جشنواره ♦ نیم نگاه

مهدی عبدالله زاده
مهدی عبدالله زاده

‎آقای شورجه تنها در جمهوری اسلامی می توانست فیلم ساز شود و فیلم بسازد.‏

بعد هم که فیلم هایش رافقط بدرد انبار تشخیص دادند، رسما به سیستم بگیر و ببند بپیوندد. عضو” هیئت ‏منصفه مطبوعات” شود تا همه مطبوعات دگر اندیش را از دم تیغ بگذراند، بعد هم مشاور فرهنگی احمدی ‏نژاد و عضو هیئت انتخاب.‏

nimb.jpg

‏ نگاهی به سخنان جمال شورجه‏

‎ ‎خط و نشان امنیتی یک کارگردان نا کام‎ ‎

یک سال پیش در آستانه برپایی جشنواره فیلم فجر در همین صفحه هنر روز برای چندمین بار در باره سیاست ‏های کیهانی وزارت ارشاد در حذف سینمای متفاوت نوشتم و به انفعال، زبونی و سکوت نابجای سینماگران و ‏همراهی حیرت انگیزشان با معاونت سینمایی و جدی گرفتن جشنواره سردار هرندی اشاره کردم. ‏

سه سال طول کشید تادریابند چه کلاه بزرگی سرشان رفته. غفلت شان چنان طولانی شد که در پی بیداری ‏اجباری و دیرهنگام، سیلی گستاخانه آقای شورجه بدجوری روی صورتشان گل انداخت. خود کرده را تدبیر ‏نیست. من هم با بعضی از حرفهای آقای شورجه موافقم. به نظرم لا به لای این همه پرخاشگری های غیر ‏منطقی او در جوابیه اخیرش به نامه 45 سینماگر، چند کلمه حرف حساب وجود دارد. او نوشته است:‏‎ ‎‏”نمی‌دانم این بزرگواران در عرض این نزدیک به سه سال و سه دوره از جشنواره فیلم فجر چرا صدایشان در ‏نیامد و حالا نگران فرهنگ شده‌اند؟”‏

‏ راست می گوید. مگر این بزرگواران، آقای شورجه و سردار صفار هرندی و پاسدار جعفری جلوه را نمی ‏شناختند؟ مگر با روحیات، طرز تفکر و اهدافشان آشنا نبودند؟ مگر قرار بود از این کوزه چیزی جز این ‏برون تراود؟ پس دلیل این همه تاخیر چه بود؟ سه سال پیش که با حرکتی نرم و خزنده، دامنه سانسور به شیوه ‏طالبانی گسترده شد و معاونت سینمایی تیشه به دست، به جان سینمای متفاوت افتاد و سیاست تهدید و تطمیع و ‏خانه نشین کردن سینماگران مستقل باب شد زمان مناسبی برای نوشتن این نامه نبود؟‎ ‎خب وقتی برای این همه ‏صبر و سکوت و تاخیر بی مورد دلیلی وجود نداشته باشد، باید به آقای شورجه حق داد که به همین راحتی ‏نامه 45 سینماگر را به نزدیک شدن به انتخابات ربط دهد و قیافه حق به جانب به خود بگیرد.‏

از صراحت لهجه آقای شورجه خوشم می آید. بر خلاف دولتی که مشاور سینمایی اش است اهل ریا و عوام ‏فریبی نیست. بر چهره ضد فرهنگی اش نقابی نمی گذارد. در نوشته اش خط جبهه را با ماژیکِ پر رنگ ‏ترسیم کرده و موقعیت دشمن را در آن سوی خط مشخص ساخته و عقیده دارد “که باید واقعا تکلیف نظام و ‏سیستم فرهنگی کشور با اینها روشن شود”. دلخوری اش از این بابت که “میلیاردها سرمایه نظام متأسفانه ‏تزریق به فیلم‌های فرهنگی شده” را پنهان نمی کند و این موضوع که “مقدار اندکی در بودجه سینما تحول ‏صورت گرفته” را نوعی صدقه می داند که ممکن است با پشیمان شدن صاحب کرم قطع شود.‏

