آقای شورجه تنها در جمهوری اسلامی می توانست فیلم ساز شود و فیلم بسازد.
بعد هم که فیلم هایش رافقط بدرد انبار تشخیص دادند، رسما به سیستم بگیر و ببند بپیوندد. عضو” هیئت منصفه مطبوعات” شود تا همه مطبوعات دگر اندیش را از دم تیغ بگذراند، بعد هم مشاور فرهنگی احمدی نژاد و عضو هیئت انتخاب.
نگاهی به سخنان جمال شورجه
خط و نشان امنیتی یک کارگردان نا کام
یک سال پیش در آستانه برپایی جشنواره فیلم فجر در همین صفحه هنر روز برای چندمین بار در باره سیاست های کیهانی وزارت ارشاد در حذف سینمای متفاوت نوشتم و به انفعال، زبونی و سکوت نابجای سینماگران و همراهی حیرت انگیزشان با معاونت سینمایی و جدی گرفتن جشنواره سردار هرندی اشاره کردم.
سه سال طول کشید تادریابند چه کلاه بزرگی سرشان رفته. غفلت شان چنان طولانی شد که در پی بیداری اجباری و دیرهنگام، سیلی گستاخانه آقای شورجه بدجوری روی صورتشان گل انداخت. خود کرده را تدبیر نیست. من هم با بعضی از حرفهای آقای شورجه موافقم. به نظرم لا به لای این همه پرخاشگری های غیر منطقی او در جوابیه اخیرش به نامه 45 سینماگر، چند کلمه حرف حساب وجود دارد. او نوشته است: ”نمیدانم این بزرگواران در عرض این نزدیک به سه سال و سه دوره از جشنواره فیلم فجر چرا صدایشان در نیامد و حالا نگران فرهنگ شدهاند؟”
راست می گوید. مگر این بزرگواران، آقای شورجه و سردار صفار هرندی و پاسدار جعفری جلوه را نمی شناختند؟ مگر با روحیات، طرز تفکر و اهدافشان آشنا نبودند؟ مگر قرار بود از این کوزه چیزی جز این برون تراود؟ پس دلیل این همه تاخیر چه بود؟ سه سال پیش که با حرکتی نرم و خزنده، دامنه سانسور به شیوه طالبانی گسترده شد و معاونت سینمایی تیشه به دست، به جان سینمای متفاوت افتاد و سیاست تهدید و تطمیع و خانه نشین کردن سینماگران مستقل باب شد زمان مناسبی برای نوشتن این نامه نبود؟ خب وقتی برای این همه صبر و سکوت و تاخیر بی مورد دلیلی وجود نداشته باشد، باید به آقای شورجه حق داد که به همین راحتی نامه 45 سینماگر را به نزدیک شدن به انتخابات ربط دهد و قیافه حق به جانب به خود بگیرد.
از صراحت لهجه آقای شورجه خوشم می آید. بر خلاف دولتی که مشاور سینمایی اش است اهل ریا و عوام فریبی نیست. بر چهره ضد فرهنگی اش نقابی نمی گذارد. در نوشته اش خط جبهه را با ماژیکِ پر رنگ ترسیم کرده و موقعیت دشمن را در آن سوی خط مشخص ساخته و عقیده دارد “که باید واقعا تکلیف نظام و سیستم فرهنگی کشور با اینها روشن شود”. دلخوری اش از این بابت که “میلیاردها سرمایه نظام متأسفانه تزریق به فیلمهای فرهنگی شده” را پنهان نمی کند و این موضوع که “مقدار اندکی در بودجه سینما تحول صورت گرفته” را نوعی صدقه می داند که ممکن است با پشیمان شدن صاحب کرم قطع شود.
لحن نامه آقای شورجه به هیچ وجه با نامه آشتی جویانه و متواضعانه سینماگران تناسبی ندارد. بیش از حد بی ادبانه و پرغضب است و حکایت از گردن کشی دارد. فرقی نمی کند از سر حسادت و عقده های ناشی از بیست سال فیلمسازی ناموفق ایشان باشد یا با هدف زهر چشم گرفتن و جلوگیری از اعتراض های بعدی. مسئله این است که رابطه ای منطقی میان این جواب و آن اعتراض وجود ندارد؛ که به نظرم واقعیتی هراس آور است. در شدید ترین فراز از نامه 45 سینماگر آمده است:
”کم توجهی و نادیده گرفته شدن سینمای فرهنگی که بخش مهمی از سرمایه ملی ایران محسوب می شود، بسیار نگران کننده است. به نظر می رسد تصمیم گیران عرصه سینما به جای همفکری و ارائه راهکارهای اجرایی برای رسیدن به افق های ملی و جهانی، با اتخاذ تصمیم های نامناسب، موجب انزوا و حذف بخشی از سینمای اندیشمند ایران در نمایش های عمومی شده اند…“
در مقابل، لحنی چنین در سراسر نامه آقای شورجه وجود دارد: ”… چگونه به نهادهای رسمی و خدوم نظام و ارکان نظام و انقلاب توهین میشود و چگونه خونبهای هزاران شهید در پای درخت انقلاب به مسخره گرفته میشود، همین فیلمسازها و تهیهکننده ها، در یک فرافکنی و فرار به جلو، خود را مبرا از هر خبط و خطایی میدانند و زیر چتر فرهنگ پنهان میشوند…. گاه پزشک برای درمان و سلامت جان بیمار مجبور میشود عضوی از آن بیمار راکه آلوده است، قطع کند تا سلامت کل بدن به خطر نیفتد….“
مضمون نامه ایشان اما، از لحن آن بد تر و هراس آور تر است. او با بیان این نکته که “سینمای مردمی، ملی و اسلامی ما میتوانست رسانهای قدرتمند برای صدور انقلاب و ارزشهای اسلام عزیز باشد…” به وضوح به نگاهی ابزاری و ایدئولوژیکی به سینما تاکید می ورزد، به گونه ای که نظرات مشترک گوبلز و هیتلر درباره سینما را در ذهن تداعی می کند. با این تفاوت که آن دو، دست کم اهمیت فیلمسازی چون لنی ریفنشتال را درک می کردند و به توانایی و هنر او احساس نیاز داشتند. اما ظاهرا برای مشاور سینمایی آقای احمدی نژاد این مفاهیم اهمیتی ندارد.
جناب شورجه در عین حال، در یکی دو فراز از نامه اش با شجاعت تمام حرفهایی می زند که کاملا بیطرفانه، عادلانه و عین حقیقت است. در بخشی از نوشته ایشان آمده:
”… به جرأت میتوانم بگویم که در هیچ کشوری سهلتر از ایران نمیتوان فیلم ساز شد و فیلم ساخت…“
با حرفشان کاملا موافقم. آقای شورجه تنها در جمهوری اسلامی می توانست فیلم ساز شود و فیلم بسازد.
بعد هم که فیلم هایش رافقط بدرد انبار تشخیص دادند، رسما به سیستم بگیر و ببند بپیوندد. عضو ”هیئت منصفه مطبوعات” شود تا همه مطبوعات دگر اندیش را از دم تیغ بگذراند، بعد هم مشاور فرهنگی احمدی نژاد و عضو هیئت انتخاب.