سنگ صبور همه

نویسنده

isasaharkhiz467.jpg

سارا سماواتی

مرگ ناگهانی احمد بورقانی، نه فقط اهالی مطبوعات که اهل قلم را در داخل و خارج و با هر گرایشی به یک گونه ‏متأثر کرد. درباره او با عیسی سحرخیز، مدیرکل مطبوعات وزارت ارشاد و روزنامه نگار، و همچنین علی اصغر ‏رمضانپور، معاون مدیر کل این وزارتخانه در زمان حضور بورقانی در آنجا و در دولت اصلاحات ـ و هر دو همکاران ‏سالیان او ـ گفت و گو کرده ایم. هر دو بر این نکته تاکید دارند که‎ ‎‏”بورقانی، سنگ صبور همه بود”. هم آنها که از ‏افراطیون شاکی بودند و هم آنها که از رهبران اصلاحات. این مصاحبه در پی می آید.‏

علی اصغر رمضانپور در باره نحوه آشنایی و همکاری با او می گوید:‏

در آن دوره ای که من معاون اداره کل مطبوعات داخلی بودم، یعنی دوره وزارت آقای “خاتمی” در ارشاد، آقای ‏بورقانی در خبرگزاری بودند. پس از آن، زمانی که ایشان مسئولیت معاونت مطبوعاتی را داشتند، من مسئول معاون ‏فرهنگی مطبوعات در وزارت ارشاد بودم. بورقانی یکی از مؤثرترین چهره های اصلاحات در ایران بود. بعد از ‏انقلاب، در زمان تصدی آقای دکتر خرازی در خبرگزاری پارس، که بعدها نامش به ایرنا تغییر کرد، او در آنجا با ‏تسلطش بر کار حرفه ای، و با آزاد اندیشی که داشت، نقش مهمی در سازماندهی ایفا کرد. بورقانی با روحیه مردم ‏دوستی و برخوردهای انسانی که با همه داشت، از همه اعتبار خود، به ویژه در میان مذهبیون استفاده کرد تا بتواند ‏فضای حرفه ای آزادی در خبرگزاری به وجود آورد. او نقش مهمی در کار سازماندهی کار خبر در زمان جنگ داشت، ‏و همینطور بعدها نقش مهمی در کمپین تبلیغاتی آقای خاتمی در هر دو دوره ریاست جمهوری ایشان. در زمینه نشر هم ‏به دلیل دانش و همچنین ارتباطات گسترده ای که با اهل قلم و مطبوعات داشت، و اشنایی های فراوانش با اهل قلم، در ‏نزدیک کردن روابط جناح های مختلف با یکدیگر بسیار موثر بود. به طور کلی او در دوره اصلاحات، از پیشینه خود ‏در دوره تصدی معاونت مطبوعاتی استفاده کرد و در توسعه مطبوعات در ایران، اقدامات مؤثری انجام داد.‏

‎ ‎مسئولیت مطبوعاتی مستقیم وی در دوره جنگ چه بود؟‏‎ ‎

‏ او چون مسئولیت کادر خبری خبرگزاری ایرنا را داشت، در واقع مدیریت اخبار جنگ را، هم در زمان مسولیت آقای ‏خاتمی و هم آقای خرازی، بر عهده داشت.‏

رمضانپور در باره دوره نمایندگی بورقانی در مجلس می گوید:‏

او در دوره ششم وارد مجلس شد و میشود گفت که هیچ نماینده ای در مجلس به اندازه او در ایجاد ارتباط با همه جناح ‏های مختلف، چه آنهایی که در مجلس نماینده داشتند و چه آنهایی که نداشتند، تلاش نمی کرد. بسیاری از حمایت های ‏سیاسی و خبری از فعالیت های مجلس را، احمد بورقانی به عمل آورد.وی همچنین فعالیت های زیادی بخصوص در ‏ارتباط با کمیسیون اصل نود داشت که در واقع رسیدگی به تخلفاتی بود که در کشور صورت می گرفت. در برخی ‏موارد در حل آنها موفق می شد و بعضی اوقات هم نه؛ در هر حال به دلیل آن تلاش ها تحت فشار فراوان قوه قضائیه ‏بود. ‏