لحن نامه آقای شورجه به هیچ وجه با نامه آشتی جویانه و متواضعانه سینماگران تناسبی ندارد. بیش از حد بی ‏ادبانه و پرغضب است و حکایت از گردن کشی دارد. فرقی نمی کند از سر حسادت و عقده های ناشی از ‏بیست سال فیلمسازی ناموفق ایشان باشد یا با هدف زهر چشم گرفتن و جلوگیری از اعتراض های بعدی. ‏مسئله این است که رابطه ای منطقی میان این جواب و آن اعتراض وجود ندارد؛ که به نظرم واقعیتی هراس ‏آور است. در شدید ترین فراز از نامه 45 سینماگر آمده است:‏

‏”کم توجهی و نادیده گرفته شدن سینمای فرهنگی که بخش مهمی از سرمایه ملی ایران محسوب می شود، ‏بسیار نگران کننده است. به نظر می رسد تصمیم گیران عرصه سینما به جای همفکری و ارائه راهکارهای ‏اجرایی برای رسیدن به افق های ملی و جهانی، با اتخاذ تصمیم های نامناسب، موجب انزوا و حذف بخشی از ‏سینمای اندیشمند ایران در نمایش های عمومی شده اند…“‏

در مقابل، لحنی چنین در سراسر نامه آقای شورجه وجود دارد:‏‎ ‎‏”… چگونه به نهادهای رسمی و خدوم نظام و ‏ارکان نظام و انقلاب توهین می‌شود و چگونه خون‌بهای هزاران شهید در پای درخت انقلاب به مسخره گرفته ‏می‌شود، همین فیلمسازها و تهیه‌کننده‌ ها، در یک فرافکنی و فرار به جلو، خود را مبرا از هر خبط و خطایی ‏می‌دانند و زیر چتر فرهنگ پنهان می‌شوند…. گاه پزشک برای درمان و سلامت جان بیمار مجبور می‌شود ‏عضوی از آن بیمار راکه آلوده است، قطع کند تا سلامت کل بدن به خطر نیفتد….“‏‎ ‎

مضمون نامه ایشان اما، از لحن آن بد تر و هراس آور تر است. او با بیان این نکته که “سینمای مردمی، ملی ‏و اسلامی ما می‌توانست رسانه‌ای قدرتمند برای صدور انقلاب و ارزش‌های اسلام عزیز باشد…” به وضوح ‏به نگاهی ابزاری و ایدئولوژیکی به سینما تاکید می ورزد، به گونه ای که نظرات مشترک گوبلز و هیتلر ‏درباره سینما را در ذهن تداعی می کند. با این تفاوت که آن دو، دست کم اهمیت فیلمسازی چون لنی ‏ریفنشتال را درک می کردند و به توانایی و هنر او احساس نیاز داشتند. اما ظاهرا برای مشاور سینمایی آقای ‏احمدی نژاد این مفاهیم اهمیتی ندارد.‏

جناب شورجه در عین حال، در یکی دو فراز از نامه اش با شجاعت تمام حرفهایی می زند که کاملا ‏بیطرفانه، عادلانه و عین حقیقت است. در بخشی از نوشته ایشان آمده:‏

‏”…‏‎ ‎به جرأت می‌توانم بگویم که در هیچ کشوری سهل‌تر از ایران نمی‌توان فیلم ساز شد و فیلم ساخت…“‏

با حرفشان کاملا موافقم. آقای شورجه تنها در جمهوری اسلامی می توانست فیلم ساز شود و فیلم بسازد.‏

بعد هم که فیلم هایش رافقط بدرد انبار تشخیص دادند، رسما به سیستم بگیر و ببند بپیوندد. عضو‎ ‎‏”هیئت ‏منصفه مطبوعات” شود تا همه مطبوعات دگر اندیش را از دم تیغ بگذراند، بعد هم مشاور فرهنگی احمدی ‏نژاد و عضو هیئت انتخاب.‏

‏ ‏