وای! بدبخت شدیم رفت! تمام امیدمان به وحدت نظر بین کروبی و موسوی بود، آن هم بر باد رفت. حالا چه خاکی به سرمان بریزیم؟ چطوری جنبش سبز را پیش ببریم؟ چطوری مردم را قانع کنیم؟ بقول دهخدا: “ دیدی چه آمد بر سرم؟” بیچاره شدیم. حالا مجبوریم احمدی نژاد را به عنوان رهبر جنبش سبز انتخاب کنیم، او هم که هزار تا کار دارد. شاید هم دست به دامن سردار محصولی یا یکی دیگر از محصولات میلیاردی دولت نهم و دهم بشویم که وزیر رفاه نشود و بخاطر رفاه حال جنبش سبز رهبری ما را بپذیرد. کیهان و رجانیوز و ایرنا و فارس و سایر رسانه های طرفدار حکومت که به خون کروبی و موسوی تشنه هستند، خبر دادند که میان آن دو اختلاف وجود دارد. مردم و بخصوص سبزها هم که حرف های قبلی این رسانه ها را قبول کرده بودند و منتظر شنیدن همین یک نظر بودند، آهی از ته دل کشیدند و رفتند توی خانه های شان و اعلام کردند که “ ما اهل کوفه هستیم، می خواد تنها بماند، می خواد تنها نماند.”
عبدخدایی گفت: “ بین موسوی و کروبی اختلاف وجود دارد.”
ما: ای وای! حالا چکار کنیم؟ به نظر شما بهتر است آن دو تا با هم اختلاف داشته باشند یا نه؟
عبدخدایی: البته بهتر است اختلاف داشته باشند.
ما: حالا شما برای چی این خبر را می دهید؟
عبدخدایی: بخاطر اینکه دلم می خواهد طرفداران آنها بفهمند آنها با هم اختلاف دارند.
ما: که بعدش چه بشود؟
عبدخدایی: خداییش یا عبدخداییش این است که وقتی طرفداران شان بفهمند بین آن دو اختلاف است، دیگر یادشان می رود که در انتخابات تقلب شده و یادشان می رود که به موسوی رای دادند و یادشان می رود که قیمت نان شده هزار تومان و یادشان می رود که هفتاد نفر در خیابان کشته شدند و یادشان می رود که هر روز دارند توی خیابان کتک می خورند.
جهان نیوز هم که دید عبدخدایی از اختلاف بین موسوی و کروبی حرف زده است، اعلام کرد که “ کروبی راهش را از موسوی جدا کرده است.” و نوشت “ به نام کروبی به کام موسوی”
ما: حالا که کروبی راهش را از موسوی جدا کرده است، بهتر است ما دنبال کدام شان برویم؟
جهان نیوز: نصف تان بروید دنبال کروبی، نصف تان هم بروید دنبال موسوی.
ما: بعدش چه می شود؟
جهان نیوز: بعدش مامورین نیروی انتظامی راحت تر کتک تان می زنند.
ما: به نظر شما بهتر نیست همه مان برویم دنبال کروبی؟
جهان نیوز: نه، آقا دستور دادند که نصف تان بروید دنبال کروبی نصفی دنبال موسوی.
ما: چطور است همه مان برویم دنبال کروبی، موسوی را ول کنیم؟
جهان نیوز: نه، موسوی گناه دارد، نصفی دنبال کروبی نصفی موسوی.
ما: حالا بهتر نیست جفت مان برویم به یک طرف بعد آنها بیایند دنبال ما؟
جهان نیوز: نه بچه های عزیز! وقتی بین رهبران اختلاف افتاد بین شما هم باید اختلاف بیافتد، وگرنه ما این وسط ضایع می شویم.
