طی چند روز گذشته دو نشست مهم در ارتیاط با سیاست خارجی کشورمان رخ داد که متأسفانه صندلی ایران در آنها خالی ماند. اتفاق اول در کشور کوچک بحرین صورت گرفت تا شاید بتواند به تفاهم بیشتر در منطقه استراتژیک خاورمیانه منجر شود. در گردهمایی دوم در پاریس اعضای شرکت کننده تلاش کردند تا راهی جهت برون رفت افغانستان از مشکلات پیش روی آن کشور بیابند. اجلاس اول بدون هیچ دلیلی از سوی مسئولین کشور نادیده انگاشته شد.
اما جلسه پاریس به بهانۀ نحوۀ رفتار غیر دیپلماتیک سارکوزی به فراموشی سپرده شد، تا کوشنر مدعی شود بدون حضور ایران هم به نتایج مثبتی دست پیدا کردند. واقع امر این است که عدم شرکت در هر دو جلسه فوق بر یک راهبرد واقعی استوار نبود. این امر به طور عمده ناشی از سردرگمی دست اندرکاران در سیاست خارجی کشورمان است. چرا که اگر چه گفتار رئیس جمهور فرانسه خارج ازشئون دیپلماتیک بود لازم نبود چنین جلسه ای را مسئولین از دست دهند. می توانستند به عنوان اعتراض به نوع عملکرد سارکوزی در سطحی پایین تر از وزیر خارجه شرکت کنند. در ضمن قبل از این در بسیاری از جلسه ها شخص رئیس جمهور حضور یافت که هم توهین های بزرگتر و بیشتری شنید و هم موضوع جلسه تا این حد با منافع ملی ما پیوند نمی یافت. به عنوان مثال می توان از سحنرانی در دانشگاه کلمبیا یاد کرد. حالا اگر در پاریس به نماینده ایران توهین شده بود در منامه که نازک تر از گل نشنیده بودیم. علت عدم حضور در این دو نشست مهم را به واقع باید در چیدمانی جستجو کرد که از ابتدا در مناسبات ایران با سایر کشورها به نادرستی سامان یافت و با آمدن دولت نهم بر به هم ریختگی آن افزوده شد.
از ابتدای روی کار آمدن دولت نهم شعار سیاست خارجی تهاجمی را، برای بازپس گیری منافع از دست رفتۀ ایران “توسط دولت خاتمی”، به عنوان سرلوحۀ برنامه های این دولت در عرصۀ مناسبات بین المللی قرار داد. این راهبرد در رفتار ایران برای دست یابی به فنآوری غنی ساری اورانیوم، تشدید حمایت های ایران از گروه های فلسطینی، لبنانی، عراقی و افغانی مخالف آمریکا، نزدیکی بیشتر به شرق و کشورهای چپ گرای آمریکای لاتین و در نهایت بی اعتنایی به سازمان های جهانی تبلور یافت. این سیاست خیلی زود به تقابل بین ایران و سازمان هایی نظیر سازمان ملل منجر شد. از سوی دیگر به انزوای روزافزون ایران هم یاری رساند. افزایش قیمت نفت این تفکر را در میان تئوریسین های روابط خارجی دولت نهم تقویت کرد که به کمک دلارهای نفتی قدرت مقابله با تمامی “دشمنان” را پیدا خواهند کرد. این توهم به خصوص با تغییر در روابط آمریکا و روسیه از زمان جنگ قفقاز تشدید شد. اما با قدرت گرفتن بحران اقتصادی جهانی و نیاز بیشتر در جهان برای هم سوئی در میان کشورها برای گذر از این دوران دشوار و هم چنین سقوط بهای نفت به شکل روزمره، به رغم تمام تمهیدات اوپک و سایر تولید کنندگان عمدۀ بازار نفت، بار دیگر سر کشور ما بود که بی کلاه ماند. در چنین شرایطی، که اوباما هم با شعار “تغییر” خود بر مشکلات طراحان سیاست خارجی ایران افزوده، در نتیجه تصمیم گیری را برای ساکنین کاخ وزارت خارجه دشوارتر کرده است.