او هم به دلیل موقعیتش در دوره معاونت مطبوعاتی ارشاد، و هم به دلیل وظایف نمایندگی اش در مجلس، پرونده هایی ‏داشت که دائم او را مجبوربه مراجعه به دادگاه می کرد. امری که انصافاً فشار زیادی به لحاظ روحی و جسمی به او ‏وارد می آورد. به ویژه آنکه در ایران تقریباً همه فعالان آزاد اندیش پرونده قضایی دارند. او بیش از آنکه سیاستمداری ‏حرفه ای باشد، یک فعال سیاسی آزاد اندیش و طرفدار حقوق بشر بود. او سنگ صبور همه جناح ها بود. چه آنها که از ‏دولت ایران شاکی بودند و چه آنها که از رهبران اصلاحات.به همین علت پرونده سازی های قضایی زیادی هم برای او ‏کردند که بیشتر ناشی از پای بندی وی بردفاع از آزادی مطبوعات و دفاع از حقوق مردم بود.‏

‎ ‎وقتی از فشارهای روحی و جسمی صحبت می کنید، به علت بیماری و درگذشت او اشاره دارید؟‎ ‎‎ ‎

ببینید برای کسی که عمر خود را در راه آزادی اندیشه و عقیده و پیشرفت مردم ایران صرف کرد، تحمل بی مهری هایی ‏که در دو سال اخیر نسبت به او صورت گرفت، انزوایی که از طرف دولت آقای احمدی نژاد به او تحمیل شد، و فشار ‏زیادی که حتی در ارتباط با زندگی شخصی برای او ایجاد کرده بودند، بسیار دشوار بود. ضمن اینکه اینکه بسیاری از ‏مردم هم که عادت کرده بودند به او به عنوان یک پناه مراجعه بکنند، بازهم ارتباطات خود را باوی داشتند و او بدون ‏اینکه دیگر آن موقعیت گذشته را داشته باشد، مجبور بود برای تحقق خواسته های آزادیخواهان و مردم عادی تلاش کند. ‏من فکر می کنم بیش از هر چیز به علت فشار شدید کار و فشارهای روحی بود که او نتوانست در مقابل این بیماری ‏مقاومت کند. به خاطر دارم که وقتی معاونت مطبوعاتی به وی پیشنهاد شد، بسیاری از چهره ها و شخصیت های اصلاح ‏طلب که در واقع به دلیل تلاش های وی مطرح شدند، با این پیشنهاد مخالفت کردند و گفتند او جوان است. فراموش نمی ‏کنم که سرانجام در مراسم تودیع او هم هنگامی که وزیر وقت او را چریک خطاب کرد و گفت دیگر دوره چریک بازی ‏تمام شده است، وی پاسخ داد: ما برای پیشبرد آزادی اگر از در بیرون مان کنند از پنجره برمی گردیم؛ و به تلخی از ‏آنجا خارج شد.‏

و عیسی سحرخیز در باره آشنائی اش با احمد بورقانی می گوید:‏

با آقای بورقانی من در آغازکار مطبوعاتی ام آشنا شدم. در بهار سال 1361 که من به خبرگزاری جمهوری اسلامی ‏ایران رفتم، او سردبیر بخش سیاسی خبرگزاری بود. پس از آن، ما سالهای سال در واقع یا با هم، و یا به گونه ای در ‏ارتباط با هم کار کردیم. آقای بورقانی مدتی از خبرگزاری رفت و دوباره در مقام رئیس خبرگزاری در نیویورک ‏بازگشت. تا اینکه در سال 67 یا 68 که ویزای خانواده او در آمریکا تمدید نشد و اقامت خود ایشان هم دیگر ممکن نبود، ‏اداره دفتر خبرگزاری در نیویورک با مشکل روبه رو شد. در آن دوران، من هم بعد از اتفاقاتی که در وزارت ارشاد ‏افتاده بود و استعفای آقای خاتمی، اصرار داشتم که از خبرگزاری بروم. اینجا بود که آنها یک راه میانه برای من یافتند ‏که در تهران نباشم. اینطوری هم مشکل من حل می شد و هم مشکل آقای بورقانی. من به آنجا رفتم و حدود یکماه با هم ‏بودیم. سپس او برگشت و به کار انتشارات پرداخت تا زمانی که آقای خاتمی، این بار در جایگاه رئیس جمهور برگشت و ‏آقای بورقانی پست معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد را بر عهده گرفت. ‏

من در استانبول بودم که آقای بورقانی تماس گرفت که باید زودتر برگردی تا وضع مطبوعات را در اینجا سامان بدهیم. ‏در واقع وی در آنجا به عنوان معمار پروسه مطبوعاتی کشور مشغول به کار شده بود و داشت تیم خود را گرد هم می ‏آورد. من هم به ایران برگشتم و این بار در وزارت ارشاد کنار هم قرار گرفتیم. اما زمان زیادی طول نکشید، شاید ‏یکسال و نیم که فشارها بر مطبوعات افزوده شد و در شرایطی قرار گرفتیم که قرار شد ما که مدیران ایشان بودیم اول ‏استعفا بدهیم و بعد ایشان کنار بروند. اما وضعیت جوری پیش رفت که اول آقای بورقانی استعفا کردند و بعد هم ما کنار ‏رفتیم.‏

