اگر مردم بخواهند، شرایط تغییر می‌کند

نویسنده
شیرین کریمی

» شهاب‌الدین طباطبایی در مصاحبه با روز:

با شهاب الدین طباطبایی، عضو شورای مرکزی حزب مشارکت ایران اسلامی و رئیس ستاد 88 در مورد این ستاد و انتخابات گفت و گو کرده ایم.آقای طباطبایی معتقد است “برای آنکه اتفاق 4 سال پیش تکرار نشود، نمی توان نشست و دست روی دست گذاشت، باید کاری کرد.”

این مصاحبه را در پی می خوانیم.

 

ستاد 88 توسط چه کسانی و با چه هدفی تأسیس شد؟

ستاد 88 در شهریور 87، یعنی وقتی که هنوز معلوم نبود آقای خاتمی می آید یا نه، و اتفاقاً بیشتر دوستان می‌گفتند که آقای خاتمی نمی‌آید و کاندیداها هنوز معلوم نبودند، تشکیل شد. یک گروه متشکل از سه نفر از جوانان مشارکت، یک نفر از شورای مرکزی سازمان مجاهدین، یکی از روزنامه‌نگاران جوان و دو نفر از جوانانی که قبلاً در سازمان‌های غیردولتی کار می‌کردند و نزدیک به اصلاح‌طلبان بودند، نشستیم و گفتیم قبل از اینکه انتخابات شروع شود، ستاد انتخاباتی تشکیل بدهیم. یعنی به جای اینکه مثل همه که وقتی کاندیدا مشخص می‌شود، در یک فرصت خیلی کم یادشان می‌افتد که ستاد انتخاباتی تشکیل بدهند و نیروها را جمع و سازماندهی کنند و در آن زمان بخشی از وقت برای سازماندهی نیروها می‌رود و وقت کافی برای برنامه‌ریزی و طراحی تبلیغات وجود ندارد، زودتر شروع کنیم. یکی از اعضاء هم پیشنهاد داد که چون انتخابات در سال 88 برگزار می‌شود و میوه‌ی کارمان را قرار است در سال 88 بچینیم، اسمش را بگذاریم ستاد 88. بعد قرار شد قبل از اینکه اعلام موجودیت شود، این ستاد، 88 نفر مؤسس داشته‌باشد. حالا آن هشتاد و هشت نفر چگونه انتخاب شدند؟ ما از سراسر کشور کسانی را که می‌شناختیم و می‌دانستیم قبلاً در انتخابات دوم خرداد، در انتخابات مجلس ششم، در انتخابات خرداد 80، انتخابات شوراهای سوم و انتخابات مجلس هشتم فعال بودند شناسایی کردیم. در هر استان حداقل یک نفر و بعضی جاها دو نفر شدند مؤسسین اولیه. در تهران هم جوانانی از مشارکت، سازمان مجاهدین، کارگزاران و جوانانی که دوست داشتند در حوزه‌هایی کار کنند که صرفا فعالیت حزبی نباشد، مثلاً فعالان حوزه‌ی NGOها، روزنامه‌نگاران جوان، فعالان دانشجویی دانشگاه‌های سراسری و آزاد ـ خلاصه‌ اینکه آدم‌های علاقمندی که کار حزبی نمی‌کنند اما در موعد انتخابات دوست دارند فعالیت کنند و وظیفه‌شان می‌دانند که در این حوزه فعال باشند، اعضاء مؤسس ستاد 88 را تشکیل دادند.

