هنرمندان می خواهند مسئول سرنوشت خودشان باشند…
تهمینه میلانی
خانه سینما خانه همه ی سینماگران ایران است. کافی است ایرانی باشید و سینماگر، تاسهم کوچکی از خانه یی که وسعت کمی دارد و مسائل و مشکلات بیشمار، داشته باشید. خانه ای پر از انسانهایی از طبقات اجتماعی، اقتصادی و فکری متفاوت.
بیش از پنج هزار انسان تنها همین یک خانه را دارند تا مسائل و مشکلات معیشتی، درمانی، شغلی و… خود را در آن مطرح کنند. گرچه غالبا هم دست خالی بر می گردند، اما خب! خانه ی امید آنهاست.و ناگهان با یک امضا تهدید به بی خانمانی می شوند. طبعا سوالی که مطرح می شود اینست، چرا؟
صحبت های مسئولین امر را با دقت شنیدم و مطلقا قانع نشدم. گیرم که مدیریت فعلی خانه فرد صالحی نیست، گیرم که شورای خانه دچار خطا شده و شورای دلسوزی نیست و در بدترین حالت، منافع فردی و یا حتی گروه خاصی را دنبال می کننند. خب! این که تازگی ندارد، و اساسا مسئله ی لاینحلی نیست. در صورت لزوم می توان با یک مجمع عمومی از آنها خلع ید کرده و گروه شایسته یی را جایگزین آنها کرد.پس چرا در خانه ی ما بسته شده است؟ مگر پیشینیان ما نگفته اند که برای یک بی نماز در مسجد را نباید بست!
مجموعه ی اطلاعات را که کنار هم می گذارم به این نتیجه می رسم که پشت این تصمیم، پیش از اینکه خرد حاکم باشد، خشم، نفرت، حسادت و احساسات عمل کرده است.
بر این باورم که عده ی قلیلی که سهم بیشتری از خانه می خواستند،ناموفق از دستیابی به این خواسته، با جو سازی و تبلیغات منفی، قدرتمندان سیاست را تحت تاثیر قرار داده و آنها را تشویق به اخذ چنین تصمیم عجولانه یی کرده اند.
از آنجا که همه ی دوستان و همکاران عزیز من حرفها را زده و اعتراض هارا کرده اند، من تنها چند نکته ی مهم دیگر را خطاب به مسئولینی که می گویند دلسوز سینما هستند را مطرح می نمایم.
کافی بود بیش از اعلام رسمی بسته شدن خانه ی سینما، همه ی صاحب نظران و متعهدین هنر سینما را با ارسال دعوتنامه ی رسمی به یک جلسه ی عمومی فرا می خواندید و با طرح تخلفاتی که در خانه ی سینما انجام پذیرفته، نظر ایشان را هم جویا می شدید، تا تنها با اتکا به نظر عده ی محدودی که مطمئنا همه ی آن ها هم بد خواه سینما نیستند , تصمیم نمی گرفتید.
مسئولی که به منافع شخصی و گروهی خاصی فکر نمی کند و مایل است صدایش را بشنوند، ابتدا باید صدای هنرمندانی که او مسئولیت ایشان را به هر دلیلی بر عهده گرفته است، گوش کند.
بهتر آن بود که پیش از اخذ هر تصمیم در مورد آینده ی اهالی سینما در مورد سوابق و فعالیت هنری این چند نفر، که مخالف خانه ی سینما هستند واغلب از بیشترین امکانات مادی و معنوی سینما بهره برده اند وبا تکیه به نیاز مادی ، عده ی قلیلی را هم جذب خود کرده اند , مطالعه و تحقیق می کردید.
یک مسئول متعهد، می تواند با درایت صف را به دایره تبدیل کرده و شرایطی فراهم کند، تا همگان با نگریستن در چشم یکدیگر، بی هیچ واهمه و پیش قضاوتی با هم به گفتگو بنشینند. تا هیچ انسان هوچی گر، بی تجربه و حسودی نتواند با جو سازی محیط هنری را آشفته سازد، که دیگر نتوانید آرامش را به آن باز گردانید.
تفکر این که من چون مسئول و رئیس هنرمندان هستم، بهتر از آن ها فکر می کنم، در این قرن، تفکر باطلی است. علم نوین مدیریت می گوید در عصر ما تنها یک نوع موفقیت وجود دارد، یا همگی با هم موفق می شویم، یا همگی با تکروی شکست می خوریم. کما اینکه اوضاع کنونی سینما سندی بر اثبات این ادعاست.
این تصور که “ دشمن هنر ما، جایی بیرون از ما است ” تصور خطا یی است.کدام بیرون؟ اگر منظور ماهواره های فارسی زبان است، کافیست که حرمت هنرمند را نگاه داشته، محصو لات فرهنگی خود را ارتقا دهیم. معتقدم اتفاقا دشمن اصلی در میان خود ماست.دشمن ما تنگ نظری است. دشمن ما مرز بندی بین خودی – ناخودی و نخودی کردن هنرمندان است.دشمن ما تقسیم نا عادلانه ی امکانات مادی و معنوی هنر سینماست.دشمن ما عدم بر نامه ریزی صحیح فرهنگی و عدم کارشناسی دقیق از کمبود ها و نیاز ها است. دشمن ما عدم توجه به نیازهای روانی و اجتماعی جامعه است. اگر هی بنشینیم و تقصیر را به گردن غربی ها بیندازیم و بگوییم که این غربی ها نمی خواهند ما پیشرفت کنیم و از عقب افتادگی ما سود می برند، تنها از مشکلاتی که خودمان با بی توجهی و با دست خودمان بوجود آورده ایم؛ فرار کرده ایم.
