‌شود. اردیبهشت امسال، آخرین مراسم جایزه در خانه فرزانه طاهری و هوشنگ گلشیری برگزار شد. خانم طاهری در آنجا گفت، “پس از آنکه از جاهای مختلف برای برگزاری مراسم عمومی این جایزه جواب رد شنیدیم تصمیم گرفتیم این مراسم به همین صورت و به شکل خصوصی‌تری برگزار شود.”

در بیانیه رسمی سایت بنیاد گلشیری هم آمده است: “به این نتیجه رسیده‌ایم که بهتر است در وضع کنونی آن نیرو و منابع اندکی را که برای بنیاد گلشیری باقی مانده وقت بخشی دیگر از هدف‌های مندرج در اساسنامه بنیاد کنیم که به دلیل مشغله نفس‌گیر جایزه تا حدی مفغول مانده است… قصد داریم آرشیو مربوط به گلشیری را کامل کنیم.”

جایزه‌های ادبی مستقل ایرانی، مرتب در معرض حمله‌های رسانه‌های دولتی و شبه‌دولتی بوده‌اند. همچنین گام به گام، دسترسی آنها به امکانات معمول نیز، مانند داشتن مکانی برای برگزاری جایزه، محدود شده است. درنهایت جوایز خصوصی به خانه‌های صاحبان آنها کوچ کردند. حالا هم “جایزه گلشیری”، یکی از مهم‌ترین جوایزی است که تعطیلی خود را اعلام می‌کند.

در مقابل، بنا به گفته رادیو بین‌المللی فرانسه، “خبر توقف جایزه ادبی گلشیری در حالی منتشر شده که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران و موسسه خانه کتاب، فراخوان‌های جداگانه‌ای را برای هفتمین جایزه ادبی جلال آل احمد، داستان‌نویس و ششمین دوره ادبی پروین اعتصامی، شاعر ایرانی منتشر کرده‌اند. هفتمین دوره جایزه ادبی جلال آل احمد… با ارزش ۱۱۰ سکه طلا، گران‌ترین جایزه ادبی در ایران بشمار می‌رود.”

رسانه‌های دولتی و شبه‌دولتی، متفاوت از همدیگر این خبر را منتشر کردند. خبرگزاری فارس، متعادل و معمولی نوشت “جایزه ادبی هوشنگ گلشیری متوقف شدگ. جوان‌آنلاین، تندتر نوشت: “متولیان جایزه ادبی هوشنگ گلشیری متوقفش کردند!” این خبر، در توصیف بنیاد گلشیری نوشت، “به اذعان خودشان معتبرترین جایزه ادبی ایران را برگزار می‌کردند،” و در انتهای خبر خود نوشت، “چه اینکه با یک بررسی اجمالی و ساده در بین کسانی که توانسته‌اند به این جایزه ادبی نائل شوند! ملاحظه می‌کنیم که اکثر قریب به اتفاق آنها عمدتاً افراد بی‌نام و نشانی هستند که مبتلا به ویروس مدعای شبه‌روشنفکر بودن شده‌اند…”

 

جایزه را بکش!

رضا شکراللهی، نویسنده وبلاگ “خوابگرد” در صفحه گوگل‌پلاس خود در میانه متنی نسبتاً بلند می‌نویسد: “مقصودم معدود نقدهای دلسوزانه نیست. هم‌چنانکه منظورم بی‌ایراد بودن جوایز و بی‌نیازی‌شان از نقد نیست. چه، خود نیز در مواردی منتقد این جایزه بوده‌ام و با فرزانه طاهریِ بزرگوار گفت‌وگوی انتقادی در رسانه‌ها هم داشته‌ام. اما چه بسیار تیغ‌ها که از نیام ادبیات اما از روی سهم‌خواهی مطلق کشیده شد و چه دست‌های حمایتگری که از روی عافیت‌طلبی و محافظه‌کاری در جیب‌ها ماند. اگر سیاستِ به قول حجاریان “فشار از پایین، چانه‌زنی از بالا” بهترین سیاست برای ایجاد تغییرات در زمان خاتمی بود که پی‌ گرفته نشد، شماری از داستان‌نویسان و اهل ادبیات در توافقی نانوشته و اغلب ناخواسته با حکومت، این سیاست را، البته شکل معکوس، در برابر جوایز غیردولتی اجرا کردند: فشار از بالا، چانه‌زنی از پایین. نتیجه: تعطیلی جایزه‌ی روزی روزگاری، تعطیلی جایزه‌ی منتقدان مطبوعات، تعطیلی جایزه‌ی گلشیری. و حالا، اشک تمساح ریختن که ای داد از آن و هی داد از این.

جایزه‌ی گلشیری تعطیل شد. نه فقط به خاطر خصلت حکومت در برنتابیدنِ هرگونه نهاد مدنی مستقل که هم به خاطر آزار داستان‌نویس‌هایی که جوایز ادبی برای‌شان دیگ آشی ست که نه برای ادبیات که حتماً باید برای کتاب خود آن‌ها بجوشد! زیر این دیگ حالا دیگر هیچ آتشی نیست. خاموش است. از حکومت و قبیل داستان‌نویس‌ها، یکی جایزه را خسته کرد و دیگری آن را کشت. این را گفتم و نوشتم برای اینکه دوستاران ادبیاتِ مستقل خیلی هم گرفتار آدرس‌های غلطی نشوند که این روزها نشان‌شان داده می‌شود.”