بعد از آن قرار شد مؤسسینی که از شهرستان‌ها در مرکزیت بودند به استان‌هایشان بروند و کار را در آنجاها راه بیندازند. قرار شد آن‌ها هم 88 نفر در هر استان معرفی کنند و هر کسی این وظیفه رابر عهده بگیرد و برود شهرستان مربوط به خودش و ستاد مشابهی هم راه بیندازد و بعد دقیقاً همین اتفاق در استان هم افتاد. یعنی از مجموعه شهرستان‌های استان، فعالان آمدند ستاد 88 مرکزی را تشکیل دادند و هر کسی مسئول تشکیل ستاد 88 شهرستان خودش شد. به این ترتیب تا 23 اسفند که آقای خاتمی کنار کشید 35 هزار نفر در سراسر کشور به این شکل سازمان‌دهی شدند. نه آدم‌هایی که اعلام کنند فقط رأی می‌دهند، آدم‌هایی که در ستاد فعال شدند. این روند از مرکز تا شهرستان و از شهرستان‌ها به بعضی شهرها به جایی رسید که ما در دو روستا در گلستان، دو روستا در خراسان و یک روستا در کرمان هم توانستیم هشتاد و هشت نفر را جمع و ستاد را در آنجا هم فعال کنیم. ما هدفمان این بود که برسیم به شهرستان‌ها اما از شهرستان، به بخش و روستا هم رسید. این سیر کلی روند تشکیل ستاد 88 بود. در این بین هم اتفاقاتی افتاد، آقای خاتمی آمد و حضورشان در روند تشکیل ستادها بسیار مؤثر بود. اینطوری ستاد 88 پدیده جالبی شد؛آن هم در حالیکه چندماه بدون کاندیدای مورد نظرش فعالیت کرد، یک ماه با حضور کاندیدا و دوباره یک ماه بی‌کاندیدا بود و در نهایت کاندیدای جدیدی پیدا کرد. در حال حاضر هم کاندیدای قبلی عضو افتخاری ستاد سابق‌اش شده!یک نکته‌ی دیگر هم در مورد شکل‌گیری ستاد 88 بگویم؛ احساس همه‌ی بچه‌هایی که در ستادهای مختلف در دوره‌های قبل کار می‌کردند این بود که نقش اصلی به عهده‌ی جوان‌ترها بود ولی هیچ‌وقت جوان‌ترها چهره و مدیریت‌شان معلوم نمی‌شد. دلیلش هم این بود که همیشه یک ستاد تشکیل می‌شد و از نگاه بزرگترها یک سری جوان ـ با همین لفظی که می‌گویم “یک سری جوان” ـ می‌آمدند و کمک می‌کردند. جوان‌ها تصمیم گرفتند “یک سری” نباشند، هر کدامشان یک جوانی باشند با مشخصات خاص خود و توانمندی‌های مشخص که در ستادی که مدیریت‌اش هم بر عهده‌ی خودشان است کار کنند. در استان‌ها، در تهران و مناطق تهران کار کنند و این‌ها خودشان کار را دست بگیرند. با ایده‌هایی که دارند و اگر بناست کار انجام شود، ایده‌اش هم برای خودشان باشد.

 

بعد از اینکه آقای خاتمی کنار کشیدند مهم‌ترین دلیل‌تان برای حمایت از میرحسین موسوی چه بود؟