ما: حالا ما از کجا مطمئن شویم که بین این دو تا اختلاف افتاده، یک وقت دیدی جفت شان رفتند نشستند پهلوی هم و گفتند ما با هم اختلاف نداریم. آن وقت چکار کنیم؟
جهان نیوز: ببین! مهم نیست آنها چه می گویند، شاید آنها دلشان بخواهد اختلاف شان را حل کنند، آن وقت شما باید به حرف آنها گوش کنید؟ در حالی که ما که دشمن تان هستیم می گوئیم شما با هم اختلاف دارید، بعد شما که با هم دست هستید نمی خواهید با هم اختلاف داشته باشید؟
سبزها به بهشت می روند
سی سال بود به زور می خواستند ما را بفرستند بهشت، ما هم مقاومت می کردیم، دم در ایستاده بودیم، هر چه هل می دادند داخل نمی رفتیم. حالا که دسته جمعی می خواهیم برویم جهنم، هر روز یک راه پیدا می کنند که همه مان را بدون تائید صلاحیت بفرستند بهشت. ببین به چه مصیبتی گرفتار شدیم. تا همین بیست و هفت ثانیه قبل می گفتند رنگ سبز نشانه وابستگی به استکبار جهانی است، حالا حجت الاسلام طباطبایی از حامیان “ جنبش سبز علوی، همه اش به چیز موسوی” اعلام داشت: “ لباس بهشتی ها سبز است.” وی توضیح داد که سبزها بیخودی تقلب نکنند و فکر نکنند که اگر لباس شان را عوض کنند، ممکن است بروند جهنم، چون دوربین های پلیس تصویر همه آنها را گرفته و همه را برای رفتن به بهشت به بارگاه الهی معرفی کرده اند، به همین دلیل بدبخت شدیم رفت.
رجانیوز هم به جنبش سبز پیوست
آقاجان! این آقا را بدبخت کردید. روی پشت بام بد و بیراه می گوئید، توی خیابان که بد وبیراه می گوئید، سینماگر می آید پیش آقا یک دفعه دل درد می گیرد، شاعر می آید پیش آقا یک دفعه حالش خراب می شود و غیب اش می زند تا شش ماه دچار کمیته امداد غیبی می شود، آن هم از هاشمی رفسنجانی که بچه هایش صبح تا شب در داخل و خارج تظاهرات می کنند علیه آقا، موسوی هم که زده به سیم آخر، کروبی هم که سالهاست روی سیم آخر نشسته بود و تکان نمی خورد. آقای مکارم شیرازی هم که تا کاف می گویی فورا تا کهریزک می رود و خودش شده ناراضی نیمه وقت، نخبه ریاضی را هم آوردند که قاتق نان آقا بشود، شد گوشکوب، حالا چپ و راست می زنندش توی سر ایشان که “ شما که از جواب خوشت نمی آید، مرض داری سووال می کنی؟” حالا همه اینها به کنار، فقط همین مانده بود که رجانیوز علیه رهبری تیتر بزند. ما که می دانیم آنها هم دل شان با حکومت و دولت نیست( نخند آقای رجانیوز، فکر می کنی من عقل ندارم؟) ولی برای چی خودشان را لو می دهند؟ رجانیوز مثلا برای خراب کردن خانواده هاشمی، تیتر زد که “ تحلیل های رهبری از ریشه های حوادث پس از انتخابات آدرس غلط است.” آگاهان اعلام کردند که بله، درست است، همین راهی که دارید می روید درست است. به اسم نقل قول از جنبش سبز و برای ضایع کردن خانواده هاشمی هر چیزی می خواهید بنویسید. کسی که شاکی نمی شود، هیچ، فحش خواهر و مادر هم کمتر می خورید. البته به نظر من یک توطئه ملی علیه رهبری توسط رسانه های طرفدار احمدی نژاد و پلیس و سپاه در حال شکل گیری است و من فکر می کنم آنها به دلیل نفرت از آیت الله خامنه ای مخصوصا در سیزده آبان کاری کردند که مردم به جای اینکه به رئیس جمهور بدوبیراه بگویند مستقیما ارادت خودشان را نثار آقا کنند.
صفار برو دکتر! صفار برو دکتر!
صفار هرندی بعد از بازگشت از دانشگاه گیلان وقت گرفت و به دکتر روانکاو مراجعه کرد.
دکتر: بفرمائید چه ناراحتی دارید؟
صفار هرندی: بسم الله الرحمن الرحیم، شبها خوابم نمی بره
دکتر: الحمدالله، معمولا چه شبهایی خوابتون نمی بره؟ هر شب مشکل دارین؟
صفار هرندی: نه، اتفاقا وقتی که برنامه دارم خوابم می بره، ولی وقتی برنامه ندارم یا به سفر نمی رم یا سخنرانی نمی کنم خوابم نمی بره.
