امیر سلطانی شیخالاسلامی و ریتا ناکاشیما بروک
محمد خاتمی، رئیسجمهور اصلاحطلب پیشین ایران در سخنرانی سال 1998 خود برای مردم آمریکا گفت، دعا میکند “در پایان قرن بیستم، مردم… قرنی از انسانیت، تفاهم و صلحی ماندگار را آغاز کنند تا تمامی بشریت بتوانند از نعمات زندگی لذت ببرند.”
نطق خاتمی کناره گیری قابل توجهی از ضدآمریکایی گری بود که انقلاب ایران را سوخترسانی کرده بود. او “دموکراسی در آمریکا” اثر الکسی دوتوکویل، محقق روشنگری را مورد ستایش قرار داد که “جنبه پرهیزگار و انسانی تمدن آمریکا را منعکس میکند. از دیدگاه او (توکویل) اهمیت این تمدن در واقع این است که آزادی، دین را بعنوان گهوارهای برای خود دید و دین حفاظت از آزادی را در ندای الهی خود یافت. برای همین آزادی و دین هرگز با هم برخورد نکردند.”
خاتمی با تاکید بر انعطافپذیری دین و آزادی در آمریکا، ساختاری فلسفی برای پل زدن بر روی جدایی میان ایران و آمریکا بنا کرد. او آمریکا را “شیطان بزرگ” خطاب نکرد. در عوض از آمریکا به عنوان مدلی برای تقلید نام برد. تمدنی دموکراتیک که موفقیت آن، ترکیبی مبتکرانه از اصول دین و پرهیزکاری آزادی را منعکس میکند.
وعده ها زیاد بود. مانند مرغ افسانهای ایرانی، خاتمی و اصلاحطلبان رویاهای بسیاری را بر بالهای خود حمل میکردند.
پیام نوروزی پرزیدنت اوباما با توسل به شعر سعدی – “بنی آدم اعضای یکدیگرند، که در آفرینش ز یک گوهرند”- خطاب به مردم ایران، هر چند که دیر بود اما پاسخی خوشایند به دعای خاتمی بود.
اوباما به جای توهین به ایرانیان با خطاب کردن آنها به عنوان محور شرارت، با درخواست از ایرانیان برای تصور “وعده دورانی جدید، وعده فرصت برای فرزندانمان، امنیت برای خانوادههایمان، پیشرفت برای جامعهمان و صلح بین کشورها”، فضای جدیدی را گشود. اوباما بر اساس سنت مسیحی خود، بهشت ایرانی - فردوس (پارادایز) کلمه قدیمی فارسی است – در امید به عدالت و صلحخلاصه می شود.
اما بصورت غمانگیزی، مرغ افسانهای ایرانی – وعده بهشت – خاکستر شده و در خیابانهای تهران افتاده است.
تصویر شمایلگونه ندا آقاسلطان، زن جوانی که لحظات مرگ او وجدان جهان را تکان داد، چهره کابوس را به نمایش گذاشت: آیتالله علی خامنهای، رهبر ایران.
خامنهای قصد دارد با تطهیر تقلب و زور با نام دین، زندگی و آزادی ایرانیان را انکار کند. خامنهای که خود را در لفافی از دروغ پیچیده تا انتخابات 2009 را برای حفاظت از شاهزاده زهرآگین خود، محمود احمدینژاد ثابت کند، اعتراضات مردم ایران را تقصیر آمریکا و انگلیس میداند.
اما فرمول قدیمی خامنهای شکست خواهد خورد. روزهای گروگان نگه داشتن ایرانیان به نام جنگ خدا علیه شیطان تمام شده است.
با وجودیکه قدرتهای خارجی احمدینژاد را بعنوان رئیسجمهور ایران به رسمیت شناختهاند، ولی هنوز تا انجام راه درازی در پیش است.
بحران ایران دیگر درباره درستی آرای احمدینژاد نیست. درمورد ربودن جمهوری و غصب دین توسط خامنهای است. خامنهای با تبدیل کشور ایران به خلافتی که نگهبانانش نعش فرزندان ایران را شکار میکنند به نام حفاظت از قانون پادشاهی غایب: امام پنهان، قدرت مذهبی خود را خرد کرده است.
آیتالله العظمی حسینعلی منتظری در فتوایی به تاریخ 11 ژوئیه (20 تیر) خامنهای را بعنوان حاکمی بیعدالت محکوم کرد که فرمانهایش “کان لم یکن” تلقی میشود. علی اکبر رفسنجانی، تلویحا هدایت انتخابات را بخاطر ایجاد شک مورد انتقاد قرار داد و خواستار آزادی زندانیان سیاسی شد. خاتمی و انجمن روحانیون مبارز درخواست یک رفراندوم ملی با نظارت “هیاتی بیطرف که مردم به آن اعتماد دارند” کردند.
با زمانبندی سوگند رئیسجمهور برای روز یکشنبه، خامنهای تنها، منزوی و بیپناه ایستاده است. تمامی مذاهب و سنتهای باستانی ایران مردمش را مقید به عدم پذیرش دروغ میکند. چه احمدینژاد سوگند بخورد چه نخورد، ایرانیان او را قبول نخواهند کرد و اوباما نباید زور و لودگی را به عنوان جانشینی برای ایمان و آزادی به رسمیت بشناسد.
منبع: بوستون گلوب، 01 آگوست