زمانی که آقای خاتمی آمد ما کنگره‌مان را برگزار کردیم و تقسیم کار جدی صورت گرفت و بچه‌ها روحیه گرفتند. اما متأسفانه به هر دلیلی آقای خاتمی در اسفندماه کنار کشیدند. باید به شما بگویم گروهی که بیشترین شوک به آن وارد شد ستاد 88 بود. یک کسی شش ماه برای موضوعی زحمت بکشد و بعد خود موضوع فعالیت از بین برود. یعنی شما می‌آیید برای آن یک آدم کار می‌کنید، آن آدم می‌آید، فعالیت‌ها تشدید می‌شود، نیروی بیشتری می‌آید، برنامه‌ریزی و هزینه می‌شود و یک دفعه می‌بینید آن آدم که محور و موضوع کار بوده اصلاً نیست. اولین چیزی که به فکر شما می‌رسد این است که کار باید متوقف شود اما ما با آقای خاتمی چند جلسه گذاشتیم، انتقاد هم به آقای خاتمی داشتیم و انتقادها را هم خصوصی گفتیم و حرف‌های آقای خاتمی را شنیدیم. به این نتیجه رسیدیم که اگر ما گفتیم محور کارمان آقای خاتمی است و دو سه بار تأکید کردیم که شخص برای ما مهم نیست و آن اندیشه مهم‌تر از شخص است، اندیشه‌ی اصلاح‌طلبی آقای خاتمی مهم است و اگر قرار است کاری در این مملکت انجام شود باز هم بر مبنای آن اندیشه‌ی اصلاح‌طلبی می‌شود کار کرد و حالا که آقای خاتمی به عنوان نمادی از اصلاح‌طلبی می‌گوید که با این روش جدید کار انجام می‌شود ما اعتماد کنیم. البته اعتمادهای مشروط، یعنی اینکه ما قبل از اینکه با آقای موسوی صحبت‌های قطعی‌مان را بکنیم واقعاً هیچ تصمیمی نگرفته‌بودیم که از چه کسی حمایت کنیم و چطور کار کنیم. پیشنهاد اولیه این شد که اگر به هیچ نتیجه‌ای نرسیدیم، برای تغییر فعالیت کنیم. یعنی از دو کاندیدا حمایت کنیم و هدف نهایی را هم گم نکنیم. جدا از بحث اصلاح‌طلبی تغییر وضع موجود، هدف نهایی همه‌مان باشد. تا اینجا پیش رفتیم که فعالیت‌مان متوقف نشود، متزلزل نشویم و البته سخت هم بود. دو سه هفته‌ای طول کشید. روحیه‌ی بچه‌ها به دلیل کنار کشیدن آقای خاتمی بسیار شکننده بود. با همه استان‌ها و ستادهای اصلی تماس گرفته‌شد، در هر استان هفت هشت نفر اصلی و مؤثر توجیه شدند که با سایر بچه‌ها صحبت کنند و نتیجه این شد که بعد از عید ما یک جلسه با آقای مهندس موسوی گذاشتیم و یک جلسه با آقای کروبی. در حین این کار از بچه‌های استان‌ها خواستیم در هر استانی کنگره بگذاریم، چون ما در هر مرکز استان 88 نفر را داشتیم و آن‌ها در آنجا از شهرستان‌هایشان دعوت کنند و تصمیم بگیرند. بعد آمدیم بین همه‌ی استان‌ها رأی تعریف کردیم. بر اساس فعالیتشان، تعداد شهرستان‌هایی که تشکیل شده‌بود، تعداد کنگره‌های استانی که برگزار کرده‌بودند و یک سری شاخصه‌های دیگر که به هر استان مربوط می‌شد، مثل تعداد کنگره‌های استانی که برگزار کرده بودند، تعداد ستادهای تشکیل شده در سطح شهرستان و شهرها، یک سری رأی الکترال دادیم. و مجموع اینها شد 1860 رأی الکترال. قرار شد بر اساس مجموع آراء تصمیم بگیریم که چه کنیم. از سهم مرکزیت یعنی از 88 رأی هیئت مؤسس صرفنظر کردیم و گفتیم 88 نفر مرکزیت به رأی استان‌ها تمکین کنند. کنگره‌ها تشکیل شد. در حین تشکیل کنگره‌ها ما با این دو کاندیدا جلسه گذاشتیم و نتیجه‌اش را هم به استان‌ها اعلام کردیم که آقای مهندس موسوی چه دیدگاهی دارند و آقای کروبی دیدگاه شان چیست و بعد دوباره با آقای خاتمی جلسه‌ی کوچکی گذاشتیم و مجدداً حرف‌های ایشان را هم شنیدیم. به نظر ما هر دو کاندیدا چه آقای کروبی و چه آقای موسوی در اصلاح‌طلب بودنشان نمی‌توان شک کرد. حالا مدارجی دارد که کم و زیاد است اما در کل هر دوی این‌ها وضعیت تغییر را به وجود می‌آورند. نکته‌ی مهم در این میان برای ستاد88 این شد که آقای خاتمی به طور مشخص اسم آقای مهندس موسوی را دو سه باری آوردند و بعد از “یا من یا میرحسین” که آقای خاتمی گفتند و اسم ستاد ما “ستاد جوانان حامی خاتمی” بود، گفتیم ما حامی اندیشه‌های آقای خاتمی هستیم. صریح بگویم یکی از دلایل گرایش بیشتر به میرحسین موسوی حرف‌های آقای خاتمی بود. جدای از آن در بحثی که با آقای موسوی داشتیم دو نکته‌ی خیلی مشخص در آن بحث خودش را نشان داد، یکی صداقت آقای موسوی بود که این غیرقابل انکار است و دوم نزدیکی گفته‌ها و بحث‌هایی که ایشان داشتند به بخشی از گفته‌ها و نظرات آقای خاتمی و آن چیزهایی که دغدغه‌های ما بود. این جلسه برگزار شد، برای استان‌ها هم جلسه‌ای در تهران گذاشتیم. همه‌ی این کارها در طول سه هفته انجام شد. انتقاداتی به ستاد آقای موسوی وجود داشت و دارد که قرار شد آن‌ها را کنار بگذاریم و خودمان فعال شویم و کار کنیم همانطور که الآن هم مستقل از ستاد عمل می‌کنیم و رابطه‌ی مستقیم و سازمانی با ستاد آقای مهندس موسوی نداریم. اینجا من بگویم که آقای مهندس موسوی و خانم رهنورد هر کدام دارند به اندازه‌ی یک ستاد عمل می‌کنند، امامتأسفانه ستاد آقای مهندس موسوی نتوانست آنطور که باید این بار را به دوش بکشد. این نکته‌ی مهمی است. نکته‌ای که آقای مهندس موسوی همین حالا برای آینده باید به آن دقت کند.

 