با بیرون رفتن از ارشاد، همکاری های ما در فضای مطبوعات و روزنامه و نشریاتی که حاصل بذری بود که آقای ‏بورقانی و آن تیم پاشیده بودند، مستقیم و غیر مستقیم ادامه یافت. دورانی که بهار مطبوعات نام گرفت. در آن دوران ما ‏کماکان با هم بودیم تا شب درگذشت وی، در جلسه ای که باز قرار بود با هم باشیم، اما من به علت بیماری نتوانستم در ‏آن جلسه حاضر شوم. اینطور شد که ساعاتی بعد در کنار جنازه او در بیمارستان قلب تهران ایستاده بودم؛ دیروز هم ‏که همراه او به بهشت زهرا رفتیم؛به جایی که به اصحاب رسانه تعلق پیدا کرده و او برای تخصیص آن به مطبوعاتی ها ‏ـ با خاک سپاری مهران قاسمی ـ خیلی تلاش کرد؛ و لابد هرگز فکر نمی کرد که دومین نفر خودش باشد.‏

عیسی سحرخیز در مورد مجلس ششم و بعد از آن، چنین می گوید:“آقای بورقانی در انتخابات مجلس ششم کاندیدای ‏اصلاح طلبان و به یک معنا نماینده جامعه مطبوعات و سرلیست روزنامه نگاران بود. امروز که روزنامه های آن ‏دوران را نگاه می کردم، می دیدم که هشت سال پیش در چنین روزهایی که جامعه مطبوعات ایران برای پیشبرد ‏اصلاحات، تلاش می کردلیستی برای مجلس ششم بدهد، هر کس، هر جا یک فضای خالی می یافت، عکس بورقانی را ‏می گذاشت. یعنی تلاش همه این بود که بورقانی در جایگاهی مناسبی وارد مجلس شود. به این ترتیب بود که او به ‏عنوان نماینده نهم از لیست سی نفری وارد مجلس شد و در انجا مدتی هم مسئولیت هیئت رئیسه را به عهده گرفت و ‏کمک کرد که روزنامه نگاران و مطبوعاتی ها بتوانند پوشش مناسبی به اخبار خانه ملت بدهند. مجلس ششم که تمام شد ‏بورقانی به همان حوزه مطبوعات و نشر کتاب باز گشت. ولی به علت موقعیت دولتی و سپس نمایندگی مردم در مجلس، ‏متأسفانه دادگاههای متعددی برایش بر گزار و سرانجام حکم انفصال از مقام دولتی را برایش صادر کردند. بعد هم آن ‏حقوقی را که بابت سالهای عمر و جوانی اش باید دریافت می کرد، قطع کردند و در عمل نگذاشتند هیچ پست و شغلی ‏داشته باشد. با این حال بورقانی درفضای مطبوعات ایران و در انجمن صنفی روزنامه نگاران، حاضر بود و در رسانه ‏های ایران، قلم می زد و همچنان پرتلاش و پر توان بود. ‏

از سحرخیز می خواهم اگر نکته خاصی در مورد بورقانی هست بگوید و جالب اینکه او به همان ویژگی هایی اشاره می ‏کند که دوست و همکار دیگر بورقانی، یعنی رمضانپور:‏

در همین 24 ساعتی که از فوت او می گذرد، نوع واکنشی که اهالی مطبوعات، روزنامه نگاران، مدیران، در داخل و ‏خارج نسبت به او در گفته و نوشته ها، داشته اند، نشان می دهد که این کنار گذاشتن ها و برکناری ها، چیزی از شأن و ‏مقام بورقانی و بورقانی ها کم نمی کند. بلکه آنها را در دلها زنده تر نگاه می دارد و همیشگی. بورقانی همیشه این نقل ‏را از شیخ حسن خرقانی تکرار می کرد که: “هر‎ ‎که در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید چه آنکس که به ‏درگاه‎ ‎باری تعالی به جانی بیارزد، البته بر خوان ابوالحسن به نانی ارزد‏‎.‎‏” بورقانی فکر می کرد هر کسی که روزنامه ‏نگار است و اهل مطبوعات، باید از بیت المال استفاده کند، حتا اگر در مخالفت دولت و حکومت بنویسد.‏