خود هم بر این نوشته تیتر زده است: “جایزه را بکش!”

 

ماندگار نشد

حامد اسماعلیلیون، با رمان “دکتر داتیس” برنده جایزه هوشنگ گلشیری در سال گذشته شده بود. او در صفحه فیس‌بوک‌اش نوشت: “جایزه‌ی ادبی گلشیری امروز با صدور بیانیه ای متوقف شد. فقط سیزده دوره. من امیدوارم پس از چند سال با جمع کردن قوا دوباره برگردد اما شاید اگر خودم هم بودم رغبتی به این کار نداشتم. انگار خیلی از نویسنده ها و منتقدین هم به این پایان راضی بودند. فکر می کردم این جایزه می تواند در ایران چهل پنجاه ساله شود و با تمام تندبادهای سیاسی و انتقادهای تند و تیز خودش را حفظ کند اما نشد. حالا دیگر جایزه ای وجود ندارد که درباره اش حرف بزنند.”

کاوه فولادی‌نسب هم در روزنامه “فرهیختگان” مفصل در این موضوع نوشت و در بخشی از یادداشت خود گفت: “من به هیچ وجه معتقد نیستم یک جایزه ادبی می‌تواند به‌تنهایی جریان ادبیات یک سرزمین را متحول کند یا حتی جریان‌سازی کند، اما این را هم نمی‌توان منکر شد که جوایز ادبی از مهم‌ترین ارکان جریان‌سازی ادبی در تمام جهان هستند. در سال‌های سختی که سپری شد، جوایز ادبی مستقل یکی بعد از دیگری به تعطیلی کشیده یا کشانده شدند و تنها جایزه گلشیری بود که دوباره داشت این امید را در بعضی‌ها به وجود آورد که آن بخش مهم تعطیل‌شده جایزه دوباره احیا شود. نمی‌دانم، دلیلش شاید خستگی برگزارکنندگان جایزه باشد، شاید محدودیت نیروی انسانی باشد، شاید کمبود منابع مالی باشد یا هر چیز دیگر. هرچه که باشد، به نظر می‌رسد جامعه ادبی ایران-به‌خصوص نویسندگان مستقل ایرانی- نباید موضوع را به سکوت برگزار کنند. گلشیری در زمان حیاتش همیشه “کانون”ی بوده که دیگران را دور خودش جمع می‌کرده و حمایت می‌کرده و من زیاد از نویسنده‌های مختلف شنیده‌ام که پیگیرانه و دوستانه و دلسوزانه مسائل همکاران و هم‌صنف‌هایش را دنبال می‌کرده. این بخشی از دینی است که گلشیری بر گردن این ادبیات دارد؛ شاید حالا وقتِ پاسخ دادن باشد.”

 

برای جای خالی هوشنگ

سیداحمد پویا در صفحه گوگل‌پلاس خود متنی ظاهراً از قول عباس معروفی منتشر کرده است، از همراهی‌اش با هوشنگ گلشیری و داستان‌گونه، سخن می‌گوید از جایزه گلشیری گفته می‌شود در این متن. در بخشی از آن آمده است:

چه سفره‌ای برای ما انداخته بود تا دورش بنشینیم و “داستان” را مثل نان در دهن‌مان بگذاریم، و رو به افقی مکتوب راه بیفتیم! گاهی البته بر این سفره چیزهای دیگر هم بود؛ سبزی و سالاد فصل.

به فصلی کارگاه داستان، به فصلی کانون نویسندگان، در فصلی دیگر حضور در مطبوعات ادبی مستقل، و در روزگار سخت، دادگاه و اتاق تمشیت. عجیب آنکه در کوچه‌های غربت هم تنهات نمی‌گذاشت.

خودش پی‌گیر بود، از آن سر شهر خودش را می‌رساند. چهره‌اش را روز دادگاه هیچوقت فراموش نمی‌کنم. مثل پدری که قرار است فرزندش را به قتلگاه ببرند، از کنارم دور نمی‌شد، و آنها، آن سیاه‌پوشان دور ما می‌چرخیدند و منتظر فرصتی بودند که زخمی بزنند.

گفت: “خب، بگذار ببرندت زندان تا من یک داستان قشنگ درباره‌ات بنویسم.” و خندید. بعد با تمامی مهر گفت: “مگر می‌گذارم بروی زندان!”

با مصدق و عبادی و زالزاده و جمشیدی و ساری و دوستان دیگر که از پله‌ها پایین می‌آمدیم، دیدیم همزمان، دادگاه دیگری هم پایان یافته است. دادگاه یک کاندیدای ریاست جمهوری که یک کشاورز را کشته بود، و تبرئه شده بود. گلشیری سر تکان داد: “این که آدم کشته تبرئه شد، تو برای نوشتن محکوم شدی، یادت نرود این!”