انتقاد اصلی شما نسبت به ستاد آقای مهندس موسوی عمدتاً به چه موضوعی است؟

خیلی خلاصه می‌گویم، عدم برنامه‌ریزی متناسب با شرایط و فاصله داشتن با فضای فعلی جامعه. باوجود اینکه آدم‌های بسیار محترم، شریف و صادقی هستند اما کسی که مدتی در کار اجرایی و انتخابات نبوده و ارتباطات این حوزه را نمی‌شناسد، نمی‌تواند در زمانی محدود این فرایند را به نتیجه برساند.به هر حال برسیم به بحث اصلی‌مان.ما یک کنگره‌ی سراسری گذاشتیم در تهران که از نماینده‌ی کاندیداها یعنی از آقای عباس عبدی و علیرضا بهشتی دعوت کردیم آمدند و یک بار دیگر نظر این‌ها را شنیدیم. بعد از آن بر اساس شمارش آرایی که از استان‌ها آمده‌بودند، حدود 75% آرایی که از استان‌ها جمع شده‌بود نظرشان آقای مهندس موسوی بود و حدود 15% آقای کروبی و 10% دیگر گزینه‌ی انحلال یا گزینه‌ی دیگر. بنابراین نتیجه‌ی قطعی آقای مهندس موسوی شد و ما با ستاد آقای مهندس موسوی شروع کردیم. در عین حال مابا احزاب و گروه‌های حامی آقای مهندس موسوی یک تفاوت عمده داشتیم. در زمانی که همه از اجماع می‌گفتند، ما از مدیریت می‌گفتیم. به دو کاندیدا هم گفتیم. هم خدمت آقای مهندس موسوی و هم خدمت آقای کروبی گفتیم این انتخابات باید مدیریت شود، دو کاندیدا در صحنه بمانند، هر کدام یک سری از آرا را می‌توانند جمع بکنند، اصلاً اینطوری نیست که اگر آقای کروبی کنار برود تمام آراءش به سمت آقای مهندس موسوی برود و برعکس. این هم شاید یکی از تفاوت‌های ما با بزرگ‌ترها بود. بزرگ‌ترها یک جمله‌ی کلیشه‌ای پیدا کرده بودند “ضرورت اجماع” یا “همه برای اجماع تلاش کنیم”. اما ما اینطور نمی‌‌دیدیم و نمی‌بینیم. ما در انتخابات 84 دیدیم که به طور مثال رئیس ستاد آقای لاریجانی، آقای باهنر شد و یک بخشی از رأی آقای رفسنجانی در کرمان، به دلیل کرمانی بودن آقای باهنر به صندوق  آقای لاریجانی رفت. در حوزه‌های مختلف، آرای مختلف را جذب کردند. چرا ما نمی‌توانیم این کار را کنیم؟ چرا ما تا می‌آییم مدیریت کنیم، به هم می‌پریم و دعوایمان می‌شود. یک بار تمرین کنیم. الآن هم پیشنهاد ما هم به ستاد آقای موسوی و هم ستاد آقای کروبی این است که بنشینند و کمیته‌ی مشترک را پیگیری کنند. اصلاً من معنی این را نمی‌فهمم که به جای اینکه ما مناظره با حامیان دولت بگذاریم و یا تمرکزمان روی مناظره با حامیان دولت باشد چرا نباید یک نفر از ستاد آقای کروبی و یک نفر از ستاد آقای موسوی با یکدیگر مناظره کنند؛ آن هم الآن و در این شرایط. من معتقدم در این روزهای باقیمانده باید یک باید و نبایدهایی را تعریف کنیم و با مدیریت پیش ببریم.

 

فکر نمی‌کنید اگر با ستاد آقای مهندس موسوی هماهنگی بیشتری پیدا کنید و در کنار یکدیگر باشید، در انتخابات نتیجه‌ی بهتری بگیرید؟

ما با ستاد مهندس موسوی هماهنگی لازم را داریم اما «دوری و دوستی» را مفیدتر می‌دانیم، هم برای ستاد مهندس موسوی، هم برای خودمان و هم برای هدف اصلی، یعنی احساسمان این است که اگر درگیر موضوعات حاشیه‌ای شویم به کار اصلی‌مان نمی‌رسیم. ما از آن ستاد دوریم، با آدم‌های کمی از آن ستاد ارتباط داریم اما ارتباطات مؤثر و هماهنگی‌های کافی. به نظر من همین برای کار انتخابات و تبلیغات کافی است و بیش از این باعث دردسر هر دو طرف می‌شود.

 

حالا واقعاً مهم‌ترین تفاوت آقای کروبی و موسوی را در چه می‌بینید؟ حمایت شخصی خودتان از آقای مهندس موسوی به خاطر آقای خاتمی است یا اینکه دلایل دیگری هم دارید؟

دلیل حمایت از آقای موسوی برای بخش عمده‌ای از ما فقط همان حمایت آقای خاتمی است. موضوعات حاشیه‌ای را یک بار در انتخابات ریاست‌جمهوری نهم تجربه کردیم، تا روز آخر می‌گفتیم رأی آقای دکتر معین از رأی آقای کروبی بیشتر است و بنابراین ما به این دلیل از آقای دکتر معین حمایت می‌کنیم اما دیدیم که این اتفاق نیفتاد. یعنی هر چه نظرسنجی بود، نتیجه‌اش در انتخابات چیز دیگری شد. واقعاً بیش از هر چیز حرف آقای خاتمی برای ما مهم بود در کنار حرف‌های دیگری که آقای خاتمی زد. یعنی آقای خاتمی گفتند انتخابات باید مدیریت شود، بازیگر اصلی جای دیگری نشسته، ما به بازی دیگران مشغول نشویم. بازی را خودمان طراحی کنیم. یکی از راه‌های طراحی بازی، وقتی دو کاندیدا در صحنه هستند، این است که بتوانیم این کار را مدیریت کنیم نه اینکه بازی را به هم بزنیم. باز هم می‌گویم مهم‌ترین دلیلش به نظر من، حداقل در بخش زیادی از اعضاء همین حمایت آقای خاتمی بود. و یکی هم اینکه به هرحال برای آنکه اتفاق 4 سال پیش تکرار نشود نمی توان نشست و دست روی دست گذاشت، باید کاری کرد.