از یک سو شاهد هستیم سردار فیروزآبادی کسانی را که با آمریکا پیام رد و بدل می کنند به همراهی با دشمن متهم می کند. در همان حال روزنامۀ دولت ساختۀ خورشید مژدگانی می دهد که در آینده نزدیک نمایندۀ اوباما از ایران دیدار خواهد کرد. این در حالی است که روزنامۀ اعتماد خبر می دهد معاون جنجال بر انگیز رئیس جمهور دست خالی از آمریکا بازگشته است و نتیجۀ مذاکرات او با مشاوران رئیس جمهور منتخب آمریکا حاصلی در بر نداشته است. مدت ها است که مسئولین کشور تلاش می کنند به نحوی خود را وارد مناسبات منطقه ای نظیر شورای همکاری خلیج فارس، اتحادیه عرب و پیمان شانگهای نمایند. اما امروز که ترتیبات جدید امنیتی، چون تلاشی که بحرین به خرج می دهد، در حال شکل گیری است از آن تبری می جویند. حاصل این عدم مشارکت چیزی نیست جز آن که اجلاسی در نیویورک شکل بگیرد تا آمریکا، از همسایگان عرب ایران، محوری جدید برای اعمال فشار بیشتر بر ایران بسازد.
وقتی نماینده ای در کنفرانس پاریس نداریم چگونه می توانیم در تصمیم گیری در مورد کشور همسایه خودمان مؤثر باشیم؟ کشوری که می تواند در آینده به یکی از متحدان و یا دشمنان ما تبدیل شود. کشوری که بزرگترین منبع تغدیه برای جوانان معتاد کشور ماست. معتادینی که هر روز بر تعداد آنها افزوده می شود. آیا بدون حضور در چنین جلساتی، می توانیم امکانات تازه ای برای مقابله با تجارت این بلای خانمان سوز پیدا کنیم؟ وقتی ما حضور فعال نداریم طبیعی است که فرصت تجارت با افغانستان از کشور ما سلب شود و در اختیار دولت ترکیه قرار بگیرد تا با عقد قراردادی سه جانبه با پاکستان و افغانستان به وسعت بازارهای خود بی افزاید. در همین زمان وزارت خارجه و بازارگانی از آن سوی آب ها و از حوزۀ کارائیب برای خود مشتری جلب می کند. کشورهای عضو آلبا را دعوت می کند تا در ایران برای خود فرصت های تجاری ایجاد کنند. مشخص نیست کشورهایی چون کوبا و نیکاراگوئه که سال هاست دست تمنا به سوی این و آن دراز می کنند چه تحفه ای با خود به همراه خواهند داشت؟ ونزوئلا هم که با کاهش سرسام آور قیمت نفت موقعیتی بهتر از سایر حاضرین در این پیمان ساکنین حیاط خلوت آمریکا نخواهد داشت. اگر قرار است به کسی هم در راه خدا کمک کنیم، حداقل بر اساس آموزه های اسلامی، همسایگان خود را در اولویت قرار دهیم.
این همه اعوجاج در زمینۀ سیاست خارجی باعث کاهش اعتبار جهانی ایران شده است. این تصمیم گیری های عجیب و غریب در روابط با سایر کشورهای جهان از نبود یک چشم انداز اصولی در میان مسئولین حکایت دارد. البته نباید هم انتظار داشت که این دور نما در میان دست اندرکاران شکل بگیرد. حاصل این فقدان این است که سیاست های خارجی ایران بر واکنش ها شکل گرفته است. از کنش های به موقع و مبتنی بر یک تحلیل واقعه بینانه در کشور ما خبری نیست. آن اصل کلی در سیاست خارجی که معتقد است تنها عامل ثابت در مناسبات یک کشور با سایر کشورها منافع ملی است به شالودۀ روابط خارجی این نظام تبدیل نشده است. وقتی سمت و سوی سیاست خارجی بر اساس دفع دشمنانی خاص شکل می گیرد، امکان استفاده از فرصت ها از این کشور سلب خواهد شد. این روش غلط وقتی مخرب تر می شود که تکیه گاه های این کشور یکی بعداز دیگری دچار تزلزل شود. پشتوانه هایی چون قیمت نفت که هر روز کاهش می یابد و در پی آن مسئولین دیگر نمی توانند متحدین خود را در جهان به گرد خود جمع کنند. یا ایرانیانی که، در بهترین شرایط، به ناظران بی تفاوتی تبدیل می شوند که در عمل حساسیتی نسبت به اتفاقات از خود نشان نمی دهند. آیا این مجموع عوامل برای ایجاد سرگیجه کافی نیست؟ سر گیجه ای که مانع از حضور مؤثر ایران در روابط جهانی می شود.