دکتر: عجیبه، معمولا باید برعکس باشه، لطفا بگید دقیقا چه روزهایی خواب تون می بره.
صفار هرندی: من هفته ای دو روز برای سخنرانی به دانشگاه می رم، اون روزها خیلی خوبم، ولی سایر روزها خوابم نمی بره.
دکتر: ممکنه بخاطر سندروم نارسیسیزم باشه، بعضی ها وقتی مورد توجه قرار می گیرند و تشویق می شن احساس آرامش و راحتی می کنن. لطفا بگین که برخورد مردم با شما چطوره؟
صفار هرندی: معمولا من به دانشگاهها می رم و از دولت دفاع می کنم و دانشجوها با کفش توی سر من می زنن….
دکتر: خوب؟
صفار هرندی: در اکثر موارد اول سخنرانی سرم درد می گیره، بعد یک حسی به من می گه علیه چیزی که دانشجوها دوست دارند حرف بزنم، و منم می گم…..
دکتر: عکس العمل اونها چیه؟
صفار هرندی: معمولا یا می گن “ قاتل برو بیرون” یا می گن “ ننگ ما ننگ ما وزیر فرهنگ ما” یا می گن “ صفار برو گمشو”
دکتر: در اون حالت چه حسی پیدا می کنین؟
صفار هرندی: اول لذت شدیدی می برم، حس می کنم یک موجی از یک جائیم راه افتاده و تمام تن و روحم آرامش پیدا می کنه….
دکتر: در چه حالتی بهترین آرامش رو دارین؟
صفار هرندی: یک بار هفت تا دانشجو بعد از مراسم با کفش زدن توی سرم و دو تا شون آجر پرتاب کردن به طرف من که به شونه هام خورد، احساس آرامش عجیبی کردم، تا یک هفته روزی ده دوازده ساعت می خوابیدم، ولی دیگه اون حالت پیش نیومد…
دکتر: در چه حالتی دچار بی خوابی می شین؟
صفار هرندی: در این چهار ماه هر وقت که فحش نمی خورم یا لنگه کفش توی سرم نمی خوره، دچار کم خوابی و اضطراب شدید می شم.
دکتر: هیچ روزی نبوده که سخنرانی نداشته باشین و خواب تون ببره؟
صفار هرندی: چرا، همین روز سیزده آبان رفته بودم به مراسم، یک سبزپوش بهم گفت “ قاتل کثافت بازجوی پدرسگ” من اون روز خواب خیلی راحتی کردم.
دکتر: جالبه، قبل از این چهار ماه چطوری بودین؟ خواب تون خوب بود؟
صفار هرندی: بله، مدتی وزیر ارشاد بودم، هفته ای یک روز جلوی انتشار کتابها رو می گرفتم یا مانع برگزاری کنسرت ها می شدم، در اون روزها خیلی راحت بودم، گاهی که یک روزنامه تعطیل می شد، من تا یک هفته خواب راحت داشتم.
دکتر: قبل از اون چی؟
صفار هرندی: قبل از اون مدتی بازجو بودم که تقریبا هفته ای شش روز کار می کردیم و من تقریبا هر روز دوازده تا چهارده ساعت می خوابیدم….
دکتر: من می خوام یک سووالاتی بکنم که کاملا خصوصی یه، ولی باید جواب بدین تا بتونم مشکل شما رو حل کنم…
صفار هرندی: دکتر! هیچ مساله ای نیست، پزشک محرم بیماره، می دونم، بفرمائید….
دکتر: هیچ حالتی وجود داره که جایی برین یا کار خاصی بکنید که حضور کسی یا چیزی باعث آرامش تون بشه.
صفار هرندی: بله، می رم قبرستون، سر قبر مرحوم عموی خدابیامرزم.
دکتر: عمو تون چی کاره بود؟
صفار هرندی: عموم تروریست بود، یعنی شغل خانوادگی بود که ما هم ادامه دادیم، وقتی سر قبر اون می رم خیلی آروم می شم.