 

در حال حاضر و با شروع تبلیغات انتخاباتی اقبال مردم به اصلاح‌طلبان را چگونه ارزیابی می‌کنید و سهم آقای موسوی در این میان چقدر است؟

همیشه یک تعداد آرای مشخصی، سقف آرای جناح مقابل است، در صورتی که برای اصلاح‌طلبان اینطور نیست. به همان اندازه که مردم بیشتر شرکت کنند، سهم اصلاح‌طلبان از آرایی که می‌آید بالاتر می‌رود. یعنی تا سقف مثلاً 18 میلیون که شرکت می‌کنند یا 20 میلیون، سقف رأی رقیب 12 میلیون است و باقیمانده‌ی آن سهم اصلاح‌طلبان است. از آن به بعد هر چه رأی بیاید 80 درصدش به نفع اصلاح‌طلبان است و 20 درصدش می‌رود به سمت رقیب. ما هدفمان بالا بردن از آن سقف است. مهم این است که آن آدم‌ها به صحنه بیایند و دقیقاً تیم آقای احمدی‌نژاد، حامیان دولت نهم و صدا و سیما دست روی نقطه‌ی مهمی گذاشته‌اند و تا جایی که می‌توانند بازار سرد انتخابات را سردتر و مردم را مأیوس‌تر می‌کنند. این شایعات که رهبری از شخص خاصی حمایت می‌کند، قرار است یک نفر از صندوق بیرون بیاید و… این‌ها حرف‌هایی است که هر کس بشنود و انگیزه‌ی کافی نداشته باشد رأی نمی‌دهد و این همان چیزی است که این‌ها نیاز دارند. آن‌ها به حداکثر رأی‌شان می‌رسند اما اصلاح‌طلبان آرای جهشی‌شان آغاز نمی‌شود. این همان نکته‌ایست که ما نباید به آن بی‌توجهی کنیم.

 

ستاد 88 برای به میدان کشاندن این آرای خاموش چه برنامه‌هایی دارد؟

این فقط کار ستاد 88 نیست؛ باید مجموعه‌ی اصلاح‌طلبان به نتیجه برسند. ما باید بتوانیم یک مقدار دعواهای درونی را کم کنیم. من به شما بگویم اگر کار دست جوان‌ها بود این درگیری‌ها آنقدر بالا نمی‌گرفت. یک وقت‌هایی بزرگ‌ترها به دلیل ذهنیت‌های قبلی که نسبت به یکدیگر دارند این اتفاقات را به وجود می‌آورند. این‌ها به هر حال حساسیت‌هایی است که از قبل به وجود آمده و یک حساسیت بیست، سی ساله شکل گرفته و از بین بردنش سخت است و در نتیجه این اتفاقات می‌افتد. اگر ما بتوانیم بدنه‌ی احزاب را هماهنگ‌تر کنیم و کار مدیریت را بچه‌ها بتوانند از پایین و بدنه‌ی ستادها اداره بکنند مشکل کمتری خواهیم داشت. این همان برنامه‌ای است که الآن داریم انجام می‌دهیم. با بچه‌ها و جوانان ستاد آقای کروبی صحبت کردیم که کمک کنیم که این فضا تشدید نشود.

یکی دیگر از کارها این است که به همان روشی که بنا بود برای آقای خاتمی تبلیغ کنیم بگوییم همچنان آقای خاتمی در صحنه است، کسی به آقای خاتمی رأی نمی‌دهد ولی به اندیشه‌های آقای خاتمی و ادامه‌ی راه آقای خاتمی رأی می‌دهیم. روی این موضوع تمرکز می‌کنیم. بعد از این در اولویت دوم، رأی به تغییر است. باید جا بیندازیم که بر خلاف این حرف‌هایی که می‌زنند که آرا از قبل مشخص شده‌است و معلوم است چه کسی از صندوق بیرون می‌آید یا کسی توان مقابله با این حجم از امکانات و نیروها و پول رقیب را ندارد، اگر مردم بخواهند، شرایط تغییر می‌کند. باید جو حاکم را بشکنیم و این را آغاز کرده ایم. ما در سراسر کشور شروع کرده‌ایم و “طرح روستایی” داریم که دوستانمان در شهرستان‌ها در روزی مشخص و در طرحی با عنوان “هیچ کس در شهر نمی‌ماند” می‌روند سراغ بخش‌ها و روستاها. به مردم می‌گوییم پول‌هایی که امروز بعنوان سهام عدالت می‌دهند فقط به تورم و گرانی بیشتر دامن می‌زند، باز هم فقیران را فقیرتر و البته بدهکار می‌کند. متاسفأنه امروز خیلی علنی و صریح کسانی رأی می‌خرند. از جیب همین ملت برای تبلیغ خودشان خرج می‌کنند. شنیده‌ام می‌روند دم در خانه‌ها و می‌گویند دکتر احمدی‌نژاد سلام رساندند، این هم پولتان.ما می گوییم این پول‌هایی که این‌ها الآن به شما می‌دهند، در مقابلش شما را دو برابر بدهکار می‌کنند. این پول بالأخره از یک جایی آمده، این پولی است که از جیب خودتان آمده. اگر برای یک خانواده‌ی 5ـ6 نفره، 400 هزار تومان پول گیرتان می‌آید مطمئن باشید به اندازه‌ی دو برابرش تا دو سه ماه دیگر از جیب‌تان می‌رود. این پول که می‌آید تورم را بالا می‌برد. اگر ما بتوانیم این‌ها را به مردم توضیح بدهیم و مردم را آگاه کنیم مهم است.