حقیقتا چه کسی مانع است که فیلمسازان ما فیلم های انسانی، اجتماعی و انتقادی بسازند؟ چه کسی مانع درخشش سینمای ما در جهان است؟
یاد آوری می کنم که ما روزهای نسبتا درخشانی در سینما تجربه کرده ایم. کمتر فستیوال معتبری در جهان وجود داشت که سینمای نجیب و پر محتوای ایران بر تارک آن ندرخشد.گیرم که تمامی اهالی سینما شانس حضور در این جشنواره ها را نداشتند، اما افتخار آن نصیب همه ی هنر مندان و همه ی ایرانیان می شد.
اما امروز به کجا رسیده ایم؟ با کنترل بیش از حد و اعمال سلیقه ی گروهی خاص و تسویه ی فیلم سازان که اندیشه ایی متفاوت داشتند و گاه با زندانی کردن ایشان و… کار به جایی رسیده که که سینما های داخلی بی رونق وحضور فیلمسازان ما در نمایش های بین المللی به حداقل رسیده است و همین حضور کم هم موجب رنج عده ایی بی هنر می شود. حقبقتا دشمن هنر ما کیست؟ و کجاست؟ در میان ما، یا خارج از ما؟ مگر اینکه بپذیریم دشمن فرضی خارجی از و جود بی هنران هوچی برای آشفته کردن فضای متعهد هنری بهره می برد.
عاقلانه ترین راه اینست که که به جای اینکه تحت تاثیر عقاید مخرب ایشان، در خانه ی هنر را ببندیم، با این بی هنران تنگ نظر مقابله کنیم،تا آب به آسیاب دشمن نریزند.
در خوش بینانه ترین حالت، حتی اگر بپذیریم که در میان این همکاران مخالف خانه ی سینما، افرادی هم وجود دارند که با حسن نیت به سینما و خانه ی آن صدمه وارد می کنند. باید بگویم که دوستان: راه جهنم را هم با نیات حسنه فرش کرده اند، اما خب در نهایت به جهنم ختم می شود. بویژه که عده ای هم با شعله ور شدن بخل و کینه در وجودشان، هیزم این آتش جهنم را بیشتر می کنند.
5- توجه داشته باشید که خشونت فقط کتک زدن فیزیکی نیست و بستن خانه ی امید انسان ها و زدن ده ها افترا به ایشان هم خشونت است. خشونتی که بر قلب ما می نشیند و تنها نتیجه ی آن کینه است.
به خودتان و روحتان با دقت نگاه کنید و از خود سوال کنید این همه خشونت از کجا آمده و از چه چیز سرچشمه گرفته است؟ براستی چرا استقلال یک گروه هنری موجب آزردگی شما می شود؟ آیا اگر هنرمندان بخواهند مسئول سرنوشت خودشان باشند، شایسته ی این خشونت هستند؟
مسلما اگر هدف از بستن خانه ی سینما این باشد که 5000 انسان هنرمند، افکار و اهداف خود را قربانی آرامش گروه کوچکی نموده و با بی هویت کردن خود، به آن ها هویت ببخشند، راه به خطا می برید. چرا که خانه ی حقیقی هنرمند، قلب مردم است و به همین دلیل هنرمند حقیقی با وفاداری و تعهد به مردم ، خانه ی خود را حفظ می کند و شما تنها خانه ی فیزیکی آن ها را بسته اید.
به عقیده ی من هنرمند متعهد همیشه در حاشیه ی جامعه و هر نظامی قرار دارد. چرا که حاشیه ایی بودن یعنی کیفیتی که نه کاملا درون جامعه و نظام و نه کاملا خارج از آن، چنان بصیرت و چشم سومی به او می دهد، که می تواند حقایق را بهتر ببیند و در جامعه ی خود برای رسیدن به تعادل اثر بگذارد. تهدید به بسته شدن یا بستن خانه ی 5000 انسان در واقع نوعی ترور شخصیت جمعی است، در جنگی نابرابر که دود آن نه تنها به چشم هنرمندان می رود،
بلکه به کل جامعه صدمه می زند و بی شک راه مارا برای رسیدن به تعادل اجتماعی سخت تر می کند.
و حرف آخر این که: اگر شما حقیقتا خواهان هنر متعهد هستید، باید ازاستقلال هنرمندان استقبال کنید، و بگذارید خودشان در خانه ی خود برای خودشان تصمیم بگیرند و زمینه را برای تغییرات مثبت اجتماعی فراهم سازند. طبیعتا جامعه یی که از تغییر استقبال کند، می تواند به جای آنکه صرفا در مقابل آن واکنش منفی نشان دهد، آن را به خدمت بگیرد.