دکتر: نه، ببینید، آیا اتفاقی نیافتاده که کسی کاری با شما بکنه که شما آروم بشین؟
صفار هرندی: چرا، هر وقت آقای شریعتمداری….
دکتر: پس با ایشون شما آروم می شین
صفار هرندی: بله، خیلی…
دکتر: ایشون حرف هم می زنه یا فقط کارشو می کنه؟
صفار هرندی: ایشون کار خاصی نمی کنه، ولی وقتی خیلی حالم بد می شه، می رم پیش ایشون و اون برام از بازجویی های خودش تعریف می کنه، همون وقت خمیازه می کشم و احساس خواب می کنم، خیلی خوبه.
دکتر: نه، منظورم رو نفهمیدین، شما با کسی رابطه داشتین که شما رو کتک بزنه، یا شما کسی رو کتک بزنید؟
صفار هرندی: بله، پیش می آد.
دکتر: در اون حال احساس آرامش نمی کنید؟
صفار چشمانش را می بندد: دکتر، چرا، احساس آرامش می کنم، در همین مورد حرف بزنید خوابم می بره….
دکتر: مثلا کسی با شلاق شما رو شدیدا بزنه و ناخنش رو بکشه روی پوست تون…
صفار هرندی خروپف می کند و به خواب عمیق فرو می رود.
براساس خبرهای واصله صفار هرندی که بعد از فحش خوردن در سه دانشگاه تهران، پرتاب لنگه کفش توسط دانشجویان، فحاشی شدید در اهواز، دیروز به گیلان رفته بود، با شعار “ ننگ ما ننگ ما وزیر فرهنگ ما” مواجه شده بود، در مورد معنی دیکتاتور گفت: “ دیکتاتور کسی است که به زور 13 را بزرگتر از 24 نشان می دهد.” دانشجویان بعد از شنیدن این جمله می خواستند به او حمله کنند و جورابش را بادبان کنند، اما یادشان آمد که با بسیج دانشجویی فرق دارند، به همین دلیل به همین سخنان اکتفا کرده و سالم به پایگاه خود بازگشتند.
هادی حیدری آزاد شد
بدبختی جنبش سبز و دوستانش این است که خودشان گاهی نمی فهمند چه پیروزی بزرگی به دست آورده اند، در حالی که دشمنان شان دقیقا همین را می فهمند. مثلا در مورد همین سیزده آبان، تقریبا هیچ شکی وجود ندارد که محافظه کاران گفته اند که بین 500 نفر تا حداکثر سه هزار نفر از سبزها در سیزده آبان حضور داشتند، از این تعداد 109 نفر دستگیر شدند که 70 نفرشان تا دیروز آزاد شدند، چهل نفرشان امروز آزاد شدند، فردا هم قرار است 25 نفر دیگر آزاد بشوند، می ماند 210 نفر از آن 109 نفر که آنها هم تا سه روز دیگر آزاد می شوند. بعد بخاطر همین 500 نفری که بقول کیهان در مراسم سیزده آبان حضور داشتند، هفتاد درصد اخبار ایسنا، پنجاه درصد اخبار فارس، 108 درصد اخبار ایرنا، 78 درصد اخبار جهان نیوز ، چهل درصد اخبار جام جم و 64 درصد اخبار رجانیوز مربوط به همین 500 نفر تظاهر کننده است. تازه این پانصد تا دو هزار نفر هم یکی از رهبران شان که موسوی بود از ترس توی ایرنا قایم شده بود و یکی شان که کروبی بود، با گاز اشک آور زخمی شده بود. حالا ببینید اگر رهبران جنبش آمده بودند چه خبر می شد. و جالب این که تمام رسانه های طرفدار دولت که حداقل سه میلیون از حامیان شان با صد تا اتوبوس در تظاهرات سیزده آبان شرکت کرده بودند، به جای اینکه خبر از حضور میلیونی طرفداران شان بدهند که ششصد برابر مخالفان بودند، همه اش اخبار جنبش سبز را منتشر می کنند.
از همه اینها گذشته چهار نفر از کمیلی ها، از جمله هادی حیدری و شیرکوند و سایر دوستان آزاد شدند. تبریک تبریک تبریک!