نکته‌ی دیگر این است که این دولت ناکارآمد است، چه دلیلی دارد که دولت در حوزه‌ی انتخابات کارآمد باشد و بتواند انقدر برنامه‌ریزی دقیق بکند؟ کدام کار و برنامه‌ریزی این‌ها به ثمر رسیده که این یکی برسد. اتفاقاً من معتقدم اصلاً اینطور نیست. ما برای خودمان فضایی درست کردیم و احساس ترس داریم از یک قدرت نامعلومی که معلوم هم نیست چه کار می‌کند. این را اول باید در خودمان بشکنیم و بعد به مردم منتقل کنیم. دولتی که در همه‌ی زمینه‌ها ناکارآمد بوده نمی‌تواند در یک زمینه کارآمد باشد و بخواهد خودش را وارد بکند. به هر حال ما نمونه‌اش را دوم خرداد 76 داشته‌ایم. تمام نهادهای رسمی، صدا و سیما، تمام کسانی که به حاکمیت وصل بودند یک اسم را می‌گفتند اما در دوم خرداد اتفاق دیگری افتاد. نمی‌گویم با همان کیفیت و به همان اندازه اما در یک اندازه کوچک‌تر ممکن است اتفاق بیفتد. اصلاً دور از ذهن نیست. مردم را باید آگاه کنیم.پس کار ستاد 88 بعد از تبلیغ اندیشه‌ها و راه آقای خاتمی، بعد از موضوع تلاش برای تغییر، آگاه کردن مردم نسبت به اتفاقاتی است که دارد برایشان می‌افتد و هر روز بدتر می‌شود و در صورتی که به صحنه نیایند و همان کاری را که تحریمی‌های سال 84 کردند و این بلا را امروز سرمان آوردند بکنند، دوباره این بلا سر همه‌مان می‌آید.

 

این روزها دو نامزد اصلاح‌طلب دارند شعارهایی می‌دهند که به مذاق مردم خوش می‌آید. به نظرشما هر کدام از این نامزدها در صورت پیروزی چقدر می‌توانند شعارهایشان را محقق کنند؟ ضمن اینکه به فرض، مردم به کاندیدایی رأی دادند و او در انتخابات پیروز شد، در صورتی که به شعارهایش عمل نکرد حس سرخوردگی بین مردم تشدید می‌شود. مردم در آن صورت باید چه کار کنند؟

