احمدی‌نژاد؛ بازگشت منتفی شده

مرتضی کاظمیان
مرتضی کاظمیان

نشانه‌های نه چندان اندکی از بازگشت فعال احمدی‌نژاد به عرصه‌ی سیاست جلوه‌گر شده؛ شواهدی که برخی ناظران را به این فرض سوق داده که احمدی‌نژاد سودای بازگشت دوباره به صدر قوه مجریه ـ پس از دولت نخست روحانی ـ دارد.

نشستن احمدی‌نژاد در یکی دو مراسم عزاداری کنار رهبر جمهوری اسلامی، سفر رسانه‌ای شده‌ی ابتدای سال او به مناطق جنگی ایران و عراق در “شرق کارون”، آغاز به کار موسسه “هما” (هواداران محمود احمدی‌نژاد)، تحرک رسانه‌ای هواداران وی، خودنمایی “دلواپس”‌های همدل با او، و پیچیدن بوی تند “رایحه خوش خدمت” و تحرک جدید چهره‌های “جبهه پایداری” در عرصه‌ی سیاست‌ خارجی و هسته‌ای، ازجمله شواهدی است که در این هفته‌ها، بازگشت جدی احمدی‌نژاد را به برخی اذهان متبادر ساخته است.

خردادماه ۱۳۹۱ بود که احمدی نژاد، در گفت‌وگویی با روزنامه آلمانی “فرانکفورتر آلگماینه” گفت که در پایان دوره ریاست جمهوری خود از دنیای سیاست خداحافظی می‌کند. او افزوده بود که قصد دارد تا به “عرصه علمی” بازگردد: “شاید من در دانشگاه از نظر سیاسی فعالیت‌هایی انجام دهم اما هیچ حزب یا گروه سیاسی‌ای تاسیس نخواهم کرد.”

هشت ماه پس از خروج وی از کاخ ریاست جمهوری، او هرچند اینجا و آنجا حضور یافته، اما همچنان و دست‌کم در ظاهر، حاشیه‌ی سیاست را برگزیده است. چنان‌که گفته، جمعیت سیاسی تأسیس نکرده، و حتی در یکی از اظهارنظرهای جدید و علنی‌اش،با تاکید بر این نکته که سکوت‌اش را نخواهد شکست، افزوده: “البته این سکوت به معنای انفعال نیست و قصد ندارم وارد سیاست شوم”.

اما مستقل از این‌که احمدی‌نژاد و همفکران و دلبستگان به مرام و روش وی، در پی حضور فعال در سیاست باشند یا نباشند، بعید است که یک کانون مهم دخیل در تحولات کلان سیاسی جمهوری اسلامی (یعنی هسته مرکزی قدرت) دیگر تمایلی به بازگشت احمدی‌نژاد داشته باشد.

آیت‌الله خامنه‌ای و جریان امنیتی ـ نظامی ـ رانتی همسو و گرداگرد وی، تجربه و خاطره‌‌ی چندان خوبی از احمدی‌نژاد ندارند. با وجود تمام دوران خوشی که کانون مرکزی قدرت در سال‌های نخست مدیریت احمدی‌نژاد با وی داشته (البته به برکت درآمد نجومی نفت)، اما بعدتر، و با افزایش سرکشی و فرمان‌گریزی‌ها و آشکار شدن شواهد یکه‌تازی و سوء مدیریت و فساد مالی اطرافیانش، مرزبندی‌ها صریح شد و شکاف عمق یافت.

مستقل از تجربه‌ی جمهوری اسلامی که هیچ رییس جمهوری بیش از دو بار بر صدر قوه مجریه تکیه نزده، و صرف‌نظر از این‌که رویای بازخوانی مدل “پوتین ـ مدودف” با ردصلاحیت مشایی به باد رفت، در کانون مرکزی قدرت در جمهوری اسلامی، اتفاق نظری در مورد پررنگ شدن حضور سیاسی باند احمدی‌نژاد ـ مشایی وجود ندارد. آنها و همراهان و همفکران افراطی‌شان، حداکثر تا جایی می‌توانند بروز و ظهور سیاسی ـ اجتماعی داشته باشند، که منافع اقتدارگرایی را تعقیب و تأمین کنند. راست افراطی البته در تنور احمدی‌نژاد می‌دمد، اما حتی بخشی از همین جریان نیز ـ که سوگندخورده‌ی رأس هرم نظام سیاسی است و چشم به نگاه رهبری دوخته تا ماهی خویش را صید کند ـ تا حدّی و جایی با احمدی‌نژادی‌ها همگام می‌شوند. تأمل دقیق در مواضع کیهان و فارس به‌عنوان دو بازوی مهم رسانه‌ای راست افراطی ـ که زیرمجموعه‌ی کانون مرکزی قدرت هستند ـ ادعای پیش‌گفته را مستند می‌کند.

جبهه پایداری و یاران مصباح یزدی تا آن‌جا که بر طبل آشتی‌ستیزی ـ در داخل و خارج ـ بکوبند و مقوّم و مبلّغ اقتدارگرایی باشند، مورد حمایت و تاییدند. اما بیش از این، بعید به‌نظر می‌رسد که دیگر امکانی برای بازگشت موثر و بارز آنان به قدرت وجود داشته باشند.

افزون بر عدم توافق در راست افراطی بر سر بازگشت و حضور برجسته احمدی‌نژاد در حکومت، در جبهه‌ای که راست‌های میانه، محافظه‌کاران عمل‌گرا و اصول‌گرایان واقع‌بین آن را صورت‌بندی می‌کنند نیز مرزبندی معناداری با این بخش از “راست” محسوس شده است.

وضع پیش گفته، هم‌زمان به‌معنای چند شقه شدن و عدم انسجام در اردوگاه “راست” (اصول‌گرایان) است.

این همه که مورد اشاره قرار گرفت، برکنار از وضع قضایی ـ امنیتی شکننده‌ی برخی نزدیکان احمدی‌نژاد است. از پرونده محمدرضا رحیمی گرفته تا آنچه که شاید در رسیدگی به پرونده بابک زنجانی عیان شود ( و تاکنون برای بخش‌هایی از قدرت، آشکار شده) نیز موانع کم نیستند.

خروجی مجموعه‌ی توصیف شده، به مفهوم منتفی بودن بازگشت احمدی‌نژاد به سطح اول قدرت سیاسی در جمهوری اسلامی است. حضور شخص وی در مجمع تشخیص مصلحت نظام، کافی است. طیفی از هوادارانش نیز می‌توانند دلخوش باشند به انتقاد تند از دولت روحانی. میدان بازی آنها، بعید است فراتر رود. این بخش از راست افراطی در عمل بازیچه‌ی اهداف هسته اصلی تمامیت‌خواهی است.

بسته شدن پرونده باند احمدی‌نژاد ـ مشایی اما نه به معنای پایان یافتن “احمدی‌نژادیسم” است و نه به مفهوم عدم تحرک راست افراطی. چنان‌که جلوه‌های گوناگون و متعددی از رویکردهای مبتنی بر تحریف حقیقت و تقدیس خشونت و صلح‌ستیزی و گفت‌وگو گریزی، اینجا و آنجای میدان سیاست در ایران مشهود است.