ایستاد، دستش را یکبار چرخ داد: “یادت نرود!”

 

 

صفحه‌ای در اعتماد

روزنامه “اعتماد”، یک صفحه کامل را به توقف جایزه هوشنگ گلشیری اختصاص داده است. فتح‌الله بی‌نیاز در شروع یادداشت خود در اعتماد می‌گوید: “توقف موقت جایزه ادبی گلشیری، عده غمگینی را غمگین‌تر کرد و شماری از آدم‌های شاد را شادتر. شوربختانه در گروه دوم نویسنده،شاعر و به‌طور خلاصه اهل ادبیات هم کم نیستند. خوشحالی آنها فقط به این دلیل است که ماهیت جوایز خصوصی، از جمله گلشیری، با تفکر و جهان ذهنی خودشان همسو نیست و چه بسا در تقابل است. اگر این جوایز از منظر اندیشه همراستا با اندیشه گروه دوم بود، آنها با تمام وجود برای تثبت و حتی ارتقایش تلاش می‌کردند. چرا این گروه با جوایزه ادبی خصومت دارند؟”

یاسر نوروزی هم در شروع مقاله خود نوشته است: “امسال نامزد جایزه گلشیری شدم. و همین سال هم این جایزه معتبر برچیده شد. آن هم بعد از ۱۳ سال. چه تقارن نامبارکی! گرچه می‌دانم از پاقدم بنده نیست چراکه رسیدن به چنین اوضاع فلاکت‌باری اصولا از عهده یک نفر برنمی‌آید. حالا تمام منتقدان جایزه گلشیری می‌توانند شب‌ها سر راحت به بالین بگذارند. اما واقعا می‌گذارند؟ به نظرم این‌طور نباشد. آنها نخستین یادداشت‌ جانسوز را درباره پایان کار جایزه گلشیری خواهند نوشت و به صف مشتاقان پیشین جوایز ادبی در ایران خواهند پیوست. گروه دیگر هم که افکارشان اظهر من ‌الشمس است؛ آنها از اول با هرگونه جایزه مستقلی و با هر گونه استقلالی مشکل داشته‌اند. جایزه خصوصی گلشیری ۱۳ سال پیش کار خود را آغاز کرد و یک عده از همان ابتدا با هرگونه خصوصیتی و فردیتی و هرآنچه منتسب به نام گلشیری باشد، مشکل داشتند. خب، این عده هم می‌توانند نفس راحت بکشند چون بعد از جایزه خصوصی “روزی روزگاری” و جایزه خصوصی “نویسندگان و منتقدان مطبوعات”، این جایزه دیرپا هم زمینگیر شد.”

قباد آذرآیین، حامد اسماعیلیون، سعید طباطبایی و سیدفرزام حسینی هم در این صفحه اعتماد مطلب دارند. حافظ موسوی هم در میانه یادداشت خود می‌گوید: “اما این مساله را هم در نظر بگیریم که قاعدتا نویسندگی و شاعری مانند مسابقات ورزشی نیست که مساله رقابت خیلی در آن مطرح باشد پس این جنبه از جوایز ادبی در مقابل جنبه معرفی شاعر و نویسنده چندان اهمیت ندارد. وقتی شاعر یا نویسنده‌یی جوان از سوی هیات داورانی معتبر جایزه دریافت کند، اعتماد به نفسی می‌گیرد که در ادامه راه به کارش می‌آید. اینکه چرا جوایز ادبی در ایران دوام چندانی ندارد و پایدار نیستند؟ یک علت این ماجرا این است به هر حال ناپایداری از خصلت‌های کهن جامعه ایرانی است، مسائل در ایران چندان دوام طولانی ندارند. از نهادهای سیاسی بگیرید تا خیلی مسائل دیگر. به همین دلیل است که دکتر کاتوزیان از جامعه ایرانی به درستی به عنوان جامعه ناپایدار و کوتاه‌مدت یاد می‌کند. این مساله هم ریشه‌های تاریخی و اجتماعی دارد و به جای خود قابل بحث است. بنابراین همه‌چیز ما ناپایدار است، حتی جوایز ادبی مان. این جوایز برای ادامه حیات یا باید متکی به نهادی باشند یا خودشان تبدیل به نهاد شوند؛ در حالت اول نهادهایی که این جوایز را برپا می‌کنند، نهادهایی هستند که خودشان چندان دوام و بقایی ندارند، مانند جایزه‌های گردون و کارنامه که وابسته به مجله شان بودند و بعد از توقیف مجله، از ادامه بازماندند. در حالت دومی که خود آن جوایز تبدیل به نهاد شوند که مثلا درباره جایزه گلشیری که مورد ویژه‌یی است این مساله رخ داد، چون بنیاد گلشیری پشتش بود و از حمایت معنوی خوبی از سوی روشنفکران و اهل قلم برخوردار بود. اما مسائل دیگری هم این وسط دخیل هستند از جمله یکسری گرفتاری‌های شخصی، مانند عدم تحمل یکدیگر، عدم احترام به عقاید مختلف و شاید هم نوعی از کمال‌گرایی که یک کار را یا عالی انجام می‌دهیم یا انجام نمی‌دهیم.”