الآن مهم‌ترین موضوع در تبلیغات انتخاباتی، اولویت و صداقت است. یعنی آقای احمدی‌نژاد آمد و هرآنچه که می‌توانست شعار و وعده داد و به همه‌ی آنچه که گفته بود عمل نکرد. در نتیجه اعتماد مردم نسبت به حرف‌هایی که کاندیداها می‌گویند سلب شده و یکی باید آن اعتماد را برگرداند. به هر حال آقای خاتمی را مردم به عنوان یک سیاستمدار صادق می‌شناختند و می‌شناسند. آقای خاتمی نقش‌اش مهم است. به نظرم کاندیداهای اصلاح‌طلب هم تا حالا از خودشان صداقت نشان داده‌اند. ما با آقای مهندس موسوی جلسه‌ای داشتیم و راجع به موضوعات مختلف با هم حرف زدیم. رسید به بحث NGOها. آقای مهندس موسوی راجع به NGOها بخش عمده‌ای از حرف‌هایی که ما زدیم را قبول داشتند اما گفتند تا یک جا من با شما همراهم، اما نگاهم در خصوص این موضوع خاص با شما زاویه‌دار است. کاندیدایی که به رأی و حامی نیاز دارد معمولی‌ترین حالتش این است که بگوید من با همه‌ی آنچه که شما می‌گویید موافقم و قبول دارم. اتفاقاً نکته‌ی اساسی برای خود من برای اینکه توجیه شوم و ز آقای مهندس موسوی حمایت کنم همین نکته بود. با من در بخشی از یک موضوع دارای اشتراک نبود اما با صراحت این را گفت. کاندیدایی که نیاز به رأی دارد آنجا می‌گفت همین صحیح است که شما می‌گویید، من هم اتفاقاً همین را می‌گویم. شاید در ابتدا برای من خوشایند می‌بود اما احساس می‌کنم چون این صداقت در این چهار سال یک چیز کمیاب و دست‌نیافتنی در لایه‌های دوری که فقط یک خاطره از آن داریم شده، وقتی با آن مواجه می‌شویم مثل گل کوچکی است که میان همه‌ی این سیاهی‌ها و سفیدی‌ها جوانه زده.آقای کروبی هم همینطور. ایشان هم در بحث‌هایش دو سه تا نکته گفت. ما خودمان صریح با ایشان حرف زدیم و نسبت به مواضعی که در این سه‌ساله مخصوصاً بعد از 85 شروع شد، هم انتقاد کردیم. بخشی از آن را پذیرفتند و برای بخشی از آن‌ها دلایلی آورد که منطقی بود، می‌توانست در مواجهه با ما آن دلایل را هم نیاورد و بپذیرد و بگوید شما راست می‌گویید.نکته دیگر نگاه به گذشته آدم‌هاست. اگر کسی در طول دوران مسئولیتش حامی حقوق کسانی بوده که حقوقشان پایمال شده، همینی است که بوده. آقای کروبی در طول سالیان گذشته اگر اتفاقی برای کسی می‌افتاد یا به هر حال احساس می‌کرد ظلمی به او شده، کاری نداشت وابستگی‌های او چه بوده، پای آن آدم می‌ایستاد و از او حمایت می‌کرد. آقای مهندس موسوی در بدترین دوران جنگ، کشور را اداره کرد. کشوری که دشمن خارجی‌اش با پشتوانه‌ی بسیاری از کشور‌ها جنگ راه انداخته‌بود و هر روز بمباران می‌شد. در شرایطی که کمبود امکانات داشتیم به هر حال این کشور اداره شده و الآن کسانی که آن دوره را درک کرده‌اند، می‌گویند درآن دوره کشور بهتر از شرایط حاضر اداره می‌شد. این‌ها تجربه است. پس وقتی کسی حرفی می‌زند، می‌توانیم به گذشته‌اش نگاه کنیم و ببینیم در گذشته چگونه بوده. آقای کروبی اگر می‌گوید من از حقوق کسانی که به آن‌ها ظلم شده حمایت می‌کنم، می‌توانیم برگردیم عقب و ببینیم این کار را کرده‌است. آقای مهندس موسوی وقتی می‌گوید در بدترین شرایط کشور را اداره می‌کنم می‌توانیم برگردیم و ببینیم که این کار را کرده. این به ما یک میزان و معیار خوبی می‌دهد اما متأسفانه این مشکل را داریم که کسانی هم هستند که وارد صحنه می‌شوند و بدون هیچ سابقه و بدون اینکه مردم هیچ‌گونه ذهنیتی راجع به آن‌ها داشته‌ و یاراجع به کارهای قبلی‌شان چیزی دیده‌باشند، شعارهایی را مطرح می‌کنند که جذاب است. وقتی یک نفر بگوید پول نفت را سر سفره‌هایتان می‌آورم برای مردم همیشه این یک سوال و دغدغه جدی بوده، که کشوری که نفت خیز است چرا مردم‌اش در این وضعیت زندگی می‌کنند. مردم باید ببینند آن آدمی که شعار می‌دهد سابقه‌اش چه بوده. اگر سوابق مشخص و واضح بود، شاید حادثه سال 84 اتفاق نمی افتاد.

متأسفانه شعارها یک جایی انقدر جذاب و عوام‌فریبی انقدر شیرین می‌شود که مردم هم حق دارند منتظر باشند که گشایشی در کارشان شود، وضع اقتصادی‌شان بهبود پیدا کند. من فکر می کنم آن‌هایی که اینگونه شعار می‌دهند باید یک روزی در این مملکت به خاطر نقش مؤثرشان در پدیدآوردن بی‌اعتمادی در کشور جوابگو باشند.

 

فرض کنیم آقای موسوی رئیس‌جمهور شدند و نتوانستند به وعده‌هایی که می‌دهند عمل کنند کما اینکه در مورد آقای خاتمی هم این اتفاق افتاد و خیلی از وعده‌های آقای خاتمی هم به هر دلیلی محقق نشد. فکر نمی‌کنید در این صورت وجهه‌ی آقای خاتمی نزد مردمی که پس از دیدن دولت نهم، باز هم سراغ خاتمی آمده‌اند و به خاطر حمایت خاتمی از موسوی، پشت او ایستادند خراب شود و از بین برود؟

به هر حال عرصه‌ی سیاست همین است. خانم تاچر گفته “در میدان جنگ یک بار کشته می‌شوی اما در میدان سیاست بارها”. ممکن است این اتفاق بیفتد و در عالم سیاست در ایران هیچ چیز محال نیست، از جمله این موضوع. یعنی کسانی که در این چهار سال قدرت گرفته و دست گذاشته‌اند بر روی شاهراه‌ها و شاهرگ‌های اقتصادی کشور، حتی اگر از صحنه کنار بروند قرار نیست به راحتی کشور را رها کنند و بدهند دست رئیس‌جمهور منتخب. حتماً بیش از آنچه که سر آقای خاتمی آوردند و هر نه روز یک بحران، پیش می‌آورند. اگر این اتفاق بیفتد حتماً بیکار نخواهند نشست و این باز هم به مردم باز می‌گردد که رأی که دادند نروند در خانه. کسانی که یک نفر را همراهی می‌کنند که رأی بیاورد باید تا روز آخر دوره‌اش با او همراه باشند. البته یک بخشی از آن برمی‌گردد به کسی که انتخاب شده. باید مردم را در جریان امور بگذارد، باید از مردم همراهی بخواهد. اگر سطح کارشکنی بالا می‌رود و تعدادش زیاد می‌شود باید مردم را در جریان بگذارد. باید بدانند مردمی که به کاندیدایی رأی دادند که به حقوقشان برسند، از حقوقشان هم خیلی خوب می‌توانند دفاع کنند. کار را نباید انفرادی جلو برد. دولت مننتخب مردم که می‌خواهد جلوی این اتفاقات را بگیرد به تنهایی نمی‌تواند این کار را بکند. باید مردم را همراه کند. مردم اگر به منتخب خودشان اعتماد کنند این اتفاق می‌افتد. آقای خاتمی در مواقعی این کار را کرد، در بخشی به خاطر دلایلی که خودش داشت و اصول اخلاقی ـ البته فکر می‌کنم بیش از اندازه آن اصول اخلاقی را در سیاست پررنگ کرد برای اینکه برای مردم مشکلی پیش نیاید، برای اینکه بحران دامن گیر و فراگیر نشودـ این کار را نکرد. به نظر من اگر آقای خاتمی در دو سه مورد این کار را می‌کرد، بعضی اتفاقات نمی‌افتاد. مردم خودشان از بحران گریزانند و نمی‌گذاشتند مشکلی پیش بیاید. من فکر می‌کنم اگر رئیس‌جمهور منتخب آقای مهندس موسوی شود و این کار را بکند یعنی همراهی مردم را در اموری که می‌بیند کارشکنی می‌شود بطلبد، می‌توانیم شاهد باشیم که این اتفاق نیفتد. 

 

این روزها در مورد بحث سلامت انتخابات و تشکیل “کمیته‌ی صیانت از آرا” صحبت‌های بسیاری می‌شود با توجه به اینکه طی ماه‌های اخیر شاهد حضور افرادی در ستاد انتخابات وزارت کشور هستیم که جهت‌گیری واضحی به سمت کاندیدای خاص دارند، موضع‌گیری ستاد 88 در این مورد چیست و شما چه اقداماتی را در جهت صیانت از آرا انجام می‌دهید؟

حق طبیعی و قانونی هر کاندیدایی است که نسبت به سلامت انتخابات نگران باشد و امروز نگرانی دولت از اینکه صیانت از آرا جدی گرفته‌شده، خودش یک نگرانی عمده است.چرا این‌ها برای موضوعی نگرانند که حقی در قانون اساسی است؟ مگر چه موضوعی است که این‌ها اینقدر باید نگران باشند؟ مگر در قانون نیامده که هر کاندیدا می‌تواند سر هر صندوق یک ناظر داشته‌باشد؟ این مگر چیزی جز این است که ناظر قرار است آنجا بایستد و از آرای کاندیدای خودش صیانت کند؟ اصلاً هم ما با نگاه بدبینانه نمی‌گوییم. امیدواریم آن‌ها که ادعای مسلمانی و ایمان‌شان گوش فلک را کر کرده، خیانت در امانت مردم نکنند. با نگاهی کاملاً عادی می‌گوییم ساعت 2 بعداز نیمه‌شب آن کسی که شمارش آرا می‌کند ممکن است خوابش بگیرد. ممکن است ضربدری را اشتباه بزند، ممکن است در شمارش نهایی اشتباه کند، در شمارش دستی اشتباه کند. چه اشکالی دارد که ما به دولت و مجریان برگزاری انتخابات کمک کنیم که در مجموع آبروی جمهوری اسلامی حفظ شود؟ وقتی مقاومت دولت و شورای نگهبان در برابر این موضوع را می‌بینیم تعجب می‌کنیم و بیشتر نگران می‌شویم. احساس می‌کنیم چه خبر است که نمی‌خواهند این اتفاق بیفتد؟به هر حال قرار شده ما نیروهایمان را در سطح کشور تحت عنوان نیروهای صیانت از آرا به ستاد آقای مهندس موسوی معرفی کنیم و دوستان جوان‌مان حتماً به عنوان ناظر سر صندوق‌ها حضور داشته‌باشند، یک سری آموزش‌های قبل از روز انتخابات هم هست که اعضاء را جمع می‌کنیم و آموزش می‌دهیم تا با بهترین کیفیت و بیشترین دقت سر صندوق‌ها حاضر شوند. من معتقدم بحث صیانت از آرا، کمک بزرگی به خود جمهوری اسلامی است که ثابت کند انتخاباتی سالم و طبق استانداردهای بین‌المللی برگزار می‌کند.

 

و شما امیدوارید؟

چاره‌ای جز امیدواری نداریم. به امید زنده‌ایم و به آینده‌ی زندگی‌مان امیدوار. واقعاً هم فضا را مثبت و امیدوارکننده می‌بینم. از برخوردهای شتاب‌زده و بگیر و ببندها و حمله به اعضاء ستادها می‌شود فهمید اوضاع رقیب بحرانی است.